رهپویان هدایت



یکی از دستورات اکید بیت العدل به پیروان گمراه خود، ترویج بی حمیتی و می باشد که در اعلامیه های این مرکز منحط مورد تاکید ویژه قرار گرفته است.

رهپویان هدایت: بهائیان با دستاویز قرار دادن الفاظی مانند جهل و خرافات که خود نیز به نحو اتم بدان گرفتارند به جنگ با عقائد حقه و حس میهن پرستی ایرانی ها برخواسته اند و قصد دارند با تعصب زدایی، افرادی بی حمیت و بی غیرت همچون خود تربیت کنند که تا در صورت وطن فروشی و جاسوسی برای اجانب هیچ بازدارنده وجدانی مانند تعصب و غیرت نداشته باشند.

در حقیقت بهائیان با تعصب ستیزی دینی و مبارزه با عرق ملی، اوج بی غیرتی خویش را برهمگان فاش کرده اند و نشان داده اند که بهائیان هیچ اهمیتی برای ایران و مردم آن قائل نیستند چنانچه بها سازنده این فرقه ضاله با صراحت تمام می گوید: لیس الفخر لمن یحبُّ الوطن(افتخاری نیست برای کسانی که وطن را دوست می دارند و به تعبیر دیگر محبت به وطن هیچ افتخاری ندارد.)

براستی بیت العدل چرا این دستورالعمل ها را در محلی که در ساکن است یعنی اسرائیل ترویج نمی کند؟ آنجا که صهیونیست ها با تعصب فراوان در صدد هستند تا خانه و کاشانه انسان های بیچاره را غصب نمایند، چرا شورای بیت العدل سکوت پیشه کرده و از اینگونه سخنرانی ها از خود صادر نمی کند؟ براستی بهائیان چرا از این توصیه ها به برادران یهودی خود نمی کنند؟

اینگونه اعتقادات بهائیان دقیقا دربرابر فرمایش رسول الله(ص) است که فرمودند: حب الوطن من الإیمان(دوست داشتن وطن از ایمان است)که با این وصف مشخص شد بها تاچه اندازه ای دارای روحیات ایران ستیزی بوده و عملکرد پیروانش نیز کاملا وی را در این امر روسفید کرده است.

بها به دلیل عدم اقبال در پذیرش انحرافاتش توسط مردم ایران، این رفتارها را از خود بروز داده تا عقده گشایی نماید.

اگر پیروان این فرقه ضاله که دعوت به عدم تعصبات مذهبی می کنند، سر سوزنی درمدعیات خویش صائب بوند، باید دست از تمام تعصبات فرقه ای خود برمی داشتند و این مطلب را به صهیونیست هاکه در دامان آن ها رشد نموده اند توصیه می کردند، در حالی که شاهد آن هستیم که بهائیان به پیروان خود درنهایت خشک اندیشی و تعصب بی جا، به تبعیت محض ازدستورات این فرقه امر می کنند.



یکی از دستورات اکید بیت العدل به پیروان گمراه خود، ترویج بی حمیتی و می باشد که در اعلامیه های این مرکز منحط مورد تاکید ویژه قرار گرفته است.

رهپویان هدایت: بهائیان با دستاویز قرار دادن الفاظی مانند جهل و خرافات که خود نیز به نحو اتم بدان گرفتارند به جنگ با عقائد حقه و حس میهن پرستی ایرانی ها برخواسته اند و قصد دارند با تعصب زدایی، افرادی بی حمیت و بی غیرت همچون خود تربیت کنند که تا در صورت وطن فروشی و جاسوسی برای اجانب هیچ بازدارنده وجدانی مانند تعصب و غیرت نداشته باشند.

در حقیقت بهائیان با تعصب ستیزی دینی و مبارزه با عرق ملی، اوج بی غیرتی خویش را برهمگان فاش کرده اند و نشان داده اند که بهائیان هیچ اهمیتی برای ایران و مردم آن قائل نیستند چنانچه بها سازنده این فرقه ضاله با صراحت تمام می گوید: لیس الفخر لمن یحبُّ الوطن(افتخاری نیست برای کسانی که وطن را دوست می دارند و به تعبیر دیگر محبت به وطن هیچ افتخاری ندارد.)

براستی بیت العدل چرا این دستورالعمل ها را در محلی که در ساکن است یعنی اسرائیل ترویج نمی کند؟ آنجا که صهیونیست ها با تعصب فراوان در صدد هستند تا خانه و کاشانه انسان های بیچاره را غصب نمایند، چرا شورای بیت العدل سکوت پیشه کرده و از اینگونه سخنرانی ها از خود صادر نمی کند؟ براستی بهائیان چرا از این توصیه ها به برادران یهودی خود نمی کنند؟

اینگونه اعتقادات بهائیان دقیقا دربرابر فرمایش رسول الله(ص) است که فرمودند: حب الوطن من الإیمان(دوست داشتن وطن از ایمان است)که با این وصف مشخص شد بها تاچه اندازه ای دارای روحیات ایران ستیزی بوده و عملکرد پیروانش نیز کاملا وی را در این امر روسفید کرده است.

بها به دلیل عدم اقبال در پذیرش انحرافاتش توسط مردم ایران، این رفتارها را از خود بروز داده تا عقده گشایی نماید.

اگر پیروان این فرقه ضاله که دعوت به عدم تعصبات مذهبی می کنند، سر سوزنی درمدعیات خویش صائب بوند، باید دست از تمام تعصبات فرقه ای خود برمی داشتند و این مطلب را به صهیونیست هاکه در دامان آن ها رشد نموده اند توصیه می کردند، در حالی که شاهد آن هستیم که بهائیان به پیروان خود درنهایت خشک اندیشی و تعصب بی جا، به تبعیت محض ازدستورات این فرقه امر می کنند.



رهپویان هدایت: یکی از بخش های قابل توجه در چرایی ظهور و بروز فراوان عرفانهای بدلی در کشور، وجود منابع مکتوب است.

اما آنچه بیشتر از منابع مکتوب به نظر باید مورد کنکاش و دقت نظر قرار گیرد مبحثی فراتر از نوشته های تدوین شده در قالب کتاب وآن هم وجود پایان نامه هایی هم راستا و مهم تر از آن خلا قانونی مهم به نام کپی رایت است.

از سویی پایان نامه هایی همسو با معنویت های جدید و تقلبی در محیط های دانشگاهی باعث گسترش این جریان خطرناک در کشور شده است و در جهتی دیگر گپ ایجاد شده به دلیل نبود قانون کپی رایت و پذیرفته نشدن آن در کشور ما، به تنوع و تکثیر بی قاعده و بدون محدودیت نوشته های عرفان بدلی کمک  شایانی کرده است و در این آشفته بازار، فضای فرهنگی کشور دستخوش تغییرات در خور توجهی شده است.

البته در بحث پایان نامه ها، منظور نوشته های است که نگاه توصیفی دارند و بدون آسیب شناسی و هر گونه انتقادی، فقط به تعریف، تمجید و گزارش آموزه ها می پردازند و در مواردی به ذکر محاسن آن اکتفا می کنند. این نگاشته های علمی که بعدها کتاب هم می شوند بدلیل ظهور از مراکز آکادمیک، بیش از یک کتاب می تواند اعتبار داشته باشد، چرا که در کنار نام نویسنده، نام یک استاد راهنما و استاد مشاور هم تاییدی است بر درجه علمی آن و از طرفی اینگونه منابع از میان قشر تحصیل کرده افراد بیشتری را به خود جذب می کند.

تا سال 1390 در باب یوگا فقط 150 پایان نامه توصیفی_تبلیغی  تدوین شده که همه اینها را می توان(دانسته یا ندانسته) در راستای ترویج عرفانهای بدلی محسوب کرد.

همین طور در مدل شرقی مانند؛ تائو، هندوئیسم و بودیسم و عرفانهای بدلی غربی مانند عرفان سرخ پوستی، کابالا همین طور مدلهای فرا روان شناختی مانند؛ فنگ شویی، سنگ درمانی و انرژی درمانی تا کنون پایان نامه های فراوانی تدوین یافته که کمترین نقد و نظری در آن به چشم نمی خورد.

مقوله دوم و ایراد مهم تر در بحث خلا قانون کپی رایت است. برای نمونه کتاب های عرفان جعلی دیپاک چوپرا به زبان اصلی 30 عنوان است اما در ایران به بیش از 130 عنوان رسیده!! این سخن بدین معنی است که متن اصلی یک کتاب توسط افراد مختلف ترجمه های گوناگونی را پذیرفته ودر چند انتشارات با عنوان مختلف به چاپ رسیده است.

 بارزتر از آن کتاب های وین دایر است. مثلا یکی از کتاب های او با عنوان اصلیinspiration your ultimate calling » تاکنون با نامهای (معنویت رسالت نهایی شما، الهام ندای درون، الهام رسالت نهایی شما، ما برای چه به دنیا آمدیم، بینش الهی، ندای الهی، وحی، الهام فراترین ندای شما، تحول و تغییر از جاه طلبی به عالم معنا، ندای درون، فراخون نهایی شما و الهام بخشی ندای درونی شما) در 12 انتشاراتی توسط 12 مترجم چاپ شده است!!

این مقال نشان می دهد نیاز مبرمی به دقت نظر بیشتر مسئولین امر در مقوله فرهنگ چه برای دانشگاه ها و چه برای انتشارات و قوانین نشر وجود دارد و باید در نگارش و نشر  اولویت فرهنگ، دین و تمدن ایران مد نظر قرار گیرد.


این تعلیم ابداعی ، مانند تعلیم سایر فرقه‌های انحرافی، صرفاً بر پایۀ مکاشفه‌ای ذهنی وخیالی شکل گرفت. هنگامی که پیروان این نهضت جدید رو به فزونی گذاشت، شکافی در کلیساهای تبشیری پدید آمد که موجب گردید این کلیسا در سال ۱۹۱۶، این عقیده را محکوم سازد و حدود ۱۵۰ نفر از شبانان را اخراج کند. 

رهپویان هدایت: در سال ۱۹۰۶، در ایالات متحدۀ آمریکا نهضتی پدید آمد، تحت عنوان "نهضت پنطیکاستی" که تأکید داشت ایمانداران بعد از نجات، باید به زبانها صحبت کنند تا معلوم شود که نجات‌ یافته‌اند. مسیحیان تبشیری پنطیکاستی در سال ۱۹۱۴، شورایی تشکیل دادند و در یکی از کنفرانس‌های این شورا، در حدود همان سال، یکی از شبانان پنطیکاستی به نام جان شیپی (John Scheppe)، ادعا کرد که از خدا مکاشفه‌ای دریافت کرده که بر اساس آن، تعمید آب باید تنها به نام عیسی انجام شود، نه به نام  پدر، پسر و روح‌القدس.

این تعلیم ابداعی ، مانند تعلیم سایر فرقه‌های انحرافی، صرفاً بر پایۀ مکاشفه‌ای ذهنی وخیالی شکل گرفت. هنگامی که پیروان این نهضت جدید رو به فزونی گذاشت، شکافی در کلیساهای تبشیری پدید آمد که موجب گردید این کلیسا در سال ۱۹۱۶، این عقیده را محکوم سازد و حدود ۱۵۰ نفر از شبانان را اخراج کند.

پیروان جان شیپی برای خود شورایی تشکیل دادند که در سال ۱۹۴۵ منجر به شکل‌گیری "کلیسای متحد پنطیکاستی" گردید (United Pentecostal Church). این فرقه به نام "پنطیکاستی‌های یگانه‌باور" نیز معروف هستند.

امروزه نیز چنین واعظانی در مسیحیت تبشیری کم نیستند و مرتب در شبکه های ماهواره ای تبشیری  اعلام می‌کنند که خدا به ایشان چنین یا چنان گفته است که علاوه بر اینکه با کتاب مقدس هماهنگ نیست تناقض عمیقی با آموزه های مسیحیت دارد .

این افراد سود جو، عده‌ای را به‌دنبال خود می‌کِشند و بر اساس اهداف نامشروع ، افراد ساده لوح را به مسیحیت تبشیری جذب می نمایند و طبق برنامه ریزی های انجام شده از حضور فکری و فیزیکی افراد استفاده لازم را می برند .

حال آنکه برای مسیحیان راستین، تنها یک مرجع معتبر برای ایمان و عمل وجود دارد که همانا کتاب ‌مقدس است. هر تعلیمی که خارج از این کتاب باشد، برای مسیحیان قابل پذیرش نیست.


در پیام بیت العدل در 26 ژوئن سال 2006، به بهائیان چنین آمده است: اگر در تبلیغ سستی کنید رگ حیات تشکیلات قطع می شود در هر صورت باید تبلیغ کرد ولی با ت. اگر تبلیغ آشکار ممکن نشد در پنهان به جذب بپردازید»

مبلغان فرقه ضاله بهائیت، به بی محتوایی و بی پایگی فرقه خویش کاملا واقف هستند و از این حیث برای تبلیغ به کثیف ترین روش های ممکن توسل می جویند. بهائیان با درنظر گرفتن نیازهای مادی اشخاص نا آگاه و سست ایمان، با حمایت های صوری و به اصطلاح نمک گیر کردن افراد سعی در جذب آنها دارند.

اعضای این فرقه ضاله با این حربه تلاش می‌کنند ضمن تربیت نیروی پیاده دشمن در داخل کشور هدف افراد را برای سازماندهی تشکیلات اداری واقع در اسرائیل به کار گیرند. به عبارت دیگر می خواهند در داخل تشیع سربازانی در خدمت صهیونیزم تربیت نمایند که از این جهت کنار گذاشتن اسلام و نداشتن التزام به میهن بن مایه افراد جذب شده را تشکیل می دهد.

وقتی فردی که بهائیان برای جذب وی برنامه ریزی کرده اند از پیوستن به این فرقه سر باز زند بهائیان به انحاء مختلف سعی در ضربه زدن به او را می کنند چراکه بهائیت فرقه ای است که تشکیلاتی اداری آن را هدایت می کند، پس تمام ارتباطات بهائیان با آحاد جامعه بنابر یک سیستم از پیش تعیین شده می باشد.

بهائیان با شناسایی خلاهای مادی و روحی افراد جامعه تلاش می کنند تا بر افراد مسلط شوند و آن ها را به انحراف بکشانند. در طرح برنامه جامعۀ بهائی، در یکی از شهرستان ها آمده است: چون این کودکان نیازمند محبت هستند از طریق یکپارچگی» و وحدت»، می توان داخل قلب آنها نفوذ کرد و خانواده های آنها را تقدیم حضرت بهاء الله نمود و سپس آنها را به گروه های مطالعه، بعد از مدت طولانی دعوت نمود»

چنانچه در متن فوق نیز اشاره شد، بهائیان خبیث تا آنجا پیش رفته اند که با بازی با احساسات کودکان می خواهند آن ها را جذب فرقه ای خطرناک و بدفرجام نمایند. البته این فرقه ضاله برای کودکان نقشه های بسیار شومی در سر می پروراند و به هیچ وجه به جنبه انسانی اطفال نیز توجه نمی کند. نمود چنین استفاده ابزاری کثیفی از کودکان در سخنان عبد بها آمده است:

پس احبای الهی و اماء رحمانی به جان و دل، اطفال را تربیت نمایند و در دبستان فضل و کمال، تعلیم فرمایند. در این خصوص ابداً فتور نکنند و قصور نخواهند. البته طفل را اگر بکشند بهتر از این است که جاهل بگذارند؛ زیرا طفل معصوم گرفتار نقایص گوناگون گردد(ایام ملکوت، اشراق خاوری ص220)

گفتنی است مقصود از تربیت در سطور فوق یعنی اینکه فرد بهائی دقیقا مطابق با فرامین بیت العدل و سران این فرقه ضاله عمل نماید که اگر این چنین تربیت نیافت کشتن وی بهتر است!!!


کتاب کوه پنجم قصه پیامبری از بنی‌اسرائیل است که از دست حاکم ظالم منطقه اَخاب فرار می‌کند. پیامبری که کوئیلو معرفی می‌کند، در حدّ فهم خودش از پیامبریست، نه آن پیامبری که خداوند به جهانیان معرفی کرده است.

پیامبر پائولو حتی به اندازه یک انقلابی معمولی هم شجاعت و استقامت ندارد به همین جهت گاهی پشیمان می‌شود و گاهی به خدا اعتراض می‌کند و می‌گوید: چرا مرا برای این کار برگزیده‌ای  خداوندا؟ آیا نمی‌بینی قادر نیستم آنچه را از من خواسته‌ای انجام دهم؟»[1] از فرار خسته شده بود و می‌دانست هیچ کجا نمی‌تواند جایش را در دنیا پیدا کند حتی اگر موفق می‌شد بگریزد، نفرینش را با خود به شهری دیگر می‌برد و فاجعه‌های دیگری به وقوع می‌پیوست، هر کجا می‌رفت سایه‌ی آن مرگ‌ها را با خود می‌برد. ترجیح می‌داد سینه‌اش دریده شود و سرش از تن جدا گردد»[2].

آنچه در این عبارت‌ها بیان شده است نه تنها سزاوار یک پیامبر نیست حتی سزاوار یک انسان آگاه و یک مؤمن معمولی هم نیست. البته از کوئیلو که معجونی از جادوگری، مسیحیت و یهودیت می‌باشد بیش از این انتظار نمی‌رود. پائولو کوئیلوی خود با بحران معنوی بر خورد کرده، و با آن دست و پنجه نرم نموده است. پاسخی مناسبی که او برای بحران در نظر گرفت، رجوع به مواد مخدر، سحر، جادو و مشروبات الکلی بود. کوئیلو اقرار می کند به مواد روان گردان، مساکلین و حتی ماری جوانا و هر چیزی که می یافته، می شتافته است، در این کار نیز راه افراط را برمی گزیده است.

وقتی در کتاب مقدس(به تحریف) پیامبر با عظمتی چون سلیمان و داود (علیهم السلام) به خاطر یک زن مرتکب خلاف آشکار می‌شوند، از پائولو که بزرگ شده‌ی چنین محیطی است چه انتظار می‌رود؟! در جایی دیگر پیامبری با فرشته خدا صحبت می‌کند و پیامبر خداوند را به‌اشتباه کاری متهم می‌کند.

گاهی گناهان خدا  از گناهان رسولش بیشتر می‌شود و پیامبر می‌گوید: خداوندا، من هم صورت بلندی از گناهان تو نسبت به خودم دارم، اما از آنجا که امروز روز کفاره است، بخشش خودت را به من عطا کن و من تو را خواهم بخشید. بدین ترتیب می‌توانیم در کنار یکدیگر به راه ادامه دهیم»[3].

هدف از ترسیم چنین خدایی، که اشتباه می‌کند، این است که به مخاطب  القاء شود: خداوند هم اشتباه می‌کن!!‌ لذا او نباید نگران اشتباهات خود باشد. کوئیلو برای جان‌های تشنه معنویت ، دنیایی می‌گشاید که موهوم است و پر فساد[4].

 

پی‌نوشت:

[1] . کوه پنجم، ص 63 و 64.

[2] . همان، ص 67.

[3] . همان، ص 28.

[4] . سایت مؤسسه فرهنگی موعود عصر(عج)


به گزارش

انجمن رهپویان هدایت: مسیحیت تبشیری برای پوشش شکاف عمیق ریزش افراد از مسیحیت و رویش نیروی جدید، دست به حربه های فراوانی زده است که مهمترین آنها دروغ بافی و بزرگنمایی درباره شفا گرفتن و شفا دادن توسط کشیشان و شبانان است.  در همین راستا افراد و عناصری که خود را کشیش می خوانند بسیار پر ادعا در شبکه ها حاضر شده و برای مخاطبان بسیار اندک خود که گاهی تماس می گیرند، دعا کرده و از حضرت مسیح مثلا شفای آن فرد را می گیرند!

 این مطلب و توضیح و تبیین آن مجال و مقالی دیگر را می طلبد و اکنون آنچه مهم است اذعان به دروغگویی و عدم صداقت در این ترفند است.

 این فرد که خود با این عناصر در ارتباط بوده است در صفحه اینستاگرام یکی از همین شبکه های تبشیری کامنتی را گذاشته که بسیار افشاگر بوده و مبین این نکته است که ماه پشت ابر نمی ماند!

 او با توجه به رویکردی که درشبکه های ماهواره ای و کلیساها دنبال می شود مبنی بر اینکه مسیح(بخوانید حضرت مسیح ع) شفا می دهد و این شفا به دست ما امروزه واقع می شود! مریضی کشیش هرمز را مطرح نموده و می گوید این کشیش شبکه هفت(که یکی از مهمترین عناصر پروتستانی است) اگر راست می گوید چرا هیچ وقت چشمان بیمار خودش  را شفا نمی دهد!!

این فرد می‌نویسد: . چرا شما از شبکه محبت خارج شدید و شبکه هفت را شکل دادید؟ مگر کشیش هرمز جند سال پیش نگفت مدیران شبکه هفت وقت کمی به ما می دادند. خوب صدای کشیش هرمز در گوشم است. مگر پیام خدا برای ملت ایران چند سال طول میکشد که بیان کنید مگر پیامتان چند دقیقه طول می کشد که پیام خداوند را به گوش داوود رساند که آن گناه بزرگ را انجام داد؟

او ادامه می‌دهد که. شماها به دنبال بیزنس هستید تا خدمت به مسیح.»

 وی درانتهای پیامش به این نکته مهم اشاره کرده که: روزی مادر هرمز فوت کرد آیا آن روز با شلورا کردی رقصید یا نه؟. اینکه شما انجیل کامیابی را تعلیم می دهید در مسیح بزن وبرقص و شفا و زلیخا و همه چیز عالی است پس چرا چشمان بیمار کشیش هرمز را مسیح شفا نمی دهد؟؟!!!!!

این عضو فرقه در این پیام که برای صفحات مسیحیت تبشیری نوشته است اشاراتی درباره بیزنس بودن کلیسا برای کشیشان کلیساهای فارسی نیز دارد که در شماره های قبل به آن پرداخته ایم.


دستگیری خانم مرضیه‌هاشمی خبرنگارپرس‌تی‌وی بدون هیچ دلیل و اتهام قانونی همراه با هتک حرمت چند روزیست تیتر بیشتر رسانه‌ها است.

آنچه در این میان مهم جلوه می کند مغایرت آشکار دستگیری و زندانی شدن خانم هاشمی با قوانین حقوق بشری و میثاق بین المللی است.

نکاتی در این مورد:

1- عنوان اتهامی از نظر حقوق بین الملل هیچگونه جنبه کیفری و جزایی ندارد و نمی تواند منجر به بازداشت و دستگیری شود.

2- بر همین مبنا اقدام به دستگیری خانم هاشمی مستم تأمین حقوق متهم و بازجویی عادلانه و منصفانه و ضوابط غیرقابل خدشه و مسلم از قبیل: تفهیم اتهام و ادله آن در نظام حقوقی است که تاکنون هیچ کدام از این اصول و اامات رعایت نشده است.

3- در ماده ۱۸ میثاق حقوق مدنی و ی نیز ممنوعیت نقض آزادی عقیده و مذهب» متهم مطرح شده است: هرکس حق آزادی فکر و وجدان و مذهب دارد. این حق شامل آزادی ـ. داشتن یا قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خود، همچنین آزادی ابراز مذهب یا معتقدات خود، خواه به‌طور فردی یا جماعت خواه به‌طور علنی یا در خفا در عبادات و اجرای آداب و اعمال و تعلیمات مذهبی می‌باشد.» اولین اقدام پس از بازداشت افراد تفهیم اتهام و ادله بزه انتسابی نسبت به متهم می‌باشد و این یک اصل بدیهی و اساسی حقوق بشر است که باز هم در جریان دستگیری خانم هاشمی اجرا نشده است.

4- در ماده ۹ میثاق حقوق مدنی و ی نیز می خوانیم هیچ کس را نمی توان خود سرانه (بدون مجوز )  دستگیر یا بازداشت نمود و در مرحله بعد، هرکس دستگیر می‌شود باید در موقع دستگیر شدن از جهات (علل) آن مطلع شود و در اسرع وقت اخطاریه‌ای دائر به هرگونه اتهامی که به او نسبت داده می‌شود، دریافت کند.

نتیجه گیری:

با در نظر گرفتن عدم رعایت اصول اولیه حقوقی در خصوص خانم هاشمی می توان گفت دستگیری و شکنجه ایشان آنقدر آشکارا بر خلاف موازین بین المللی حقوق بشر است که دیگر جای بحث نمیگذارد.

آنچه سوال برانگیز می نماید این است که  چرا این اقدام غیر انسانی در هیچ یک از رسانه های غربی و شرقی بر مبنای نقض صریح حقوق بشر مورد بررسی قرار نگرفته و آنها ها هنوز هم در قبال دستگیری خبرنگار پرس تی وی روزه سکوت خود را نشکسته اند.

این هم از عاقبت موازین وضع شده توسط مدعیان حقوق بی بشر.


بزرگان فرقه ضاله بهائیت هر عملی را که موجب فروپاشی ساختار عادلانه اجتماعی است تایید کرده اند و از هر قانونی که جامعه را به فروپاشی اخلاقی سوق دهد حمایت می نمایند.

به گزارش

انجمن رهپویان هدایت: ربا از جمله احکامی است که در اسلام به عنوان محاربه با خدا از آن یاد شده و از منظر جامعه شناسی و منطقی عاملی است که سبب تقویت ثروتمندان و فقر بیشتر محرومین می گردد و زشتی و پلیدی این فعل برای هیچ کس پوشیده نمی باشد.

بها، پایه گزار فرقه ضاله بهائیت در دستوری مجوز ربا را صادر کرد تا به موجب این حکم، نزول خواران و رباگیران را جذب فرقه خود نماید و از سرمایه این طیف فاسد جهت ترویج افکار شوم خویش بهره گیرد چراکه برای بها واضح بود که انسان های متشرع هیچگاه جذب احکام ظالمانه و جاهلانه وی نخواهد شد پس قواعد پوچ  خود را بر اساس خوشایند سرمایه داران بی اخلاق ایجاد کرد.

عبدالحمید اشراق خاوری مبلغ بهائیت در کتاب گنجینه حدود و احکام، از قول بها نقل می کند که:

" اکثری از مردم محتاج به این فقره (ربا) مشاهده می‌شوند، چه اگر ربحی در میان نباشد، امور معطل و معوق خواهد ماند. لذا فضلا علی العباد (: منّتی بر بندگان)، ربا را مثل معاملات دیگر که ما بین مردم متداول است، قرار فرمودیم یعنی ربح نقود (سود پول)، از این حین که این حکم مبین از سماء مشیت نازل شد، حلال و طیب و طاهر است"

در حقیقت بها برای اینکه پیروانش در معاملات بر مسلمانان چیره شوند و به هر نحو که شده بر آن ها سلطه یابند، مجوز ربا را صادر کرد.

بهاءالله در ادامه اعلام می‌کند که هدف از حلال شمردن ربا این بوده که اهل ارض به کمال روح و ریحان و فرح و انبساط (شادمانی) به یاد او مشغول شوند.» اما مسأله اینجاست که قدر مسلّم، داشتن وام ربوی موجب روح و ریحان و فرح و شادی نمی‌شود، بلکه در بسیاری از مواقع کاملاً بر عکس است و وام‌دهنده را از درون فرسوده کرده و به خاک سیاه می‌نشاند.

یکی از ثمرات حلال بودن ربا، مرگ اخلاق و معنویت در جامعه است و جامعه ای که به ربا آلوده می شود دائما به سوی بی انصافی، بی اخلاقی و بی عدالتی گام برمی دارد.

گفتنی است جایز دانستن موضوعاتی مانند رباخواری، نوید جامعه‌ای سرمایه‌داری را می‌دهد که هرگز به تعدیل معیشت نمی‌انجامد؛ چرا که براساس منافع سرمایه‌داران حرکت کرده و پویایی را از اقتصاد سلب می‌کند، در حالی که دین اسلام، ربا را همتاى بزرگ‌ترین گناهان دانسته و آن را به منزله‌ی اعلان جنگ با خدا برشمرده است.


هرمز شریعت پناهی که در شبکه فارسی زبان مسیحی هفت در امریکا مشغول فعالیت تبشیری است یک بار دیگر برای مسیحیان چهره پس پرده اش نمایان شد.

این عنصر مسیحی که در گذشته بارها مورد انتقاد مسیحیان قرار گرفته بود و ارتباطات ی او با برخی مسئولان امریکایی بر همگان روشن است و بسیاری این رفتار جاسوس مآبانه او را بر نمی‌تابیدند، این بار مورد انتقاد یکی از اعضا کلیسا قرار گرفت.

این شخص در کامنتی در صفحه رسمی اینستاگرام یک شبکه مسیحی نوشت: عزیزان گول فرد شیادی به اسم هرمز شریعت مدیر شبکه مسیحی هفت را نخورید این فرد دروغگو و شارلاتان است و .

این فرد در ادامه بیان می دارد که هرمز شریعت هر سال درخواست کمک 250 هزار دلاری از مردم را دارد ولی او از  این راه کسب درآمد می کند و مردم را سرکیسه می کند!! زیرا هزینه کلیسای هفت(شبکه هفت) حدود 48 هزار دلار است.

سپس ادعا کرد تمام گفته هایش را اثبات می کند که هیچکدام کذب نیست و اشاره نمود که:

عزیزان گول فرد شیادی به اسم کشیش هرمز شریعت (مدیر شبکه ۷ مسیحی) رو نخورید این فرد دروغگو و شارلاتان درخواست کمک ۲۵۰ هزار دلاری برای ماهواره میکنه از مردم برای یک سال در صورتی که پولی که برای ماهواره میده برای هر ماه چهار هزار دلار4000 usd است که در سال 48000 دلار می‌شود.

وی این نکته را هم متذکر شد که هرمز شریعت فقط دنبال کسب درآمد است و افزود: این فرد هیچ علاقه ای به دین مسیحیت و خدا نداشته و با راه اندازی شبکه هفت فقط منبع درامد بزرگی برای خود ساخته که مردم نا آگاه رو سرکیسه کنه.

 اگر این شخص علاقه ای به گسترش دین مسیحیت داشت، روی بدترین فرکانس موجود نمیرفت که پول کمتری به ماهواره بدهد. فرکانس قوی و عالی در ماهواه یاهست برای هر مگ ۳۵۰۰ دلار هست ولی کشیش هرمز برای اینکه پول کمتری به ماهواره بدهد در فرکانس ماهواره اشغال اکسپرس روی ایر رفته که ماهی ۲۰۰۰ دلار برای هر مگ میدهد و ۲ مگ فضا گرفته که میشه ماهی ۴۰۰۰ دلار .

وی این نکته مهم را خاطرنشان کرد که: هم وطن عزیز و گرامی ، ایا بهتر نبست به جای کمک به این افراد شارلاتان و از خدا بی خبر به افراد نیازمند کمک کرد تا خدا از ما راضی باشه و فرد نیازمند واقعی رو از فلاکت نجات بدیم ؟؟؟

فاصله بین خوبی و بدی یک قدم است. من مدارک بسیار محکمی دارم از هرمز شریعت هر کی خواست دایرکت مسیج بزنه تا بهش نشون بدم.

هم وطن گرامی، اگر ذره ای عشق خدا در وجود دارید به دشمن خدا و افراد دروغگو کمک نکنید.

شما با کمک به افراد نیازمند واقعی رضایت خداوند را جلب خواهید کرد، و با کمک به افراد دروغگو و زبون باز خشم خدا رو برمی انگیزید.»

در شماره قبل نیز نشانه هایی از فساد گسترده در کلیسا نگارش شد که اتفاقا آن مطالب هم گفته های کلیسا رفته ها و افرادی است که خود بارها با کلیسا و عناصر آن ارتباط داشته اند.

این دایره وسیع ی ها و فسادهای مالی از یک سو و فراتر از آن بی اخلاقی ها، اعمال خلاف عفت و مباحث نامشروع جنسی از سویی دیگر، مسیحیان را حیران کرده است که بر کجا فریاد ببرند؟


انجمن رهپویان هدایت: یکی از الفاظی که در مسیحیت تبشیری مورد سفسطه قرار گرفته کلمه پدر می باشد. وقتی به انجیل رجوع کنیم خواهیم دید که پدر و مادر در این کتاب چندان جایگاهی ندارند چراکه مسیحیان فقط برای خدایی که نام آن را پدر نهاده اند جایگاه پدری قائل هستند و از اینرو مقام والدین در نزد مسیحیان تبشیری پست و ناچیز می باشد.

در انجیل متی فصل 8 باب 22 می نویسد شاگردی دیگر به وی(حضرت عیسی علیه السلام) گفت: سرورم نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم، اما عیسی(ع) به او گفت: مرا پیروی کن و بگذار مردگان، مردگان خود را به خاک بسپارند.

وضعیت اسفباری که اینک در بین خانواده های مسیحی شاهد آن هستیم و بی مهری فرزندان مسیحی در قبال والدین ریشه در این کجروی و کج فهمی های تبشیریان دارد که عاقبتی جز فروپاشی خانواده ها نیز در بر نخواهد داشت.

در حقیقت نوع اعتقادات و انحرافاتی که در مسیحیت پولسی وجود دارد منجر به بی هویتی اشخاص می شود چرا که فرد تبشیری مقام پدری را فقط برای خدا قائل است. از این جهت برای پیوندهای بشری ارزش چندانی قائل نیست که در نتیجه وظیفه ای هم در قبال آن ها احساس نمی کند پس چه بسا فرد تبشیری سال ها از والدین خود و وضعیت آن ها بی اطلاع باشد.

 در انجیل اختلاط مفاهیم و درهم سازی کلمات موجب شده تا بار معنایی الفاظ تغییر کند و افراد نتوانند جایگاه و موقعیت درست هرچیزی را تشخیص دهند. به عنوان نمونه والدین انسان با انحصار مفهوم پدر به خداوند در مسیحیت، فاقد هرگونه ارج و احترامی می گردند و این از جمله انحرافات مهم مسیحیت تبشیری است که در ترویج آن می کوشند.

 در واقع اطلاق لفظ پدر به خداوند که در بین بسیاری از اقوام نیز مرسوم بوده از جنبه مجازی مطرح شده نه حقیقی، یعنی مقام پدر و مادر در حدی بین آن اقوام بالا بوده که خدا را با لفظ والدین خطاب می کردند نه مانند تبشیری ها که خدا را پدر واقعی و حقیقی خویش عنوان می کنند تا حرمت والدین و جایگاه آن ها را منکر شوند. با توجه به آنچه گفته شد مسیحیت تبشیری به پیروان خویش نمک نشناسی و حرمت شکنی را می آموزد.

در مَرقُس ۳:‏۳۱-‏‏۳۵ می نویسند: آنگاه مادر و برادران عیسی آمدند. آنان بیرون ایستاده، کسی را فرستادند تا او را فراخواند. جماعتی که گرد عیسی نشسته بودند، به او گفتند: مادر و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و تو را می‌جویند.» عیسی پاسخ داد: مادر و برادران من چه کسانی هستند؟»آنگاه به آنان که گردش نشسته بودند، نظر افکند و گفت: اینانند مادر و برادران من! هر‌که خواست خدا را به‌جای آورَد، برادر و خواهر و مادر من است.»

در متن فوق، تبشیری ها، به حضرت عیسی(ع) اتهام بی حرمتی به مادر را می دهند در حالی که واضح است حضرت عیسی(ع) هرگز فرمان به بی احترامی نسبت به والدین و نزدیکان را نداده و مسیحیت تبشیری با ترویج چنین مباحثی به دنبال این است تا بی حرمتی و هتاکی نسبت به والدین را امری مقدس قلمداد کند.


اصطلاحات "اعتصاب غذا" ، "زندان" و "شنکنجه " واژه هایی هستند که در اغلب موارد همراه با نام فرقه ها و در خبرها و رویدادهای رسانه ای به طور مرتب منتشر می شود .

رهپویان هدایت: با جستجوی کوتاهی درباره ی اخبار "اعتصاب غذا" و"شکنجه و زندان" در فضای مجازی، بیشتر موارد به نام یک فرقه ختم می شود. اعضای فرقه ها با اهداف ی ، مذهبی و یا حتی محیط زیستی اقدام به اعتصاب غذا یا خودکشی می کنند.

با نگاهی به رفتارهای فرقه گرایانه در نقاط مختلف دنیا ، می توان شباهت های بسیاری از اینگونه اعمال را با اقدامات فرقه دروایش گنابادی امروز پیدا کرد.

این روزها در سایت ها و برنامه های ماهواره ای معاندین و مخالفین نظام جمهوری اسلامی مرتباً اخبار زندانی شدن اعضای فرقه دراویش گنابادی را می توان مشاهده کرد و خبرهایی مانند اعتصاب غدا و  شکنجه زندانیان بسیار به گوش می رسد.

نوع رفتار اعضای سرسپرده ی این فرقه و در ادامه پوشش خبری دورغین و اغراق آمیز آن ها ، شیوه ای است معمول در فرقه ها که هر جا بخواهند با جلب توجه در لیست اخبار مهم قرار گیرند دست به چنین اقداماتی می زنند و نمی خواهند در اذهان عمومی فراموش شوند. آنان با این ترفندهای فریب کارانه  بایستی به هر بهانه ای در زندان بمانند تا اهداف فرقه در این راستا تامین گردد.

رفتارهای فرقه گرایانه دراویش حاکی از سرسپردگی مریدان به قطب گمراه  فرقه است که سردمداران فرقه متصوفه با اقداماتی مانند کنترل ذهن و شستشوی مغزی مریدان جاهل به اهداف نامشروع خود دست می یابند.

مریدان گمراه این فرقه با مانورهای خبری در این زمینه، به تهییج و تحریک احساسات سایر دراویش پرداخته، تمام تلاش خود را برای به میدان آوردن آن‌ها به کار می بندند و با غبار آلود کردن فضا و مظلوم نمایی کاذب ،  بسیاری از معضلات و مشکلات فرقه ای خود را از دید عموم پنهان می کنند

 

نکته قابل توجه این که فرقه ها در این مرحله به فاز ی وارد شده و کارکردی ضد امنیتی پیدا     می کنند که فقط منافع و اهداف راس فرقه و دولت های بیگانه تامین می گردد و به مرور بر شدت تنفر مردم عادی ازآن ها افزوده می شود اما چون به قدرت بیگانه وابسته هستند نمی توانند این مسیر را رها کنند.

همه اقدامات و رفتار های فرقه متصوفه کاملا با  ت ها و اقدامات فرقه مطابقت دارد و این فرقه هم در همان سمت وسوی معمول در فرقه های دیگر، حرکت های خزنده و موذیانه خود را در بطن جامعه ادامه می دهد.


به گمان برخی از آنجا که یوگا مخالف آزادی جنسی است و برای ارتباطات جنسی محدودیت هایی دارد، پس می تواند شبیه اسلام باشد و عده ای به دلیل این تشابه ظاهری مابقی مبانی آن را هم با تغافل  قبول می کنند.

رهپویان هدایت: باید بگوییم که چنین برداشتی کاملا اشتباه و نشان از ضعف در شناخت مبانی یوگا و اسلام می باشد. یوگا برای روابط جنسی و غرق شدن در آنها نهی هایی داشته و علی الظاهر در این شبه معنویت تقلبی روابط نامشروع نکوهیده شناخته شده است اما با کنکاش بیشتر به نکات عجیبی برخورد می کنیم.

به همین جهت یوگی کامل را کسی می دانند که در تجرد باشد تا جایی که تبدیل شدن به یک سانیاسین که زندگی  و اهل و عیال خود را رها کند و در تجرد محض باشد، یک ارزش شمرده می شود!

با تورق در کتب ترویجی یوگا به این مطلب پی خواهیم برد که در زمان رسیدن به حالاتی در این روش به راحتی داشتن روابط نامشروع برای یک یوگی آزاد می شود! حتی اعمالی مانند خودیی که قبح آن در بسیاری از مکاتب بیان شده است در برخی منابع یوگا به جواز آن تصریح شده است و گفته شده اگر گاه گاهی صورت بگیرد منعی ندارد. هیچ، انرژی جنسی و یوگا، ص71.

می گویند اگر کسی بتواند به مرحله ای برسد و بر غریزه خود تسلط پیدا کند (که یک امر شخصی است و هر کس می تواند چنین ادعای داشته باشد) در این صورت می تواند با دیگران رابطه آزاد برقرار کند و هیچ محدودیتی نداشته باشد! او می تواند با آزادی کامل به اعمال خلاف بپردازد و از اعمال نامشروع جنسی لذت ببرد حتی اگر طرف مقابل او یک روسپی باشد!

در کتاب هیچ، انرژی جنسی و یوگا، ص 71 این طور آمده است: جفت جنسی چه مرد باشد و چه زن ( که همین جمله نیز شبه دار است و نشان از آزادی در هم جنس بازی دارد!) چیزی نیست که از آن استفاده کنید و دور بیندازید، بلکه موجودی زنده است این حتی در پیوند با روسپیان هم درست است!

یوگا به دلیل کپی برداری فراوان از مسلک تانترا بسیاری از اعمال این فرقه را در بین برنامه ی خود قرارداده و از آن بهره برداری می کند.

جواز اعمال جنسی در یوگا از یادگارهای تانترا برای این معنویت دروغین است، از این رو به گفته پدر یوگای ایران: یوگا قسمتی از تانتراست و چیزهایی مثل شراب و الکل، همزیستی زن و مرد و رابطه جنسی در تانتریک، برای بدست آوردن سیتی تانتریک حیاتی است.»گنجینه اسرار یوگا ص 232.


"متاسفانه امروز شمارِ این دیوانگان (شبانان، واعظین، معلمین و خادمانِ) خودخوانده در کلیساها، سازمانها و تلویزیون های مسیحی رو به افزایش است. استفاده از ترکیب هایی چون (کارتل ها و مافیای مسیحی) در کلیسای پارسی دیگر چیز نامأنوس و غریبی نیست."

رهپویان هدایت: نوشته ای که در بالا خواندید متن نگارش شده توسط یک عضو شناخته شده فرقه مسیحیت تبشیری که در فضای مجازی به اشتراک گذاشته است!  که نتیجه رسوایی های پیاپی اخلاقی، مالی و علمی اخیر در کلیساهای خانگی و مجازی و شبکه های ماهواره ای است.

بر اساس این گزارش پس از انتشار این مطلب در فضای مجازی موج گسترده ای در میان اعضای فرقه به راه افتاد و اعترافات  به عمل امده از جانب آنها نشان داد که این خانه از پای بست ویرانه است!

یکی از همین افراد که با عناصر تبشیری و کلیساها ارتباط داشته در کامنتی مفصل و بسیار جالب تمام رفتار و اعمال کشیشان را زیر سئوال برده و اتفاقا به صورت تعجبی می گوید اینها قرار است بروند و ایران را آزاد کنند!؟

 وی می‌نویسد:

تلخه اما حقیقت داره. یک سری تاجر در پوشش کلیسا دارن مسیحیت رو لکه دار میکنند. در ساختمان هایی که اسم آن را کلیسا گذاشته اند اما در حقیقت مکانی است برای جذب اسپانسر چه ها که نمیگذرد برای یک برگه تعمید نامه. الان همین برگه شده حکایت سود جویی بسیاری.

وی ادامه می‌دهد: در این ساختمان هایی که از کلیسا فقط اسمش را یدک میکشند افراد به تناسب وضعیت مالی و میزان تبحر در چرب زبانی خیلی سریع پست می گیرند و خادم می شوند و بدون حتی ذره ای علم الهی به درجات شبانی و غیره میرسند در حالی که در پاسخگویی به بدیهی ترین مسائل الهیاتی طرح شده از سوی اعضا عاجزند.

او معتقد است همین کارها موجب سقوط کلیساهای تبشیری شده و به صراحت اعلام می‌کند که ایمانی در ایرانیان عضو کلیسایشان باقی نمانده و هر چه هست هوسرانی است و ارتباط با جنس مخالف که ایرانیان پناهنده را به کلیساهای فارسی می‌کشاند.

وی در توصیف این قبیل کلیساها می‌نویسد: این کلیساها که بیشتر با هدف بیزینس بر پا شده اند بلافاصله برای فرار مالیاتی یک سازمان هم ثبت می‌کنند، خیلی سریع با توجه به آیات کلام و شماره بابهای کتاب مقدس برای به اصطلاح سازمان مسیحی خود یک نام انتخاب میکنند ولی پس از سالها تنها چیزی که در کلیسای تحت رهبری اینها دیده نمیشود شعار موجود در نام کلیسایشان است.
چه بگویم سخن بسیار است و.

 دیگری نیز در تایید صحبت های این عضو فرقه یادآور می‌شود کلیساها انحراف دارن. شما ببینید مسیح کی به دنبال پادشاهی بود ؟ کی دنبال پول و پارچه زربافت بود ؟ کی دنبال محافظ وغیره بود. الان پاپ رو نگاه کنید با اون کلیسا و دم و دستگاهش. همون خدایان دروغین که وعده کلام بود اینها هستن. کسانی که همجنسگرایی رو حلال میدونن و حتی اجازه میدن در کلیسا مراسم ازدواجشون برگزار بشه. پس نه تنها کشیشان ایرانی بلکه همه دارند از مسیحیت برای منافع استفاده میکنن.

فرد دیگری نیز اذعان می کند که: دقیقا یک عده افراد وارد جامعه مسیحیت ایرانی شدن که ادعای کشیش بودن میکنند و هیچ مدرک الهیاتی از هیچ دانشگاهی ندارند و از سازمان میسیونری و دانشگاهی که اصلا ثبت شده هم نیست آمدند و ادعا می‌کنند اولین سازمان میسیونری ایرانی هستند و دارند در فضای مجازی اطلاع رسانی می‌کنند  وقتی هم ازشون سوال میپرسی ثبت کدوم کشور هستین و مدارک دانشگاهیتون رو کدوم دانشگاه الهیات یا سازمان رسمی تایید میکنه جوابگو که نیستند هیچ و طرف مقابل رو هم بلاک می‌کنند.

وی ادامه می‌دهد: اینها دارن در نام مسیح کاسبی میکنند خود شخصی که ادعای مدیر سازمان رو داره در کشوری که هست پناهجوه و هنوز قبولی اون کشور رو نداره و چطوری میتونه سازمان رو ثبت کرده باشه
به کجا داریم میریم ما.

آقا نکنید با نام مسیح کاسبی ممنوع.

گفتنی است بیان این صحبت ها و انتشار آن در فضای عمومی از سوی اعضای فرقه نشان دهنده سرخوردگی آنها از مسیحیت تبشیری و چراغ سبزی است که از سوی رهبران و سرکردگان فرقه مزبور به آنها نشان داده شده و اکنون معلوم شده آن آب شیرین، سرابی بیش نبوده است.



 میثاق بین المللی  حقوق مدنی و ی مصوب 1967  به عنوان یک میثاق همه جانبه در راستای حفظ حقوق قردی و اجتماعی بشریت تنظیم وتدوین گردیده و کشورهای عضو میثاق با پایبندی به این معاهده ، مم به اجرای مفاد آن هستند.


رهپویان هدایت/ درماده 15 این میثاق می خوانیم:

1. هیچ‌ کس‌ به‌ علت‌ فعل‌ یا ترک‌ فعلی‌ که‌ در موقع‌ ارتکاب‌ بر طبق‌ قوانین‌ ملی‌ یا بین‌المللی‌ جرم‌ نبوده‌ محکوم‌ نمی‌شود وهمچنین‌ هیچ‌ مجازاتی‌ شدیدتر از آنچه‌ در زمان‌ ارتکاب‌ جرم‌ قابل‌ اعمال‌ بوده‌ تعیین‌ نخواهد شد هرگاه‌ پس‌ از ارتکاب‌ جرم‌ قانون‌ مجازات‌ خفیف‌تری‌ برای‌ آن‌ مقرر دارد مرتکب‌ از آن‌ استفاده‌ خواهد نمود.

 2.هیچ‌ یک‌ از مقررات‌ این‌ ماده‌ با دادرسی‌ و محکوم‌ کردن‌ هر شخصی‌ که‌ به‌ علت‌ فعل‌ یا ترک‌ فعلی‌ که‌ در زمان‌ ارتکاب‌ بر طبق‌ اصول‌ کلی‌ حقوق‌ شناخته‌ شده‌ در جامعه‌ ملتها مجرم‌ بوده‌ منافات‌ نخواهد داشت‌.

طبق این ماده مجرمان زمانی محاکمه و مجازات می شوند که عمل آنها  طبق قانون در زمان ارتکاب ، جرم باشد و در بند دوم آن  محاکمه را براساس قوانین داخلی جایز دانسته و می توان مجرمان را بر اساس قوانین داخلی مجازات کرد . بانگاهی به قانون مجازات اسلامی مصوب 1392  عین همین مضمون در ماده 10 قانون مجازات به صورت مفصل  تکرار شده است .

 

در این خصوص ماده ده این قانون مصرح می‌دارد که: 

در مقررات و نظامات دولتی مجازات و اقدام تأمینی و تربیتی باید بهموجب قانونی باشد که قبل از وقوع جرم مقرر شده است و مرتکب هیچ رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل را نمیتوان بهموجب قانون مؤخر به مجازات یا اقدامات تأمینی و تربیتی محکوم کرد لکن چنانچه پس از وقوع جرم، قانونی مبنی بر تخفیف یا عدم اجرای مجازات یا اقدام تأمینی و تربیتی یا از جهاتی مساعدتر به حال مرتکب وضع شود نسبت به جرائم سابق بروضع آن قانون تا صدور حکم قطعی، مؤثر است. هرگاه به موجب قانون سابق، حکم قطعی لازمالاجراء صادرشده باشد به ترتیب زیر عمل میشود:

الف- اگر رفتاری که در گذشته جرم بوده است به موجب قانون لاحق جرم شناخته نشود، حکم قطعی اجراء نمیشود و اگر در جریان اجراء باشد اجرای آن موقوف میشود. در این موارد و همچنین در موردی که حکم قبلاً اجراء شده است هیچگونه اثر کیفری بر آن مترتب نیست.

ب- اگر مجازات جرمی به موجب قانون لاحق، تخفیف یابد، قاضی اجرای احکام موظف است قبل از شروع به اجراء یا در حین اجراء از دادگاه صادرکننده حکم قطعی، اصلاح آن را طبق قانون جدید تقاضا کند. محکوم نیز میتواند از دادگاه صادرکننده حکم، تخفیف مجازات را تقاضا نماید. دادگاه صادرکننده حکم با لحاظ قانون لاحق، مجازات قبلی را تخفیف میدهد. مقررات این بند در مورد اقدام تأمینی و تربیتی که در مورد اطفال بزهکار اجراء میشود نیز جاری است. در این صورت ولی یا سرپرست وی نیز میتواند تخفیف اقدام تأمینی و تربیتی را تقاضا نماید.

تبصره ـ مقررات فوق در مورد قوانینی که برای مدت معین ویا موارد خاص وضع شده است، مگر به تصریح قانون لاحق، اعمال نمیشود.

 

با نگاهی اجمالی و مقایسه این دو ماده ، جامعیت ماده 10 نسبت به ماده 15 میثاق بین المللی قابل کتمان نیست و به صراحت می توان اعلام نمود تمامی اخبار و اطلاعات دروغینی که نظام دادرسی و قضایی جمهوری اسلامی ایران را غیر علادلانه و غیر منصفانه در فضای غول پیکر رسانه منتشر می کنند  بر اساس مبانی  حقوق بشر  و میثاق بین المللی  می باشد و هیچ گونه نقض حقوقی از سوی قوه قضائیه  صورت نپذیرفته است.


مهره های فرقه ضاله بهائیت همیشه با هجمه و تمسخر احکام اسلامی می کوشند تا دستورات جاهلانه و خردستیزانه ای که به آن پایبند هستند کتمان کنند. فرار رو به جلو و فرافکنی حربه شنیع مبلغان فرقه گمراه بهائیت می باشد.

رهپویان هدایت: این اقدام مبلغان بهائی در حالی است که سردمداران این فرقه ضاله تلاش می کردند تا با الگو برداری از شریعت اسلامی، احکامی ساخته و دین سازی نمایند. برای نمونه بهائیان در احکام جعلی که برای دفن میت ساخته اند معتقدند باید انگشتری خاص در انگشت اشاره مرده باشد.

وقتی از بهائیان درباره حکمت این عمل سوال می شود سکوت می کنند و جوابی ندارند در حالی که ادعا می کنند دستوراتی سازگار با مبانی خرد دارند و با همین رویکرد احکام ادیان الهی را به سخره می گیرند.

بها به بهائیان گمراه فرمان می دهد مرده در فاصله کمتر از یک ساعت باید دفن شود و همین مقرر کردن ساعت عمق بی خردی بها را می رساند حال سوال اینجاست که اگر این زمان به طول انجامید چه باید کرد و چه خواهد شد؟

پس سراسیمه شدن مبلغان فرقه ضاله بهائیت در روبرویی با شریعت ادیان الهی ریشه در بی مبنایی و خرد ستیزی دستورات این فرقه دارد. از اینرو هجمه و تمسخر سایر ادیان الهی راهی است که این طیف برای فرافکنی انتخاب کرده اند.



انقلاب صنعتی اروپا موجب رشد و شکوفایی اقتصاد کشورهای این قاره گردید اما در کنار این پیشرفتها، فقر و تهیدستی و استثمار طبقات فرودست جامعه را نیز به دنبال داشت.

رهپویان هدایت: مردم فقیر و تنگدست، با کمترین حقوق در کارخانه‌ها فعالیت می‌کردند و روز به روز بر اختلاف طبقاتی جامعه افزوده می‌شد.این وضعیت برخی اصلاح‌گران را بر آن داشت تا بر علیه نظام سرمایه‌داری قد علم کنند.

از جمله این افراد می‌توان به ویلیام بوت (1829 – 1912 ) اشاره کرد. وی همانند اصلاح‌گر معاصر خویش فردریک ماریس از پیشگامان نهضت سوسیالیسم مسیحی بر این عقیده بود که درد و رنج انسان، ناشی از انقلاب صنعتی است.

آنها کلیسا را در این مسأله مقصر می‌دانستند. سکوت کلیسا در قبال ظلم و ستم به افراد ضعیف، آنان را به ستوه در آورده بود. از نگاه آنان، کلیسا می‌بایست در این برهه زمانی حساس، وظیفه خویش را که مبارزه با استثمار و بهره کشی بود انجام دهد در حالی که کلیسا نسبت به این موضوع، کاملا بی‌تفاوت بود.

همین مسأله سبب شد تا "بوت" از کلیسا دل بریده و به فعالیت در میان مردم تهی‌دست و فقیر بپردازد.بعدها دغدغه تبشیر مسیحیت، وی را بر آن داشت که افزون بر فعالیتهای اجتماعی به تشکیل سازمانی تبشیری دست یازد؛ سازمانی که بعدها به "ارتش نجات"معروف گردید.

چهار سال پس از جدایی از کلیسای متدیست، بوت به همراه فرزندش "ویلیام برامول بوتارتش نجات را بر اساس الگوی نظامی و با استفاده از ساختار ارتش انگلستان پدید آوردند.

در این ارتش که وی ژنرال آن بود مانند یک حاکم مطلق، حکم‌فرمایی می‌کرد .گفته شده که او همانند قدیس فرانسیس، مفسر انجیل و مانند ناپلئون، دیکتاتور بود.

نبوغ ذاتی بوت در سازماندهی و همچنین موهبت خدادادی وی در پیش‌برد فعالیتهای مالی، موجب موفقیت بی‌نظیر وی گردید.

تشکیلاتی اقتصادی او از طریق پولهای جزئی مردم تنگ‌دست و کمکهای شاهزادگان و مردم ثروتمند تأمین می‌شد. او در سال 1890 برای انجام کارهای تبلیغی‌اش از مردم تقاضای مبلغی کلان نمود.او درخواست یکصد هزار پوند نمود اما در کمال تعجب، بیش از آنچه را که درخواست کرده بود توانست دریافت کند.

وی در طول سالهای متمادی توانست ارتش نجات را در راستای فعالیت های تبشیری گسترش دهد.گفته می‌شود که خانه او همانند ایستگاه راه‌آهن بود و همواره مردم در حال رفت و آمد به خانه وی بودند.شش فرزند او نیز در چنین محیطی بزرگ شده بودند.دلبستگی بوت به فعالیتهای تبشیری، آنچنان بود که تمام زندگیش را تحت الشعاع قرار داده بود.

بین سالهای 1880تا 1890، این ارتش، گسترش زیادی پیدا کرد و به زودی، بوت یکی از مقدس‌ترین و مشهورترین مردان انگلستان در زمینه فعالیت های تبشیری گردید.

در سال 1880میلادی، ارتش نجات از مرزهای اسکاتلند عبور کرده و به کشورهای آمریکا، کانادا، استرالیا، آفریقا و هند راه پیدا کرد.

در سال بعد یعنی سال 1881، بوت دختر 22ساله خود به نام کاترین را به فرانسه فرستاد تا رهبری ارتش نجات را در آنجا به عهده بگیرد.

این ارتش، کار خود را در هند در سال 1882 آغاز نمود و در سال بعد نیز فعالیت خود را در سیلان، زلاندنو و آفریقای جنوبی شروع کرد.

فعالیت این سازمان، در ایتالیا و جزایر هند غربی در 1878 و در بلژیک در 1889 آغاز گردید.

در آرژانتین در سال 1890، در ژاپن در 1895، در 1908در کره، در 1916در چین، در چکسلواکی در 1919و کمی بعد در کشورهایی مانند مجارستان، اتریش و برمه (میانمار کنونی) ارتش نجات تشکیل شد.

آنها در سال 1913 توانسته بودند در روسیه نیز پایگاهی را به دست آورند.

امروزه ارتش نجات در سراسر جهان، پایگاههای مهمی را ایجاد کرده است و در بیش از 109کشور جهان فعالیت می‌کند، به 175 زبان زنده دنیا در بیش از 15000مرکز اونجلیکال موعظه می‌کند و بیش از سه هزار مرکز خیریه از جمله مؤسسات، بیمارستانها، مدارس و . زیر نظر این ارتش قرار دارد.

آنها مدعی آنند که در آغاز قرن بیست و یکم، بالغ بر یک میلیون و چهارصد هزار سرباز داشته‌اند که مشغول تبلیغات و فعالیت های تبشیری هستند .   

این سازمان تا پیش از سال 1878 با عنوان "تبشیر مسیحیت"شناخته می‌شد و تنها از این زمان به بعد بود که عنوان جدید "ارتش نجات" را پذیرفت.

این تغییر نام در پی تغییراتی بود که در این نهضت صورت گرفت و آن را به ساختاری شبه نظامی مبدل ساخت؛ نظامی که درجات آن، یونیفورم‌ها، سرشانه‌های نظامی، سلام نظامی و شیوه فعالیت آن همگی بر اساس ساختار ارتش بود

ارتش نجات را از لحاظ تقسیمات فرقه‌ای می‌توان بخشی از مسیحیت اونجلیکال تلقی نمود. با این حال،ارتش نجات، خود را یک کلیسا می‌داند و نه یک فرقه.

بوت در این باره گفته است: من هرگز تصمیم نداشته‌ام که یک فرقه‌ی جدید به وجود بیاورم. هیچ چیز در مورد من نادرست‌تر از این نیست که من قصد تشدید اختلاف میان پیروان مسیح را داشته‌ام.


رهپویان هدایت: از آنجایی که غربیان دهها سال  است در حال القاء برتر بودن خود بر دیگران و ترویج سبک زندگی خود بر ایرانیان را دارند، خانواده هم از این برنامه و راهبرد غرب در امان  نمانده است و با هجمه های فراوانی روبروست. یکی از راههای ضربه زدن به کانون خانواده  از طریق شبهمعنویت هایی است که با لباس زندگی شاادتر و معنوی تر در جوامع نفوذ کنند و سپس آنچه غرب و استعمار از آنها می خواهد را پیاده نمایند.

با نگاهی به گروه ها و عرفان های تقلبی می توان به راحتی به این نکته دست پیدا کرد که عمده افراد در این گرو ها بعد از چندی به سمت روابط نامشروع و از هم گسیختگی در خانواده رسیده اند و این گرو ها بالاخره فرد را به این منجلاب خواهد کشید.

اوشو را باید از این منظر نیز نگریست! او بر اساس همین سبک زندگی ایرانیان را هدف قرار داده و در لباس عرفان دنبال فروپاشی خانواده و در نهایت سقوط انسان است.

اشو می‌گوید: مسلمانان معتقدند ن و مردان نباید با هم مراوده داشته باشند، در حقیقت اگر می‌توانستند با هم مراوده داشته باشند از انرژی مثبت و منفی زن و مرد هر دو برخوردار می‌شدند!» (اشو، مزه‌ای از ملکوت، ص 14) و در جایی دیگر می‌گوید: بزرگ‌ترین هنر مدیتیشن است. این پیشکش تنتره به دنیاست. زیرا کلیدهایی را در اختیارت قرار می‌دهد که از پست‌ترین به عالی‌ترین استحاله پیدا می‌کنی!» (الماس‌های اشو، ص 240) پیداست که از این سخنان، چیزی جز آزاد و غیرمتعهد و معنویتی جز معنویت (!) به دست نمی‌آید. منجلابی که وی با ایده‌های خود ترسیم می‌کند، تنها کانون مقدس خانواده را نشانه می‌گیرد. مؤثرترین کانون اجتماعی که اگر به فساد کشیده شود، کل جامعه را تخریب خواهد کرد. 

وقتی اسلام براساس موازین الهی خود نیازهای بشر را در بهترین حالت به تعادل می‌رساند و در صورت عمل به روشهای اصولی آن به همه لذتهای پاک دنیای می شود رسید، چه نیازی به ایده‌های شیطانی اشو است که جز تباهی، هرزگی و افسردگی، ارمغان دیگری ندارد.

در پایان بررسی تاکیدات فراوان و مکرر مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه در فرهنگ ما خانواده بسیار با ارزش است و در غرب چنین چیزی عملا به نابودی کشیده شده است می تواند بسیار راهگشا باشد.


در دیانت مسیحی، آیینی وجود دارد به نام اعتراف و منظور از آن این است که هر فرد مسیحی، علاوه بر اینکه در محضر الهی، به گناهان و گناهکار بودن خود اقرار می‌کند، در حضور کشیشان نیز باید گناهان خود را برشمارد و از آن اعلام توبه کند؛ نزد یکدیگر به گناه خود اعتراف کنید. نامه یعقوب 5:16

البته سابقه‌ی این آیین به مکاتب دینی عهد باستان می‌رسد. به هر روی در عقیده مسیحیت، شخص باید در حضور کشیش به یک یک گناهانِ خود و انواع آن به طور دقیق و با اعلام خصوصیات اشاره کند. مثلاً بگوید در کدام روز با فلان شخص چه کردم. یا فلان مقدار از فردی یدم. در جمع و گروهی دروغ گفتم، به شخصی تهمت زدم و از این قبیل.

از قرون وسطی، در کلیساهای مسیحی اتاقک‌ هایی ساخته شد مخصوص این کار که امروزه همچنان این روند وجود دارد. افراد پشت میز و یا در اتاقک‌ ها می‌ نشینند، به گناه اعتراف می‌کنند و کشیش می‌ شنود. در گذشته رسم بر این بود که ون دینی، برای آمرزش گناهان و بسته به نوع و  شدت و بزرگی گناهان، مجازات‌هایی از قبیل روزه، زیارت اماکن مقدس مسیحی با پای پیاده و جرایم مالی تعیین می‌کردند. امروز هم این روند ادامه دارد، منتها با تعیین مجازات‌ هایی سبک‌تر.

در اسلام، اصل اساسی، توبه و اعتراف و استغفار نزد خداست. یعنی بندگانِ آن خدایی که ستارالعیوب است، باید در محضر الهی به گناه اعتراف و از آن طلب مفغرت و آمرزش کنند و خداوند هم وعده آمرزش داده است. آنچنانکه که در کلام مبارک امام محمد باقر (علیه السلام) آمده است که اقرار به گناه در محضر خدا مایه برکت برای آدمی است.
حتی در دین مبین اسلام اعتراف در محضر ولیّ خدا، به صورت سربسته و کلی ممکن است و نیازی به تشریح و توضیح گناه نیست و دستور به اعتراف در محضر ربوبی داده شده است.
در مکتب اسلام، فاش کردن گناه خود و دیگران نزد خلائق، جُرم، و گناه روی گناه است. چون اولاً مایه ریخته شدن آبرو می‌شود و ثانیاً قُبح گناه ریخته می‌شود.

اعتراف به گناه نزد دیگران، به معنی علنی کردن آن است. هنگامی که گناه علنی شد، در جامعه فراگیر می‌شود، آن وقت است که قبح آن ریخته می‌شود. در کلام اهل بیت هم از افشای گناه و اعتراف به آن نزد دیگران نهی شده است.

امام رضا (علیه السلام) فرمودند: الْمُذِیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ لَه. کسی که گناه (خود و دیگران) را فاش کند، ذلیل (خواهد) شد و کسی که گناهِ (خود و دیگران) را بپوشاند، آمرزیده است.



مهره های فرقه ضاله بهائیت در نوشته های خود علی رغم تلاش های فراوان نتوانستند منکر جنون باب گردند.

رهپویان هدایت: بهائیان در بیان جریان اعدام باب حکایتی نقل کرده اند که اتفاقا سندی است در تایید دیوانگی و جنون او که به هیچ وجه نیز قابل کتمان نمی باشد. متن فوق توسط مهره های بهائیت ترویج می شود و در آن اعتراف پزشک معاینه باب که به صراحت جنون وی را تایید کرده آمده است.

بنابر اعتراف خود بهائیان گمراه وقتی قرار بود باب اعدام شود او را نزد یک پزشک اروپایی بردند و او در ابتدای معاینات صحت عقلی باب را تایید کرد و باب نیز به او گفت که دین من تمام ممالک اروپایی فرا خواهد گرفت.

چندسال بعد دکتر معاینه باب نامه ای به یکی از پزشکان می نویسد و می گوید که خیلی محزون و متاسفم که چرا گواهی سلامت عقلی باب را تایید کردم و چطور با شنیدن این سخن باب که گفت دین من ممالک شما را فراخواهد گرفت به جنون او پی نبردم؟

انحرافات بهائیت

بنابر اعتراف خود بهائیان و با استناد به قول پزشک معاینه، باب دارای جنون بوده که البته برخی از محققان می گویند جنون وی  به دلیل استعمال حشیش و مواد مخدر بوده است اما چیزی که همین امروز نیز موید جنون باب می باشد این مسئله است که بابیت نه تنها ممالک اروپا بلکه در ایران نیز پس از مدت کوتاهی کاملا زائل شد و بهائیت جایگزینی برای بابیت شد که آن نیز به جایی نرسید.

در تمام ممالک اروپایی حتی یک تن بابی هم نداریم که این امر نشان می دهد باب اگر مجنون هم نبود قطعا کذاب و دروغگو بوده است. در حقیقت باب می خواست با تقلید از ادبیات انبیا و پیامبران خود را مطرح کند. نکته مهم دیگر اینکه بهائیان در تفکراتی متضادی که نسبت به باب دارند او را نه صاحب دین می دانند و نه وی را پیامبر محسوب می کنند، پس وقتی باب گفت "دین من" در واقع ادعای پیامبری کرد که این امر با نظر بهائیان نسبت به وی سازگاری ندارد و با داده های تاریخی نیز کاملا متضاد می باشد.


اسلام ناب محمدی آخرین وکامل ترین دینی است که از ناحیه خداوند توسط نبی اکرم (ص) برای هدایت بشر به سوی سعادت و کمال نازل شد و اسلام تنها دین جامعی است که در کوچک ترین و ریز ترین مسائل زندگی انسان دارای برنامه و آداب است .

رهپویان هدایت: با اینکه در اسلام انبوهی از آداب و دستورات مستحبی دیده می‌شود، اما نکته ی بسیار مهمّ این است که این آداب و آموزه ها پس از اسلام آوردن است! دین کاملی چون اسلام برای تشرف، جز اعمال جزئی هیچ آداب مشکلی ندارد و تنها با ادای شهادتین، این تشرف حاصل می گردد. می بینیم که آداب مسلمان زیستن، از جمله؛ آداب سلام کردن، آداب صلوات فرستادن، آداب روبرو شدن با یکدیگر، آداب عطسه کردن، آداب آراستگی، نظافت و بهداشت، آداب خوابیدن و بیدار شدن، آداب غذا خوردن، آداب درس خواندن، آداب سفر و. از آموزه های مسلمان شدن کاملا جداست و برای اسلام آوردن ادای جمله ی أشْهَدُ أنْ لا الهَ الّا اللَّه و أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» کافی است که با آن بدنش پاک و جان و مال و فرزندان خردسالش محترم‏‌اند و کسى حق ندارد به آنها تعرض کند.

سایر ادیان الهی که البته منحرف هم شده‌‌اند، برای تشرف آداب مشکلی در برنامه ی خود دارند که جای بحث آن در این مقال نیست. نحله‌ها و گروه‌هایی که از بدنه ی یک جامعه یا دین جدا می‌شوند، معمولاً در ادامه ی تحریفات و بدعت ها از آداب سایر نحله‌ها و ادیان الگوگیری می‌کند و یک برنامه ی التقاطی را ارائه می‌دهد. از جمله ی این گروه ها، متصوفه‌اند که با جداشدن از بدنه ی اسلام ناب، برای خود آداب تعریف کردند و بدعت‌های فراوانی در دین وارد نمودند.

تشرف، یکی از این انحرافات است که با توجه و عنایت به سهل بودن تشرف به اسلام، در صوفیه با اعمال سنگین و شاقی پیگیری و اجرا می‌شود. صوفیان پس از گذراندن یک دوره‌ی شبه آموزشی آماده‌ی تشرف می‌شوند و اگر لایق!! صوفی شدن باشند، قطب خطاب به ایشان می گوید: اسباب تشرف خود را حاضر کن تا وقت تشرف ررا معین کنم.

از آداب تشرف صوفیان، به همراه داشتن این وسایل است؛ 1- پارچه ی سفید (یک قواره ی کفنی) 2- مقداری نبات 3- یک عدد جوز هندی 4- یک عدد سکه 5- یک عدد انگشتر.  این پبج چیز را وصله نام گذاری کرده‌اند که هر کدام در خود راز و سر مگویی دارد! در هنگام تشرف، خلوت با مرشد و قطب شرط است، و بودن (به جز یک شلوار)، شرط دیگر! پس از انجام اعمالی، قطب خطاب به مرید می‌گوید: این است صورت بیعت الهیه که همه‌ی انبیاء می‌گرفتند برای خدا! من از جانب خدا از تو بیعت می‌گیرم  که پنج چیز را به ذمه بگیری.

اول، تعظیم. دوم، شفقت به همه ی مردم، گرچه کافر و دشمن باشند! سوم، پنهان داشتن مراسم تشریف. چهارم، از حالا تا 12 سال خادم من در امور دنیوی باشی. پنجم، هر وقت خواستم، دیگ جوش بدهی. آنوقت مرید در جواب باید بگوید: به تو اجازه می‌دهم که بر دل خودت به چشم دل نگاه کنی!

در همین باب سوالاتی است که صوفیان و به خصوص اقطاب آن باید پاسخ گو باشند.

1.این نحوه ی تشرف در کدام آیین الهی آمده که قطب آن را صورت بیعت انبیاء الهی خطاب می کند؟

2.آیا این، دروغ بستن به پیامبران نیست؟!

اگر متصوفه ادعای مسلمانی دارند و قرآن کریم را به عنوان کتاب آسمانی پذیرفته اند، مورد دوم از عهد های پنج گانه، مخالف نص صریح قرآن است که می فرماید: مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ [6] محمّد فرستاده خداست، و کسانى که همراه اویند در برابر کفّار نیرومند و سرسخت و در میان خودشان مهربانند. آیا شفقت با کفار و غیر مسلمین از آموزه های اسلام است؟! به وضوح می توان انحراف و بدعت را در اعمال صوفیانه دید که مکتبی که از منش و مسیر خاندان نبوی صلی الله علیه وآله فاصله بگیرد، جز این سرنوشت شوم، تقدیری نخواهد داشت.


مزیت یک دین به این است که هم جنبه های فطری و احساسی و معنوی و هم جنبه های عقلی انسان را ء کند. به این معنا وقتی کسی که مبانی و اصول آن دین را فرا می گیرد تا مقدمه ای باشد برای عمل کردنش، در وهله ی اول باید آن دین را از نظر عقلانی و منطقی قانع کند که این دینی است که ریشه ها و پایه هایش بر اساس فکر صحیح و سالم و خالی از پیش ذهنیت و تعصب کاملاً قابل پذیرش است .

رهپویان هدایت: اصول اولیه دین باید فرد را به طرف عمل به احکام و شریعت آن دین تشویق کند و شریعتش هم به گونه ای باشد که انسان با عمل به آن به تعالی روحی و معنوی و حتی مادی برسد (البته به شرط عمل به تمام قوانینش) یعنی نه فقط صرف یک سری دستورات خشک و بی روح باشد و یا این که اصلاً دستور و شریعت و قوانینی برای عمل در کار نباشد و این ها هم از جانب خدا باشند نه با جعل بشر این کار صورت گرفته باشد.

طبق آنچه که گفتیم مبانی اصلی یک دین الهی شامل موارد بالا می شود که در مسیحیت تبشیری هیچ کدام از این مبانی دینی مشاهده نمی شود و حتی  تعالیمی کاملا بر عکس وضد آن به شدن یافت می شود . بنابر تحقیقات اندیشمندان و فرهیختگان مسیحی و غی مسلمان ، مسیحیت تبشیری به دلایل زیر یک دین واقعی  والهی محسوب نمی شود .

الف) جامع و هم طراز و متناسب نیست.

ب) دائماً در طول زمان در حال تغییر و تحول است .

ج) مصون از اشتباه و خطا نیستند زیرا فکر آدمیان از خطا مصون نیست.

دیگر این که اگر آن دین، الهی باشد باید برای تمام زوایای زندگی ما راهکارها و قوانینی داشته باشد و مهم تر از همه این که از جانب خود خالق باشد زیرا حکیم بودن و لطف او تمام این اقتضائات را دارد و این که اگر طرف خداست در آن تناقض گویی و اشتباه نباشد و الا قابل اعتماد نخواهد بود و در نتیجه در یک جمله می توان گفت : مسیحیت تبشیری یک دین الهی و فطری نیست بلکه به معنای واقعی یک فرقه صهیونیستی می باشد.


سردمدار فرقه ضاله بهائیت یعنی بها، خود را خدای مجسم معرفی کرده و مدعی احکام جدید بود. وی در هیچ یک از نوشته ها و گفته هایش به نهی از ازدواج با محارم نپرداخته و تنها همسر پدر را به عنوان محرمی که نمی توان با او ازدواج کرد معرفی می کند.

به گزارش ا

نجمن رهپویان هدایت: در مورد حرمت ازدواج با محارم از میرزا حسینعلی سؤال شد و او چنین پاسخ داد: "این امور به امنای بیت العدل راجع است."(1) در حقیقت هیچ یک از مبلغان بهائی حتی یک سند از بها در دست ندارند که وی از ازدواج با محارم نهی کرده باشد و از این جهت در این امور به نامه های بیت العدل استناد می ورزند.

با توجه به اینکه گفته ها و نوشته های بها نزد بهائیان غیر قابل تغییر می باشد و مباحثی که توسط شورای بیت العدل مطرح می گردد متغیر و قابل تغییر، ازدواج با محارم جزئی تایید شده از اصول اعتقادی فرقه ضاله بهائیت محسوب می گردد.

همچنین نحوه پاسخ بها به سوال جواز ازدواج با محارم نشان می دهد که خود وی نیز چندان مشکلی با این مسئله نداشته زیرا بیان کرده با موافقت شورای بیت العدل بلا مانع است. این گفته بها که مسئله ازدواج با محارم به شورای بیت العدل واگذار گردیده حاکی از آن است که در صورت موافقت بیت العدل، وی با این مسئله مشکلی نداشته و آن را می پذیرد.

تمام دستورات شورای بیت العدل بر اساس شرایط عرف و فرهنگ ابلاغ می گردند و از اینرو اگر در جامعه ای چنین اموری(ازدواج با محارم) رایج شده و عرف نیز آن را پذیرفته باشد، چون در اصول غیر قابل تغییر بهائیت منعی از آن نشده و تلویحا اذن آن نیز داده شده، شورای بیت العدل هم آن را خواهد پذیرفت.

در حقیقت بنای شورای بیت العدل بر آن است تا جهان به چنین سمتی برود که جز یهود تمامی اقوام و نژادها دچار فساد و بی بند باری گردند. ازدواج با محارم ننگی ابدی بر پیشانی پیروان فرقه ضاله بهائیت است و نشان می دهد که پیروان این فرقه ضاله حتی بر خواهران خود نیز طمع دارند.

پیوست

1) کتاب سؤال و جواب بهائیان، ذیل سؤال 50


یکی از ملاک‌های حقانیت یک روش و صدق و درستی در مولفه هایی که بناست انسان را رهنمون باشد، خاستگاه آن حرکت و جنبش است و در همین راستا مدعیان دروغین و عرفانهای تقلبی را باید پایش کرد تا به انحراف عقیده آنها بیش از پیش پی برد.

پیش از پرداختن به اصل مطلب بیان چند موضوع مهم است:

بررسی اعتقاد و گفته های رهبران و اقطاب فرقه های انحرافی نشان می دهد این جنبش‌ها با سخنانی که ظاهری زیبا دارند و در نگاه اول، خوب و صحیح به نظر می‌رسد افراد مختلف را به نام دین، مذهب و خداجویی به خود جذب می‌کنند. با دقت و ریزبینی به راحتی متوجه خواهیم شد تناقض این آموزه‌های غیر الهی با آموزه‌های ادیان الهی بسیار است و افرادی که خود را مغز متفکر این جریانات می دانند و مردم رو به سمت و سوی خود می خوانند دچار چه معضلات و آلودگی هایی بوده اند.

حال این پرسش مطرح است، چطور می شود عمده اشخاصی که دارای شبه معنویت ادعایی هستند و کتابهای فراوان آنها در قالب عرفان های بدلی به چاپ می رسد، افرادی مریض، روانی، دارای مفاسد اخلاقی و. باشند و آن وقت این گونه انسان های زبون برای مردم راهنما و دارای متد و شناخت باشند! به راستی چگونه این افراد فاسد العقیده عقل و خرد اعضای فرقه خود را به راحتی ربوده و لجام زندگی عضو فریب خورده را در اختیار میگیرند.

و اما در امتداد سخن ابتدایی برای فهم بیشتر  ضد اخلاق بودن این فرقه های انحرافی در مطلب پیش روی به خاستگاه جنش پائلو کوئیلو می پردازیم.

 

الف؛ بیمارستان روانی؛

پائولو کوئلیو ظرف مدت 9 سال، سه ‌بار روانه بیمارستان روانی می‌شود و هر سه بار از آن جا فرار می‌کند، یکی از علت‌های بستری شدن پائولو اعتیاد افراطی به مواد مخدر»[1] بیان شده است تا مشخص شود محل نزول وحی الهی!( که ادعایی گزاف و عجیب است) این جنبش مثلا عرفانی نوظهور، بیمارستان روانی بوده است.

 

ب؛ همجنس بازی؛

کوئلیو با اعتراف به انحراف جنسی، به دیدگاه اطرافیانش درباره شخصیت منحصر به فرد خود سخن می‌گوید تا ثابت شود خاستگاه جنبش نوظهور وی از چه جایگاهی و ریشه‌ای برخوردار است.در آن دوره فکر می‌کردم شاید همجنس باز باشم؛ زیرا مادرم تصور می‌کرد که مشکل جنسی دارم.»[2]

او بارها در کتب خود به مباحث غیر اخلاقی و روابط نامشروع اشاره می کند و خود نیز این راه را رفته است!

 

ج: زندان؛

 کوئلیو از این قائده مستثنی نیست که سردمداران این مدل از عرفان های تقلبی حتی در کشورهای غربی هم روی زندان را دیده اند و او چندین نوبت به زندان محکوم می‌شود.

کوئیلو که برای برخی انسان مترقی و الگویی خوب! شمرده می شود دوران محکومیت خود را به عنوان بدترین تجربه زندگی یاد می‌کند و می گوید: زندان بدترین تجربه زندگی من بود.»[3]

 

پیوست:

[1]. زندگی من پائولو کوئلیو، ص21

[2]. همان، ص105

[3]. همان، ص106


با پیدایش پروتستانتیزم در قرن شانزدهم ، انشعابات زیادی از این نهضت نشأت گرفت و هرکدام به شیوه و مسلک دلخواه خود در قالب یک فرقه، در کشور های اروپایی و امریکا به تبلیغ و فعالیت پرداختند .

رهپویان هدایت: در درون هریک از این گروه ها کشمکش های بالایی وجود دارد و هرکدام بنا بر صلاحدید و نظریات شخصی ، کتاب مقدس را تعلیم می دهند و تحریفات وانحرافات بسیار عمده ای در آنها دیده می‌شود . 

مسیحیت پروتستان را می توانیم به چهار گروه عمده تقسیم نمود که علی رغم تفاوت های عقیدتی و عملی قابل توجه ، در مخالفت با اقتدار پاپ و اهمیت دادن به حجیت کتاب مقدس  و اعتبار ایمان شخصی اتفاق نظر دارند . چهار گروه بزرگ مسیحیت پروتستان عبارت است از نوتعمیدیان، کالونی ها، لوتری ها وانگلیکن ها هستند.

که هرکدام را به اختصار بیان می کنیم :


  نهضت نوتعمیدی : 

 شخصی به نام هالدریخ  زوینگلی در دهه 1520 در زوریخ سوئیس  پیرو اصلاحات عقیدتی در مسیحیت این نهضت را بوجود آورد . آنان معتقد هستند  تعمید کودک یک عمل بی معنی و باطل است . آنها بر این عقیده هستند که ورود به کلیسا باید با عزم واراده انسان بالغ صورت گیرد و پیرو تعمید دوباره هستند.  نهضت نوتعمیدی بعد ها با حضور و نفوذ در کلیساهای روسیه ، توانستند بیشترین کلیسا های پر.وتستانی را از آن خود بکند .


نهضت  کالونی :

شخصی به نام جان کالون این نهضت را در سوئیس دایر کرد . وی با تأکید بر  عقاید اصلی لوتر ، بر تعالیمی همچون حاکمیت خدا بر سراسر زندگی و تقدیر الهی برای نجات تأکید می کرد. درپایان قرن شانزدهم کلیسای کالونی نه تنها در سوئیس ، بلکه در فرانسه ، هلند ، آلمان، مجارستان و اسکاتلند نیز راه می یابد و به عنوان بازوی قوی در پیشرفت مکتب  پروتستانی در انگلستان  شناخته می شود . این نهضت با حضور در آمریکا تأثیر بسیاری بر شکل گیری منش دینی و ی ایالات متحده داشته است .


نهضت لوتری :

این نهضت به نام  مارتین لوتر رقم می خورد . او در مخالفت با بخشش نامه ها مشهور شد. مواد نود و پنج گانه  وی در سال 1517 بر سر در کلیسای جامع ویتنبرگ برای مشاهده مردم نصب شد .  لوتر در سال 1520 سه اثر عمده  به نام های خطاب به اشراف آلمان، اسارت بابلی کلیسای مسیح و آزادی فرد مسیحی  منتشر کرد که در انها با شور و هیجان ، اصلاح ساختار و عقاید کلیسا را  ضرروی شمرد . در مقابل پاپ  با صدور حکمی  او را به شدت توبیخ کرد و درخواست کرد او از دیدگاهش دست بردارد و جواب لوتر چیزی جز آتش زدن نامه پاپ نبود .


نهضت اصلاح دینی:

این نهضت تحت تآثیر تفکرات هنری هشتم در انگلستان ایجاد شد. تفکرات اصلاحی او بیشتر ی بودتا دینی و این خط فکری منجر به جدا شدن رم و داشتن رفتاری مسالمت آمیز با آیین لوتری در آلمان و انگلستان شد .

با نگاهی عمیق به تفکرات نهضت های پروتستانی که در منابع تاریخی آمده است  به راحتی می‌توان فهمید که عقیده اومانیستی تأثیرات مستقیم و غیر مستقیمی برای شکل گیری نهضت پروتستان یا همان اصلاح دینی در حد فاصل دهه 1510 تا 1520 داشته است و با محوریت این  نگاه ، مسیحت را در معرض تحریفات و تناقضات عدیده ای مواجه نمودند که بر اثر این معضلات ، فرقه های مختلفی از دل این نهضت ها برخاسته اند که هیچ کدامشان از  پوسته وهسته قوی برخوردار نیستند و تا جائی که توانسته اند تعالیم مسیحیت را دستخوش تغییرات اساسی قرار داده اند و در جستجوی ثمره و نتیجه این نهضت ها می توانیم بگوییم،  هیچ اصلاح موثری برای مسیحیت صورت نگرفته است .


رسانه های تبشیری که انتشار اخبار کذب و فرافکنی علیه ایران را محور همه اخبار خود قرار داده اند اینبار از یک مهره سوخته بهائی فعال مدنی ساختند.

این برای نخستین بار نیست که بهائیان سر از بنگاهاهی خبری و رسانه های مسیحیان تبشیری در می آورند و بهانه ای جهت حمله به جمهوری اسلامی ایران می‌شوند.

شبکه‌های ماهواره‌ای تبشیری نیز به بهترین شکل ممکن از فرقه ضاله و استعماری بهائیت پشتیبانی تبلیغاتی به‌عمل می‌آورند و از این فرقه به‌عنوان یک "دین" یاد می‌کنند که در نوع خود جالب توجه و محل تأمل است.

البته اگر کمی از حافظه تاریخی هم کمک بگیریم خواهیم دریافت که همکاری دوسویه تبشیری ها و فرقه ضاله بهائیت به اعصار گذشته باز می گردد.

مسیحیت تبشیری از ابتدای پیدایش فرقه ضاله و استعماری بهائیت به حمایت این فرقه پرداخته که تحصیل بهائیان سرشناسی چون: "شوقی افندی" در مراکز آموزشی مسیحیان سندی بر اثبات این رابطه است.

گفتنی است فرقه ضاله بهائیت و مسیحیت تبشیری نقاط اشتراکی دارند که بنیادی‌ترین نقطه اتصال آن دو را می‌توان "تضاد با اسلام و تشیع" نام برد.

دیگر نقطه اشتراک این دو حمایت بی چون وچرا از رذژیم صهیونیستی است. دوستی های دیرینه رژیم اشغالگر قدس با دو کانون تباهی بهائیان و تبشیری ها علتی خواهد داشت که باید در میان ماموریت های تعریف شده این رژیم برای کشور ایران و ایرانیان مسلمان جستجو کرد.

چه روابطی حکم می کند که سرهربرت ساموئل (صهیونیست سرشناس و کمیسر عالی انگلیس در فلسطین) عزادار مرگ شوقی افندی باشد یا اینکه شوقی افندی تاسیس رژیم صهیونیستی را مصداق وعده الهی به ابناء خلیل و وارث کلیم بشمارد؟

گر در کنار روابط بسیار صمیمانه اسرائیل و بهائیان، دوستی های تبشیری ها با این رژیم اشغالگر را هم اضافه کنیم معلوم خواهد شد که جریان تبلیغ مسیحیت در ایران نیز همان راهی را می روند که بهائیان آن را در پیش رو دارند.

ماموریت جریان تبلیغ مسیحیت در ایران همانند فرقه بهائیت ماموریتی تباه کننده در بین ایرانیان مسلمان است و از این منظر است که در قاموس روابط پیدا و پنهان اسرائیل، تبشیری ها جایگاه ویژه ای پیدا می کنند و سران جریان تبشیر از سوی این رژیم تکریم می شوند.

 در بعد رسانه ای هم نگاهی گذارا به سایت های راه اندازی شده توسط اردوگاه صلیبی گویای این است که آنها راهبرد خبری شان را طوری چیده اند که از تبشیری ها و بهائیان به عنوان دو اقلیت مظلوم در ایران نام برده شود و مدافعی تمام عیار برای این دو فرقه باشند.

 اردوهای برگزار شده توسط اردوگاه صلیبی در اسرائیل با شرکت مسیحیان فارسی زبان ، تعریف و تمجیدهای سران تبشیری ها از اسرائیل، حمایت های دو جانبه اسرائیل و تبشیری ها همگی نشان دهنده علت های ناگفته حمایت از جریان تبشیر از سوی صهیونیست ها است.

در پایان باید خاطرنشان ساخت تمامی آنچه در این مجال اندک بیان شد تنها بخشی از علل ناگفته حمایت صهیونیست از بهائیت و مسیحیت تبشیری است که هم راستا با نظام سلطه و اسرائیل در تخریب فرهنگ ایرانی اسلامی می کوشند.


سیل اخیر تمایز مردان مرد در میدان عمل و اشبه الرجال ها در حرف و وراجی را بسیار واضح نشان داد.

رهپویان هدایت: جدای از اینکه سیل، تفاوت بین ایرانیِ انقلابی و دردمند را با ایرانیِ حراف و بی درد، مسلمانِ واقعی و انقلابی را با مسلمان امریکایی عیان ساخت، مسیحی راستین و تفاوت آشکار آن با مسیحیت صهیونیستی تبشیری را هم هویدا کرد.

نزدیک به یک ماه از شروع بارش های سیل آسا در چند استان کشور می گذرد و در تمامی این مناطق عده ای از هموطنانمان عزادار شده، عده ای آسیب دیده، مناطقی تخریب شده و که با نوع دوستی و همت هموطنان عزیز از نیروهای مسلح، بسیج، هلال احمر، حوزه های علمیه و. با الگوگیری از شهدا و راه صادقانه و خالصانه آنان در صدد التیام درد آلام مردم بر آمدند.

حتی گروه های مختلفی از کشورهای همسایه کمک های انسان دوستانه فرستادند و نیروهای مقاومت در منطقه هم به یاری شتافتند. آنچه در این مقال اهمیت دارد نوع برخورد پرسروصداترین فرقه از مسیحیان است که بسیار خود را بالاتر از دیگر ادیان و فرق می دانند.

 مسیحیت تبشیری که با رسانه های فراوان و شبکه های مختلف در حال تبلیغ و ترویج مسیحیت مورد قبول صهیونیست هاست، چهره ای به ظاهر رئوف، مهربان، دلسوز و آرام از خود به نمایش می گذارد و در اتفاقات گوناگون برای کشورهای مختلف برنامه دعا در شبکه های خود منتشر می کند.

 آنها حتی در آتش سوزی و طوفان اخیر امریکا بارها برای مردم این کشور و نجات آنها برنامه دعا پخش کرده و از مردم درخواست دعا می کردند.

اما سیل اخیر لباس پشمین گوسفندی از روی کثیف این گرگ ها برداشت و این رسانه ها و شبکه های ماهواره ای مسیحیت تبشیری  نشان دادند با اینکه فارسی می نویسند و فارسی حرف می زنند اما هیچ رنگ و بوی از مرام و منش مردم ایران اسلامی را با خود به ارث نبرده اند.

در این روزه ها که بسیاری مشغول امداد و خدمت بودند این مسیحیت تبشیری بود که در کنار رسانه های ضد انقلاب و ایران قرار گرفت و دائما با بزرگنمایی تخریب ها و کشته ها سعی در گسترده کردن ابعاد روانی سیل و تخریب ها و فلاکت بار نشان دادن اوضاع در پی سیل اخیر داشت.

مسیحیت صهیونیستی به جای برانگیختن حس نوع دوستی و بودن در کنار امدادگران سمت و سوی تخریبگران را گرفت و تیترها و گزارش ها را معطوف به سیاه نمایی کرده و حتی برخورد با چند مهره وهابی تخریبگر را هم تاب نیاورد.


رهپویان هدایت: امام رضا (علیه السلام) فرموده‌اند: هر کس از کاری راضی باشد مثل کسی است که آن‌را انجام داده، و اگر کسی در مشرق کشته شود و دیگری در مغرب از این قتل راضی باشد، نزد خدا با قاتل شریک خواهد بود» (۱)

مسیحیان صهیونیستی ـ تبشیری که در سال های اخیر استراتژی خاص و تلاشی نامیمون برای تخریب اسلام داشته اند و یکی از تاکتیک های این مهم، تخریب جایگاه ت و سیاه جلوه دادن حوزه های علمیه بوده است به واقع همراه و در کنار مقصران حوادث نابخردانه این چنینی مانند حمله وحشیانه به طلاب و اخیرا شهادت یک در همدان هستند. 

امیر بیان امیر المومنین علیه السلام در خطابی فرمودند:  کسی که ظلم می‌کند، و کسی که با او همکاری دارد و کسی که بدان رضایت دارد، هرسه» شریک‌اند» (۲)

بدین ترتیب اگر ظلم کسی ثابت شود، آن ظلم یکی از مهم‌ترین مصادیق منکر بوده و دیگر سکوت در مقابل آن جایز نخواهد بود و تمام افرادی که در این راه با ظالم چه با زبان و قلم و چه با سکوت همراه بوده اند شریک جرم محسوب می شوند و چه زیبا نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند کسی که با ظالم همراه است در قیامت از رحمت خداوند نومید خواهد بود.

مسیحیت تبشیری نه تنها در قبال چنین حوادثی سکوت می کند بلکه در همراهی علنی با قاتلان و جانیان، آتش بیار این چنین معرکه هایی است و به دفعات فراوان سعی در مشوش کردن اذهان مردم نسبت به امورات دینی اسلام و ون کرده و این در حالی است که برای مخاطبان خود لاف محبت و دوستی می زند و با بزرگ نمایی خود را عاشق محبت و اسوه صلح و صفا می داند!

در آیۀ ۱۸۳سورۀ آل عمران، افرادی به عنوان قاتلان پیامبران معرفی شده‌اند که دخالت مستقیمی در وقوع قتل نداشتند، اما با این وجود مورد اعتراض قرار گرفتند: بگو قطعاً پیش از من، پیامبرانی بودند که دلایل آشکار را با آنچه گفتید، برای شما آوردند. اگر راست می‏ گویید، پس چرا آنان را کشتید؟».

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: این اتهام وارده به بنی اسرائیل ( با اینکه اکثر اینان از افراد قاتل و خونریز نبودند) به دلیل آن بود که حاضر نشدند قتل انبیاء را محکوم نموده و از آن اعلام برائت کنند و حتی نسل های بعدی هم حاضر به چنین کاری نشدند لذا آنان بخاطر عدم موضع گیری و سکوت، همراهی با ظالمین کرده و قرآن آنان را خطاب قرار می دهد (مضمون روایت).

 


پی نوشت :

۱. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱

۲. ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ج‏۱



رهپویان هدایت:

در کتاب عهد جدید و اناجیل چهارگانه که شمل زندگی وسخنان  حضرت عیسی می باشد می خوانیم که ایشان ، شمعون(همان پطرس) را صخره می خواند و می گوید امت خود را که شامل کلیسا ومردم هستند بر این صخره بنا می کنم و در ادامه می گوید ابواب جهنم بر امتی که سنگ زیر بنای آن پطرس است استیلا نخواهد یافت. سپس کلید های ملکوت آسمان را به پطرس می سپارد و می گوید دخل و تصرف در زمین باعث دخل و تصرف در آسمان می شود و به نوعی صحبت از ولایت تکوینی نموده است. 

در تعبیر دیگری حضرت عیسی شمعون را سه مرتبه خطاب قرارداده واز او می خواهد که گوسفندان را (مردم ) خوراک دهد.

طبق منابع معتبر مسیحیت، حضرت عیسی سه شأن ولایت تکوینی و زعامت دینی و رهبری اجتماعی را به پطرس یا همان شمعون داده است. حضرت عیسی پطرس را به جانشینی خود معرفی می کند و امت خود را مم به اطاعت از او کرده است.

مأموریت پطرس محدود به سرزمین فلسطین نبوده است و در آخرین سخنان خود قبل از صعود به آسمان به حواریون می گوید : پس رفته همه امتها را شاگرد سازید و ایشان رابه اسم اب ، ابن و روح القدس تعمید دهید و ایشان را تعلیم دهید که همه اموری را که به شما حکم کرده ام حفظ کنند.  پطرس بعد از صعود حضرت عیسی ، در میان پیروان او نقش محوری داشته  و گواه کلام ما در هشت باب اول بخش اعمال رسولان در کتاب مقدس می باشد که تمامی احوالات و اقدامات پطرس را بیان نموده است.  

تا حدود سال 40 میلادی ، یعنی حدود ده سال پس از حیات  زمینی حضرت عیسی ، اوضاع واحوال بر همین منوال بوده است تا اینکه در این زمان، شخصی به نام پولس یهودی به مسیحیت می گرود و مسیحیت را دچار اختلافات و تناقضات اساسی می نماید . پولس یهودی را کتاب مقدس در بخش اعمال رسولان باب هفتم و هشتم با آن سابقه شکنجه گری هایش بر علیه مسیحیت ، به خوبی معرفی می کند.

 در هشت باب کتاب اعمال رسولان ، از فعالیت ها و اقدامات پطرس صحبت می کند و بلافاصله از باب نهم بدون هیچ مقدمه و ذکری ، پطرس به فراموشی سپرده می شود و تمام داستان های بیست باب بعدی به پولس یهودی اختصاص می یابد و ایشان به عنوان جانشین واقعی  حضرت عیسی یاد می شود.

با نگاه تاریخی به موضوع ، که  به تدریج بین پولس یهودی و پطرس اختلافات در زمینه های عقیدتی،عملی و رهبری جامعه مسیحیت بوجود می آید ونتیجه این اختلاف، مسیحیت به دوشاخه طرفداران پطرس و پولس یهودی  تقسیم می شود.

 در کتاب رساله پولس به غلاطیان مدعی می شوند که رسالت پطرس  محدود به یهودیان بوده و پولس رسالت همه مردم غیر یهودیان را برعهده داشته است و در همان رساله آمده است که پولس به مخالفت علنی و حضوری با پطرس بر می خیزد و او را به نفاق متهم می کند و تمام جماعت یهودی آن زمان با پطرس نفاق می کنند.

در جمع بندی می توانیم بگوییم  بر طبق اناجیل ، پطرس به رهبری  مسیحیان  برگزیده شده و این ماموریت  شامل حال غیر یهودیان هم بوده است . اما  نکته اینجاست که چه اتفاقی افتاده است که یکباره، یک فرد ستمگر یهودی، جانشین حضرت عیسی مسیحی می شود و دین مسیحیت را درمعرض تحریفات وتناقضات آشکار قرار می دهد .

امروزه پولس یهودی در میان مسیحیت تبشیری از جایگاه ویژه ای با لقب رسول و پیامبر یاد می شود و بر همگان مبهم است که چرا علی رغم تأکید  حضرت عیسی بر جانشینی پطرس،  چنین شخصیتی با چنین اقدامات منحرفانه ای، جانشین شریعت حضرت عیسی می شود ؟

 امروزه براثر این اختلافات ، مسیحیت را دستخوش ایجاد فرقه های متنوعی نموده است که به طور معین و مشخص هیچ کدام نمی دانند که جانشین  واقعی حضرت عیسی چه کسی می باشد و عمق فاجعه از اینجا شروع می شود که کتاب مقدس هم بر این اختلاف دامن زده است.


رهپویان هدایت: نمایشگاه کتاب در نظر رهبر معظم انقلاب یکی از مهمترین عرصه های فرهنگی کشور است. امسال هم رهبر حکیم و ادیب ایران اسلامی در نمایشگاه کتاب حاضر شدند و از نزدیک برخی غرفه ها و انتشارات را مشاهده نمودند.

پایه این نوشتار از  اینجاست که ایشان در یکی از غرفه ها درباره کتاب پائولو کوئیلو می پرسند این کتاب درباره چیست؟ و فروشنده می گوید درباره یک سفر معنوی، رهبر انقلاب می فرمایند: اما این نویسنده اصلا اهل معنویت نیست و نسبتی با معنویت ندارد.

براستی مقام معظم رهبری بر اساس چه گزاره هایی کوئیلو را خارج از دایره معنویت می دانند؟ در این نوشتار و شماره های بعد از این مقاله به آنها اشاره خواهیم کرد.

براى اینکه با گوشه اى از انحرافات موجود در آثار این نویسنده آشنا شویم، در این مطلب سعى بر آن است به بعضى از مهم ترین آنها پرداخته شود، تا کسانى که از روى غفلت آثار او را مى خوانند، بدانند آموزه هایى که در لابه لاى آثارش وجود دارد ـ و البته کم هم نیست ـ در تعارض آشکار با عقل، مبانى دینی و معنوی قرار دارد.

یکی از انحرافات فکری و نوشتاری در آثار این نویسنده به ظاهر شبه معنوی ارتباطى است که کوئلیو بین معنویت و بى بندبارى برقرار نموده است. وى بیش از 30 مورد از وجود نور» در چهره دخترک سخن به میان آورده و براى روسپیگرى، تاریخى مقدس مى شمارد که در بعضى از برهه ها، نزدیک شدن به خدا، مشخصه آن زمان بوده است.1

در جایی ادعا مى کند: معنویت با روسپیگرى منافاتى ندارد و در صفحات متعددى، ابتذال معنویت ادعایى خود را به نمایش میگذارد. بالاتر اینکه تسلیم شدن در ارتباط جنسى را به رؤیت نور» تعبیر مى کند!2

مبحث دیگری که تفکر منحرف و کاملا التقاطی و مخرب کوئیلو را به وضوح نشان می دهد نوشته هایی او درباره خداوند و پیامبران است. تردید در وجود خدا و بى هدف دانستن زندگى در آثار کوئیلو موج می زند. کوئلیو در آثارش، بارها در وجود خداوند با شک و تردید نگریسته است! او مى نویسد: اگر خدا وجود داشته باشد، مى داند که درک بشر محدود است. او همان است که این هرج و مرج را آفرید که در آن فقر هست، بى عدالتى هست. بدون شک، او قصد خیر داشته، اما نتیجه آن فاجعه آفرین بوده! اگر خدا وجود داشته باشد در مورد موجوداتى که تصمیم مى گیرند این زمین را زودتر ترک کنند (خودکشى)، بخشنده خواهد بود و شاید حتى از اینکه ما را وادار کرده وقتمان را آنجا بگذرانیم معذرت بخواهد!3

در ورونیکا تصمیم مى گیرد بمیرد، مى گوید: مادر ورونیکا مى گفت: خداوند از گذشته، حال و آینده باخبر است. در این صورت، خدا ورونیکا را با اطلاع کامل از اینکه کارش به خودکشى خواهد انجامید، به این جهان فرستاده و از اعمال او یکّه نمى خورد!. این فکر را مزمزه کرد که به زودى پاسخ به سؤالى را درمى یابد که همه از خود مى پرسند: آیا خدا وجود دارد؟. تقریبا یقین داشت که همه چیز با مرگ پایان مى پذیرد.4

در این گونه نوشته ها نکته اى است که بر عبث بودن آفرینش و نبود ثواب و عقاب در آخرت تأکید دارد. رواج این عقیده سبب جرئت انسان بر گناهان مى گردد. از سوى دیگر، اشاره پائولو به این نکته که انسان پس از آفرینش خلاف خواست خداوند متعال عمل مى کند و خدا با علم به این نکته که انسان از فرمان او سرپیچى مى کند، وى را خلق کرده، دستاویز دیگرى براى زندگى سراسر گناه و معصیت انسان است.


ادامه دارد.


پی نوشت:

1. یازده دقیقه، ص 244.

2. همان، ص 98، 246ـ247، 255 و 259.

3. ورونیکا تصمیم مى‏ گیرد بمیرد، ص 165.

4. همان، ص 24 و 75.

 



بها، سردمدار فرقه ضاله بهائیت که پیروان این فرقه شان خدایی برای او قائل هستند به مقلدان خود می گوید:"طبع و نشر باید با اجازه حکومت باشد و الا مخالف با امر الله است" (گنجینه حدود و احکام، ص 463)

با توجه به اعمال و رفتار پیروان فرقه ضاله بهائیت این مطلب روشن می شود که سخن بها دارای منظور خاصی بوده و عمومیت ندارد. مقصود بها در عبارت فوق صرفا اسرائیل می باشد چراکه در سایر کشورها بدون توجه به ممنوعیت قانونی به فعالیت های تبلغی خود ادامه می دهند.

اگر بهائیان واقعا اهل تمکین از قوانین بودند باید تمام سایت ها و رسانه های خود را که به نشر کتب و مجلات این فرقه ضاله در فضای مجازی می پردازد تعطیل می کردند. عدم تبعیت از قانون و انجام اعمال خائنانه از ویژگی های اصلی بهائیت محسوب می شود.

در حقیقت سردمداران فرقه ضاله بهائیت به دلیل اینکه دست پرورده رژیم غاصب صهیونیستی می باشند همیشه طبق منافع آن ها سخن گفته و بر میل آن ها رفتار کرده اند. هیئت بین المللی بهائی(بیت العدل) در نامه ای که در اول ژانویه 1952م برای محفل ملی بهائیان ایران ارسال کرده، به رابطه صمیمانه شوقی با رژیم اشغالگر صهیونیستی اقرار می کند:

"روابط حکومت(اسرائیل) با حضرت ولی امر الله(شوقی افندی) و هیئت بین المللی بهائی دوستانه و صمیمانه است و فی الحقیقه جای خوشبختی است که راجع به شناسایی امر(بهائیت) در ارض اقدس موفقیت هایی حاصل گردیده است"(مجله اخبار امری، ش5، شهریور 1331 ص16)

متن فوق از بیت العدل به تمام محفل های بهائی ارسال گردیده و مضمون آن این است که شوقی افندی توانسته خود را به اسرائیلی ها اثبات کند و از حمایت همه جانبه آن ها برخوردار گردد پس تمام بهائیان باید در تقویت و توان بخشی به رژیم غاصب صهیونیستی کوشا باشند.

در مجموع آنچه گفته شد مقصود از "اجازه حکومت" که بها شرط تبع و نشر کتاب عنوان می کند صرفا رژیم صهیونیستی می باشد و  سایر کشورها و ملل در این تعبیر جایی ندارند.

گفتنی است این بده و بستان های میان رژیم غاصب صهیونیستی و فرقه ضاله مضله بهائیت دو طرفه است و همان طور که این رژیم فرقه را حمایت کامل می‌کند، بیت العدل نیز دستور صریح داده که تبلیغ فقط در خارج از خاک سرزمین جعلی اسرائیل باید صورت گیرد یعنی همه باید بهائی الا یهودیان صهیونیست.


رهپویان هدایت: یکی از راه های شناخت ماهیت فرقه های تصوف ، شناختن موسسین و بیان تفکرات و عقاید آنها می باشد که این دیوار کج از کجا شروع شده و معمار اولیه چه کسی است که این خشت را چگونه گذاشته است .

بنابر نقل منابع تاریخی معتبر اولین کسی که می توان موسس فرقه تصوف نامید شخصی به نام ابوهاشم کوفی است .

نامش عثمان بن شریک کوفی است و به ابوهاشم کوفی صوفی، شهرت دارد . ایشان  صوفی مشهور قرن دوم هجری قمری است و آباء و اجداد او از ساکنین کوفه بودند . مؤلفان شرح احوال صوفیه، وی را نخستین کسی دانسته اند که در اسلام به عنوان صوفی شناخته  شد. او استاد سفیان ثوری است و از سفیان نقل شده که گفت: اگر ابو هاشم نبود من دقایق ریا را نمی شناختم . 

 قاسم غنی می گوید: نقل شده است که او کسی است که اولین بار خانقاهی برای گروهی از زهّاد و عبّاد مسلمین ساخت.

  ابن بابویه قمی در کتاب قرب الاسناد از سعد بن عبد الله از محمد بن عبد الجبار از امام حسن عسکری (سلام الله علیه) نقل می کند که آن حضرت فرمودند: از ابی عبد الله جعفر بن محمد الصادق (سلام الله علیه) در مورد ابو هاشم کوفی سؤال شد که ایشان فرمودند :

انه فاسد العقیدة جداً و هو الذی ابتدع مذهباً یقال له التصوف و جعله مفراً لعقیدته الخبیثة.»

 ابو هاشم کوفی جداً فاسد العقیده است او همان کسی است که از روی بدعت مذهبی اختراع کرد که به آن تصوف گفته می شود و آن را قرارگاه عقیده ی خبیث خود ساخت.

همانطور که می بینیم ، امام معصوم به طور مسقیم  فرقه تصوف را خطاب قرارداده و عقاید آنان را ابداعی و فاسد می داند . اولین موسس فرقه تصوف ، کاملا از نظر امام معصوم مطرود بوده وهیچ گونه مقبولیتی نزد ائمه هدی و جماعت مسلمین زمان حیات خود  نداشته است.

     پس از ابوهاشم کوفی ، پیروانش  به عنوان نمایندگان تصوف در قرن دوم و اوائل قرن سوم مسلک تصوف را ادامه می دهند و زیر بنای تفکرات وعقاید  فرقه تصوف از طریق آنان شکل می گیرد و پیدایش این فرقه ضاله در زمان حیات ائمه معصومین نه تنها مورد تایید و رضایت حضرات معصوم نبوده بلکه به مقابله علنی با امامان و علمای شیعه می پرداختند .

یکی از راه مبارزه آنان ، استفاده از منابع فقهی واعتقادی مخالف نظرات امامان شیعه بوده و با تعصبات کورکورانه ، به مرام و مسلک فرقه ای خود پایبند بودند .   

از خواجه عبدالله انصاری معروف نقل شده است او از 1200 صوفی که می شناخته، صوفی صاحب کرامت علوی فقط دو تن بوده اند وبه آن دونفر دستور می دهند برای ماندن در فرقه تصوف بایستی دست از علوی گری بردارند .

بنابراین، تضاد و تناقض های آشکار آموزه های فرقه های تصوف با مضامین اسلامی و مذهب شیعه، نشأت گرفته از همان خشت اولی است که موسسین گمراه آنها گذاشتند و این دیوار تا ثریا هم کج خواهد رفت و تاکنون ، موردی و مساله ای را نمی توانیم در آموزه های فرقه تصوف بیابیم که با عقاید اسلام ناب محمدی و مذهب حقه شیعه تناسب و مطابقت داشته باشد .

 


فتنه ای که سردمداران فرقه ضاله در ایران ایجاد کردند به جایی نرسید و نه تنها در بین مردم مسلمان با اقبال مواجه نشد بلکه از همان ابتدا صفوف مسلمانان با وابستگان به فرقه ضاله بهائیت کاملا متمایز و جدا گردید.

رهپویان هدایت: سردمداران فرقه ضاله بهائیت که از هشیاری مردم ایران در مواجهه با خود رنجیده خاطر بودند با اظهار سخنان تحقیر آمیز در مورد ایرانیان سعی در عقده گشایی داشتند.

عبد بها با حقد و نفرتی که از ایرانیان دارد می نویسد:

"اگر ایرانیان گوش به نصیحت می دادند البتّه محفوظ می ماندند ولی اذن صاغیه نداشتند هر چه نصیحت کردیم به قساوت قلب مقابله کردند"

در عبارت فوق عبد بها ایرانیان را مردمی قسی القلب معرفی می کند چراکه حاضر نشدند تا از او و پدرش درمسیر خیانت به کشور تبعیت کنند.

عبد بها در کمال بی شرمی پس از اهانت به ایرانیان، رژیم غاصب صهیونیستی را تکریم می کند و می نویسد:

"قوّه ای که یهودیان هر چند ذلیل را پطرس اعظم و یوحنّا و بولس حواری نمود و سرور جمیع فرنگستان کرد، قوّه ای که اسرائیل ضعیف ذلیل را سلطنت سلیمانی بخشید. باری، چنین آفتاب درخشنده ای از افق ایران طلوع نمود و ایران هنوز در ظلمات اوهام"

 

 عبد بها در این سخنان با صراحت تمام ایران را منبع ظلمت  معرفی می کندو از هیچ تکریمی در قبال اسرائیل دریغ نمی ورزد. سخنان عبد بها نشان می دهد که وی دچار نوعی جنون نیز بوده است که از آن به نارسیسیم( اختلال روانی خود شفتگی) تعبیر می کنند.

عبدبها در اوج این اختلال روانی می نویسد:

" الیوم در هر اقلیمی اگر شخصی ایرانی را تعریف و توصیف خواهند، گویند این شخص از وطن بهاءالله است، فوراً عزیز و محترم گردد. اقلاً ایرانیان باید قدر این را بدانند. از انظار جهانیان افتاده بودند و از امم متوحّشه شمرده میشدند، حال چنین عزّت پایداری یافتند و چنین تاجی از گوهر شاهوار بر سر نهادند"

عبد بها در این نوشته نیز ایرانیان را وحشی خطاب می کند و با تعبیر امم متوحشه از ایشان یاد کرده است. او پدر خود را عامل عزت یافتن ایرانیان در سایر بلاد معرفی می کند در حالی که امروزه پس از گذشت بیش از صد سال از مرگ بها، وی در خود ایران نیز کاملا مجهول و ناشناس می باشد تا چه رسد به سایر بلاد.

عبد بها وقتی مشاهده کرد اینگونه ادعاهای وی موثر واقع نشد در نهایت سرشکستگی و حقارت نوشت:

"(ایرانیان) بلکه مست بادۀ غرور بودند که مائیم نژاد کیانیان، مائیم سلالۀ رستم دستان، بلکه نخواندند، لهذا نتیجۀ این جهالت حال حاضر شده است"

امروزه نیز بهائیان با تبعیت از سردمداران گمراهاشان مطیع و شیفته رژیم غاصب صهیونیستی و دشمنان ملت ایران می باشند. تشکیلات اداری بیت العدل بهائیان، گور سردمداران این فرقه، قبله و ارض قدس بهائیان همه و همه در مناطق تحت اشغال رژیم صهیونیستی یعنی اسرائیل می باشد که این امر از نهایت وابستگی بهائیان به رژیم غاصب صهیونیستی حکایت     می کند.


  

رهپویان هدایت: مـسـیـحـیـان تبشیری کتاب مقدس(تورات) را وحی خداوند و پایه و انگیزه صهیونیست بـودن خـود مـی دانـنـد. آن ها برای سربلندی و خوشامد قوم یهود و مخصوصا صهیونیست ها هر کاری که توان داشته باشند انجام می دهند برای نمونه مـهـم تـریـن اعـتـقـادات این فرقه که کاملا صهیونیست بودن مسیحیت تبشیری را نشان می دهد به قرار زیر است:

1. استقرار مجدد: الهیات مسیحیت تبشیری- صهیونیستی بر اساس بازگشت دوباره یهود به سرزمین موعود (فلسطین) بنا شده است. آنان معتقدند که خداوند این وعده را به ابراهیم، اسحاق، یعقوب و یوسف داده است و کلیسا باید در استقرار مجدد کمک کند:

(و بـگـوئیـد آن کـه اسـرائیـل را پـراکـنده ساخت، ایشان را جمع خواهد نمود)

مسیحیان صهیونیست تشکیل اسرائیل غاصب (در 1948) را تحقق پیش گویی های کتاب مقدس می دانند.

2. بـرگـزیـدگـی: پـیـروان این فرقه، یهودیان را قوم برگزیده خداوند می دانند و ارتباط منحصر به فردی بین خدا و آنان قائل اند.

3. بخش گرایی: مسیحیان صهیونیست، به بخش گرایی و وضع احکام دینی در هر دوره و عـصـر معتقدند. بر پایه این عقیده، خداوند جهان را از آغاز تا پایان بر اساس جدولی تـدبـیـر کـرده کـه بـه هـر دوره از آن یـک بـخـش گـفـتـه مـی شـود و اسـرائیـل نـقـش مـهـمـی در آخـریـن دوره بازی می کند، یعنی زمانی که دوباره به کشوری مستقل تبدیل می شود.

.4 تادیب و رستگاری در سالهای آوارگی یهود: طبق این عقیده، پراکنده ساختن مردم یهود در سراسر جهان که به قرون و سال های آوارگی معروف است، بر اساس تقدیر خداوند در طـول قـرون، تـادیـب کننده و رستگاری بخش بوده است تا آگاهی و بصیرت خداوندِ اسرائیل را به گوش ملتها برساند.

5. ابدی بودن مالکیت اسرائیل برای یهود: در بیانیه سومین کنگره پیروان این فرقه، اسـرائیـل بـر اساس پیمانی از سوی خداوند به عنوان ملک ابدی یهودیان به آنها اعطاء شده است .

6. پـیـمـان عـیـسـی مسیح(ع) برای بازگشت به جهان: عیسی مسیح پیمان بسته که به اورشلیم، اسرائیل و جهان بازگردد. اورشلیم شهر مقدس معتقدان به کتاب مقدس است.

7.  حـمـایـت مـسـیـحـیـان از یـهـودیـان: مـسـیـحـیـان بـایـد در مـقـابـل اشـکـال مـخـتـلف تـبـعیض و غرض ورزی بر ضد یهودیان و کشور آنها بایستند و فعالانه راحتی و دوستی آنها را طلب کنند.

8. اهـل نـجـات بـودن یـهـودیـان مـهـاجر: طبق نظر مسیحیان صهیونیست، یهودیان باید از سـراسـر جـهـان بـه فـلسـطـیـن مـهـاجـرت کـنـنـد و کـشـور اسـرائیـل در قـلمـرو رودخـانـه نـیـل تـا فـرات بـه وجـود آیـد و یـهـودیـانـی کـه بـه اسـرائیـل مـهـاجـرت مـی کـنـنـد، اهل نجات اند.

اینها تنها گوشه ای از مهمترین اعتقادات مسیحیت تبشیری برای نشان دادن پایبندی خود به اسرائیل غاصب است که در شماره بعد به نقد اجمالی آن خواهیم پرداخت.

ادامه دارد.


سردمداران فرقه ضاله بهائیت به هیچ عنوان به خدا یا دین باوری نداشتند و ادعاهای گزافی مانند دعوی الوهیت و خدایی که از آن ها سرزد این مطلب را کاملا تایید می کند. آن ها خود می دانستند که بر مسیر باطل قدم گذاشته اند  و این لفاظی هایی که می کنند جز مشتی خیالات و اوهام پوچ نیستند.


رهپویان هدایت: جدای از بی ایمانی، بی اخلاقی و گمراه کردن ساده لوحان از دیگر ویژگی های این مدعیان دروغین می توان به بی تابی و بی قراری آن ها در مشکلات اشاره کرد تا جایی که روی به کفرگویی می آوردند. عبد بها فرزندی داشت به نام حسین افندی که به شدت دلبسته وی بود.

عبد بها در توصیف فرزندش می گوید: "سه چهار ساله بود وقتی خواب بودم به آهستگی در رختخواب من میآمد کیفیتی داشت که به وصف نمی آید ." تعبیری که عبد بها در توصیف حسین افندی به کار برده است به هیچ عنوان مشخص نمی کند که قصد وی چه بوده است. (گویی و مبهم نویسی از ویژگی های سردمداران فرقه ضاله بهائیت تا به این واسطه پیروان ساده لوح متوجه عمق جهل و ضلالت آن ها نشوند)

پس از چندی حسین افندی در سن چهار سالگی از دنیا می رود و عبدبها دچار نوعی جنون و تشویش می شود و در جواب تسلی فردی که به او اظهار می دارد محزون مباشید خداوند کریم است می گوید: کریم کسی است که آنچه را بخشیده پس نگیرد پس چرا خدا حسین افندیم را پس گرفت؟

این واقعه و امثال آن پرده از چهره پلید سردمداران بهائیت بر می دارد و مشخص می کند که این طیف چون خود واقف به بطلان خویش هستند در هنگام بلایا تا چه حد آشفته و لئیم می گردند تا جایی که فراموش می کنند چه مدعیاتی داشته اند.

امروزه نیز بهائیان بر طبق همین مشی عبدبها زندگی می کنند و در نهایت نمک نشناسی اخبار جامعه ایران را  به اسرائیل و سایر کشورهای معارض مخابره می کنند تا از حمایت آن ها برخوردار گردند. در واقع از بهائیانی که سردمدار آن ها منکر کرم و جود خداوند است چگونه می توان انتظار داشت که با خلق خداوند از در دوستی و شفقت درآیند؟

گفتنی است آنچه آمد گوشه کوچکی از خیانت های بهائیان به شمار  می‌اید و مکنابع بسیاری هستند که اسناد بیی شماری در آن ها از وسعت خیانت این فرقه ضاله پرده برداری کرده و بطلان اعتقادات آن را به نمایش عموم گذاشته‌اند که بیان آن‌ها فصلی و مطلبی جداگانه را می‌طلبد.


با بررسی منابع و مطالعات انجام شده در کتاب های معتبر فرقه های تصوف، آموزهای مسیحیت تبشیری با فرقه های تصوف، از شباهت های یکسانی برخوردار است و بسیاری از عقاید مبنایی در هر دو فرقه مشاهده می شود.  

به گزارش رهپویان هدایت: یکی از اعتقادات مشترک بین فرقه های صوفیه و مسیحیان تبشیری ، باور به گناه نخستین از طرف حضرت آدم (علیه‌السلام) است . آنان اعتقاد دارند این گناه، به اراده‌ی خداوند بوده و حضرت آدم (علیه‌السلام) مجبور به انجام آن بوده است.

فرقه متصوفه معتقد است که خداوند انسان را گناه‌کار آفریده و گناه‌کاربودن، جزیی از وجود آدمی است و ارتکاب گناه نخستین توسط آدم نیز، به اراده و تقدیر خداوند بوده است.

ابوالقاسم قشیری از بزرگان فرقه صوفیه در کتاب لطایف الاشارات، در تفسیر آیه انّی جاعِلٌ فِی الأرض خلیفه» می گوید: همانا خداوند آن هنگام که گفت جانشینی در زمین قرار خواهم داد از سرانجام ورود آدم به بهشت خبر داد. از جمله، اقدام او به انجام کاری که موجب خروج او از بهشت می‌شود، چون زمانی که خبر داده است انسان را جانشین خود در زمین گردانیده است، ماندنش در بهشت چگونه ممکن خواهد بود؟

طبق این تفسیر پیش از اینکه حضرت آدم (علیه‌السلام) با مرتکب شدن کاری، سبب خروجش از بهشت گردد، خداوند متعال انجام آن گناه را اراده کرده بود.

 همچنین این فرقه در انجام گناه و ضروری بودن آن برای انسان تأکید دارد، چنان‌که میبدی در کشف الاسرار بر آمیختگی وجود انسان با گناه اشاره کرده و در این‌باره گفته: اگر گناه نمی‌کردید خداوند گروهی را می‌آفرید تا گناه کنند تا آن‌ها را بیامرزد.  
بنا به باور مسیحیت، حضرت آدم و فرزندان او در نتیجه خوردن میوه‌ی ممنوعه، مستحق مجازات دوری از حق‌تعالی شدند و حضرت عیسی (علیه‌السلام) با مصلوب شدن خود، غرامت و تاوان آن گناه و تمامی گناهان فرزندان آدم را می‌پردازد.

یکی از شخصیت های بزرگ کلیسای قدیم کاتولیک به نام آگوستین معتقد است که: انسان به خودی خود فاسد و شریر است و سراسر عالم وجود بالطبع ضایع و تباه می‌باشد و انسان محکوم است به ذنب ازلی یا معصیت جبلی که از پدرش میراث برده است.

 ژان کالوین از دانشمندان دوران تحول در مسیحیت در کتاب از شاهد قدسی تا شاهد بازاری می‌گوید: ارتکاب گناه از سوی آدم و هبوط وی نقشه و تدبیر خدا بود.  

این اعتقاد منحرفانه  مسیحیان و صوفیان نسبت به گناه نخستین، در نزد اسلام کاملاً مردود است و هیچ گونه دلیل و سندی دال بر حجیت و اعتباری این عقیده وجود ندارد. 

علامه طباطباییدر جلد اول تفسیر المیزان می فرماید: عامل اصلی خروج حضرت آدم (علیه‌السلام) و حوا از بهشت را، تناول از آن درخت ممنوعه و آشکارشدن عورت آن‌ها می‌داند. وی در این‌باره‌ می‌نویسد: حضرت آدم (علیه‌السلام) از ابتدا برای زندگی و موت در زمین خلق شده بود و ست او و حوا در بهشت، فقط برای آزمایش و آشکارشدن عورات آن‌ها و در نتیجه به زمین فرستاده شدن آن‌ها بوده است. علامه در ذیل آیه‌ی قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا .  سوره بقره آیه 38 فرمودیم همگی از بهشت فرود آیید، می‌گوید که تشریع دین، بعد از هبوط آدم است و قبل از دین، معصیت معنا ندارد، پس اصلاً معصیت و گناهی نبوده است تا آدم و فرزندانش گناه کنند، بلکه نهی از أکل شجره، یک خیرخواهی بوده است که اگر گوش نمی‌داد نتیجه‌اش را می‌برد.

این عقیده در کنار سایر شباهت دیگرشان، نمایانگر همسو بودن فرقه های مسیحیت تبشیری و تصوف با یکدیگر می باشد که در عقاید زیر بنایی و ریشه کاملا باهم یکسان بوده و به نظر می رسد هر دو فرقه از یک سر چشمه اصلی تغذیه می شوند و بر اساس یک برنامه مشخص فعالیت می کنند .


 

تـلاش امروز صـهـیونیستـها با ایجاد یک غده سرطانی در جهان اسلام و سوء استفاده از افسانه هولوکاست نمی تـوانـد اسـرائیـل و صـهیـونیست ها را نجات دهد؛ همان گونه که امام خمینی (ره ) فرمود: اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود.

نقد محتوایی

در شماره قبل به پاره ای مواردی اشاره کردیم که نشان دهنده  و به نوعی دلیل دلباختگی مسیحیت تبششیری به صهیونیسم بود.

 عرض شد که در شماره بعد به نقد اجمالی و جواب کوتاه آن خواهیم پرداخت و در واقع نقد اعتقاد مسیحیت صهیونیستی مجالی کافی می طلبد، امّا به اقتضای حجم مقاله ، بیان چند نکته ضروری است :

1. مـسـئله استقرار مجدد یهودیان در سرزمین موعود پیش تر با رهبری یوشع تحقق یافته اسـت. بـنـابـرایـن تـلاش های فعلی یک بحث انحرافی است. اگر به فرض بپذیریم خـداونـد چـنـیـن وعـده ای بـه یـهـود داده، در گـذشـتـه عـمـلی شـده اسـت نـه ایـنـکـه موکول به آخرامان شده باشد. کتاب مقدس خود بر این سخن گواه است :

پس یوشع تمامی زمین را بر حسب آنچه خداوند به موسی گفته بود گرفت و یوشع آن را بـه بـنی اسرائیل بر حسب فرقه ها و اسباط ایشان به ملکیت بخشید و زمین از جنگ آرام گرفت .

تـلاش امروز صـهـیونیستـها با ایجاد یک غده سرطانی در جهان اسلام و سوء استفاده از افسانه هولوکاست نمی تـوانـد اسـرائیـل و صـهیـونیست ها را نجات دهد؛ همان گونه که امام خمینی (ره ) فرمود: اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود.

2.بـرگزیدگی قوم یهود مربوط به زمانی است که آنان تحت رهبری موسی (ع )، به دسـتـورات خـداونـد عـمـل می کردند و در مقابل فرعون برخاستند، اما آنان قدر این نعمت را نـدانـسـتـنـد و بـا انحراف و گوساله پرستی (بت پرستی)، کشتن پیامبران و از حـدود و دستورات الهی خشم شدید خداوند علیه خود را برانگیختند تا جایی که به کینه توزترین دشمنان علیه مؤ منان تبدیل شدند. قرآن کریم می فرماید:

لَتَجِدَنَّ اءَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ اَّمَنُوا الْیَهُودَ  مائده : 82

بـنـابـرایـن آنـان نـه تـنـهـا قـوم بـرگـزیـده خـداونـد نـیـستند، بلکه با این همه ستم، منفورترین قوم در نزد حضرت حق هستند.

3. ایـنکه اسرائیل در جدول تدبیر خداوند صاحب نقش است، این نقش با توجه به عملکرد صـهـیـونـیـسـتـهـا اعـم از یـهـودی و مـسـیـحـی بـسـیـار مـنـفـی اسـت. اسـاسـا قـابـل تـصـور نیست که خداوندی که عادل است از یک کیان غاصب، نامشروع و ظالم برای اجرای هدف مقدس خود استفاده کند.

4. بـنـی اسـرائیـل با ظلم های وحشتناکی که در حق مردم خدا پرست فلسطین روا می دارند، نـشـان می دهند که آوارگی موجب تادیبشان نبوده است و نه تنها رستگار نشده اند، بلکه بر شقاوتشان افزوده شده است .

5. کـتـاب مـقـدس نـمی گوید که خدا سرزمین را به یهودیان داده است، می گوید خداوند سـرزمـیـن را بـه ثـمـره ابـراهـیـم (ع) نـویـد داده اسـت و ثـمـره حـضـرت ابـراهـیـم (ع) در حال حاضر مسلمانان اند که آیین او را همچون حج ابراهیمی به جا می آورند و نه یهودیان صهیونیست که بر نژاد پرستی و اخراج ناحق فلسطینیان از سرزمین اصلی خود و ترور انسانهای بی گناه تاکید می کنند و به تعبیر قرآن بدترین دشمن مؤ منان اند.

6. آری، بازگشت عیسی مسیح (ع )، به عنوان یاور و وزیر حضرت مهدی (عج ) در منابع اسلامی تایید شده است و آینده جهان متعلِّق به دین حقّ یعنی اسلام است :

وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ.

و دین حق [اسـلام] تا آن را بر هر چه دین اسـت، پیروز گرداند. هرچند مشرکان خوش نداشته باشند.

7. بـه دلیل ظـلم و ددمنشی حاکمان اسرائیل غاصب و پشتیبانان آنها در آمریکا، انگلیس و اروپا، اگـر مـؤ منان مـسیحی بـه یـهـودیـان و دولت اسرائیل کمک کنند، در ظلم آنها شریک اند و خشم خداوند را بر می انگیزند و البته باید آن بخش از کلیسا و مسیحیان که از اسرائیل حمایت کرده اند، توبه کنند.

پایان سخن این اسـت کـه انـسانهای مـخلص و مؤمن راستین، اهل نجات و رستگاری اند، نه افراد شرور، ظـالم و تروریـسـت هـمـچـون آریل شارون، قصابِ انسانهای بی گاه در اردوگاههای صبرا و شتیلا و همراهان و پشتیبانان او مانند جورج بوش پسر که در افغانستان و عـراق با کشتار مردم، ، اشغال و شکنجه ای قرون وسطایی روی تاریخ را سیاه کرده است !  

 



حضرت مریم به عنوان تنها مادر حضرت عیسی در میان مسیحیت و سایر ادیان شناخته می شود . مادر پیامبر مسیحیان، تا قرن ها مورد بی احترامی و بی توجهی  شدید قرار گرفته بود و بعضا در منابع تاریخی اهانت هایی هم دیده می شودو می خواهیم بدانیم چرا بعد از چهار قرن، مسیحیان دوباره خود را مم به رعایت شأنیت و قداست مریم مقدس کردند.

رهپویان هدایت: در میان مسیحیان این اعتقاد وجود دارد که ن بعدد از زایمان تا مدتی نجس هستند و نباید به آنها نزدیک شد .

در کتاب مقدس  بخش لوقا عبارت 28:11و 27 آمده است که : عیسی مسیح هیچ گاه نگفت که مریم مادر خداست یا باید مورد حرمت و احترام خاصّی قرار گیرد.‏ کتاب مقدّس اشاره‌ای نمی‌کند که مسیحیان باید او را بپرستند یا حرمت و احترامی خاص برایش قائل باشند.

مسیحیان در قرون اول مریم را پرستش نمی‌کردند و برای او حرمت و احترامی نیز قائل نبودند.‏ تاریخ‌نگاران علت امتناع از احترام به شخصیت حضرت مریم را اینگونه توجیه می کنند که مبادا تفکرات و پرستش الهه ای در میان مسیحیت رواج پیدا کند . بعد از گذشت چهار قرن از این تفکرات اشتباه ، اولین شواهد از تکریم و حرمت خاص به مریم در اواخر قرن چهارم میلادی  دیده می شود.‏ در اواخر قرن چهارم کلیسای کاتولیک دین رایج امپراتوری روم شد.‏

کلیسا برای مبارزه با بت پرستی مسیحی که رواج داشت، اعتقاد به تثلیث که کاملا بر خلاف  تعالیم کتاب مقدس می باشد را پذیرفت.

عقیده تثلیث،  اعضای کلیسا را بر آن داشت که چنین نتیجه‌گیری کنند که اگر عیسی خداست،‏ پس مریم باید مادر خدا باشد.‏ در سال ۴۳۱ میلادی شورای کلیسا در اِفِسُس به طور رسمی مریم را مادر خدا» اعلام کرد.‏ مریم‌پرستی،‏ پرستش افراط‌آمیز مریم پس از تشکیل این شورا در اِفِسُس رونق یافت.‏ همچنان که افرادی با اعتقادات بت‌پرستانه به کلیسا پیوستند،‏ تصاویر و اشکال مریم باکره به تدریج جایگزین الهه‌های باروری همچون آرتمیس (‏داینا،‏ برای رومیان)‏ و آیسیس شد.‏

در سال ۴۳۲ میلادی پاپ سیکستوس سوم فرمان داد تا کلیسایی در روم جهت تجلیل از مادر خدا» ساخته شود.‏ این کلیسا نزدیک معبدی ساخته شد که در گذشته جهت تجلیل از لوسینا الهه رومی الهه زایمان» بنا شده بود.‏ از نظر اندیشمندان مسیحی این اقدام  بعد از مسیحی شدن منطقه رم ، نمادی ماندگار از همانند کردن پرستش الهه مادر بت‌پرستان به پرستش مریم می باشد .

در تاریخ کلیسا، پس از روی کار آمدن مباحث مسیح شناسی و تثبیت جنبه لاهوتی و ناسوتی عیسی مسیح، عنوان (مادر خدا) را به این بانو دادند و خطاب نمودند حضرت مریم به عنوان، مادر خدا، یکی از نشانه های ایمان ارتودوکس  در مسیحیت قلمداد شد به این دلیل که نمایانگر اعتقاد مسیحیان به الوهیت و انسانیت عیسی مسیح می نمود.

پس ازسپری شدن چند قرن ویژگیهایی مانند لقاح مطهر یا بکارت را در کلیساهای کاتولیک رومی و ارتودوکس شرقی به مریم نسبت دادند لیکن کلیساهای اصلاح شده پروتستان این عقیده را قبول ندارند.

 از زمان تولد حضرت عیسی نبی تا قرن چهارم ، شخصیت و منزلت حضرت مریم به عنوان مادر پیامبر مسیحیت، به دلیل عقاید افراطی و انحرافی مسحیان، اینگونه مورد اهانت و بی احترامی قرار می گیرد و بعد از گذشت چهار قرن به یکباره شخصیت این بانو را به جایگاهی بالاتر از حد تصور می رسانند. افراط وتفریط در اکثر عقاید مسیحیت به وفور دیده می شود که این مطلب هم نمونه ای از چالش های اعتقادی مسیحیت می باشد. 


آنچه در ادامه خواهید خواند داستانی از رحمت رهبر کبیر انقلاب اسلامی در خصوص تضییع حق نظام و   شدت عمل در  بازستانیدن حق مظلوم است

به گزارش رهپویان هدایت آیت الله حاج شیخ محمد مدنی (ناشر الاسلام گنابادی)در کتاب درخانقاه بیدخت چه می گذرد؟ ص164 جریان  عفو امام خمینی (ره) را نسبت به سلطان حسین تابنده این گونه تعریف می کنند:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آقای سلطان حسین تابنده نگران اعمال گذشته خود بود، و از پرونده ای که در دادسرای انقلاب اسلامی گناباد تشکیل شده بود نگران بود ، به همین جهت برادرش آقای نور علی تابنده که به نهضت آزادی و ملی گرایان پیوسته بود، در تهران تلاش کرد که پرونده برادر خود را مختومه نماید ؛ سرانجام نامه شورای عالی قضایی وبا امضای حجه الاسلام والمسلمین آقای مقتدایی مبنی بر آنکه آقای سلطان حسین تابنده مشمول عفو امام خمینی (ره) واقع شده است به گناباد رسید.
پس از انتشار این خبر در شهر ، جلسه جامعه ت گناباد تشکیل شد و تصمیم گرفته شد بنده به همراه حجه الاسلام و المسلمین آقای تقوی مسئول حوزه علمیه گناباد به طرف تهران حرکت کنیم، وقتی به تهران رسیدیم، به ملاقات حجه الاسلام و المسلمین مقتدایی رفته و از او سوال کردیم آیا عفو حضرت امام(رض) شامل حق الناس نیز می شود یا خیر؟ فرمود: خیر

آنگاه وقتی توضیح داده شد که آقای سلطان حسین و پدرانش حقوق زیادی از مردم تضییع نموده اند، ایشان دستور دادند که :
اولاً: کاروانسرای عمومی که توسط خانقاه بیدخت غصب شده ، باید تخلیه شود؛ که بحمدالله انجام شد و هم اکنون در اختیار اداره آموزش و پرورش گناباد بوده و به نام مدرسه فتح المبین فعالیت می کند.
ثانیاً: چون قنات بیدخت قبلاً هشت اینچ آب داشته است و پس از احداث قنات صالح آباد توسط صالح علیشاه به دو اینچ تقلیل یافته است، تحقیق کارشناسانه انجام شود ، و چنانچه ثابت شد که قنات صالح علیشاه ، باعث کم شدن آب بیدخت شده است ،باید ورثه صالح علیشاه تمام خسارت وارده بر مردم بیدخت را جبران نمایند.
ثالثاً: اراضی موات کلوت که ثبت شده خانقاه است ونیز کلیه اموال عمومی که توسط عمال خانقاه غصب شده است فباید برگشت داده شوند.
رابعاً: موقوفاتی که توسط خانقاه غاصبانه تصرف شده اند باید برگردانده شوند.
اگر ما بپذیریم و معتقد باشیم که  "الظاهر عنوان الباطن" و "از کوزه همان برون تراود که در اوست" در این صورت اعمال قطب خانقاه و حمایت های او از دولت طاغوت ، و حمایت طاغوتیان از او ، و نیز حق کشی ها و پایمال کردن حقوق مردم ، ظاهر هایی هستند که بیانگر باطن آقای قطب می باشند.
و این لاابالی گری و روحیه تساهل و تسامح و بی احتیاطی در مسائل شریعت ،نشان دهنده طریقت آنان است. و کسانی که در مسئله مهم "حق الناس" آنگونه بی موالات هستند، چگونه ادعای رهبری طریقت و هدایت و دستگیری از مردم را دارند؟! آیا چیزی غیر از آن است که همه طریقت ها و ادعا های صوفیانه و و سلسله ها و انتخاب پیشوند و پسوند "شاه" و "سلطان" برای خود راه هایی برای اغوای و گمراه کردن مردم ، و چپاول کردن اموال آنان ، واشباع حب ریاست طلبی خود میباشد؟؟!

 



در فرقه ضاله بهائیت زندگی آزاد برای پیروان معنا ندارد و آن ها همیشه توسط مهره های رده بالاتر تحت کنترل قرار می گیرند. کنترل محسوس و نامحسوس درون فرقه ای در بهائیت به این خاطر است که تشکیلات بهائی خوف فاش شدن اقدامات خود را دارد و از اینرو اگر کوچکترین احساس خطری از کسی نمایند سریعا وی را طرد می کنند.

رهپویان هدایت: آقای ایرج غلامی نجات یافته از فرقه ضاله بهائیت در این باره می گوید: کمیته صیانت به صورت نامحسوس، تمامی بهائیان را تحت نظر دارد. در ضیافت‌ها نیز همواره اعلام ‌می‌شود که یک گروه صیانت وجود دارد. این گروه به صورت نامحسوس، افراد را تحت نظر دارد تا اگر با فرد مشکوکی در ارتباط بود تشکیلات به سرعت از این مسئله آگاه شود؛ در واقع، هدف آنها این است که با معرفی این گروه، ترسی در دل اعضای فرقه ایجاد کنند.

تشکیلات به عنوان سازمانی اطلاعاتی عمل ‌می‌‌‌‌کند و افراد مجبورند در ضیافت‌های ۱۹ روزه شرکت کنند. اگر در ضیافت‌ها شرکت نکنند، مورد بازخواست قرار می‌گیرند. ‌این بازخواست‌ها در جلسات یا منزل فرد و همراه با رفتار بسیار تند صورت ‌می‌‌‌‌‌گیرد. به همین خاطر، فرد برای حفظ آبروی خود در میان دیگران و همسایگان، ناگزیر در جلسات شرکت ‌می‌‌‌‌‌کند.

افراد بازخواست‌کننده در تهران، پنج نفر و در شهرهای دیگر مانند مشهد، اصفهان و سه نفر هستند. این سه نفر، فرد خطاکار را مورد بازخواست و بازجویی قرار ‌می‌‌‌‌‌دهند. این بازجویی به صورت سفت و سخت انجام ‌می‌گیرد. مجازات‌های در نظرگرفته‌ شده برای این افراد هم  بیشتر به صورت جریمه‌های نقدی است. اگر فرد، جنایت بزرگی انجام دهد که در اسلام، مجازات سنگسار دارد، در بهائیت با پرداخت  ۱۹مثقال طلا یا نقره مجازات ‌می‌‌‌‌‌شود؛ اساس این فرقه بر پول استوار است.

با توجه به اظهارات این نجات یافته از فرقه ضاله بهائیت و اسناد غیر قابل انکار دیگر، بهائیت با اتخاذ ساز و کاری تشکیلاتی می کوشد تا معدود اعضای خود را حفظ کند. تهدید و ارعاب برای حفظ اعضا از شیوه های رایج و مرسوم در بین فرقه ها می باشد آن دسته از فرقه ها مانند برخی شعبه های صوفیه که فاقد سیستم تشکیلاتی وسیعی هستند با موهومات و تخیلات مرید را از جدا شدن از فرقه می ترسانند و فرقه هایی مانند بهائیت جدای از اینگونه اقدامات روانی، عملا نیز افراد را تحت فشار قرار می دهند و از جنبه فیزیکی نیز وارد عمل می شوند.

 

 



انجمن رهپویان هدایت:ا ز دل نرود اگر چه از دیده برفت

 

 حضرت علی (ع) لباس خود را وصله می زد و جامه وصله دار می پوشید و می فرمود:یخشع له القلب و تذل به النفس و یقتدی به المؤمنون: (جامه کهنه قلب را خاشع کند و نفس را خوار میکند و مؤمنان بدان اقتدا کنند.

امام خمینی (ره) نیز با شناخت جامع و کامل راه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در مبحث ساده زیستی هم به مانند اولیاء خداوند عمل نموده و زندگی بسیار ساده و بدور از تجمل را چه در دوران تبعید و چه در دوران ولایت و حکومت خود به یادگار گذاشتند.

رهبر کبیر انقلاب به معنای واقعی کلمه زاهد بودند، ولی سعی می کردند ظاهرشان این صفت را نشان ندهد و ظواهر را به گونه ای مهیا می کردند که اصلاً زهد ایشان بروز نکند. امام زاهدی بود که نشان می داد زاهد نیست.

هنگام ورود امام (ره) به نجف منزلی دو اطاقه برای ایشان تهیه شد که یکی از اطاق ها برای امام (ره) اختصاص یافت. . حضرت امام (ره) به مدت ۱۵ سال در این خانه اجاره ای مانند سایر طلاب معمولی زندگی کرد. بارها نزدیکان خواستند یک کولر برای یکی از اتاق ها نصب کنند، اما امام (ره) با لحن شدید فرمود: "شما دست به یکی کردید تا مرا جهنمی کنید." و مانع از این کار شدند. تا اینکه پس از چند سال، دیگر به اصرار زیاد برخی اعاظم قبول کردند یک پنکه در آن گذاشته شود.
در همان فضا اتاق بیرونی حضرت امام (ره) با زیلوهای فرسوده پوشیده شده بود. یک وقت برخی نزدیکان عرض می کنند: "این ها مناسب منزل شما نیست اجازه بدهید آنها را تعویض کنیم." امام(ره) در جواب می فرماید: "مگر منزل صدر اعظم است؟!" و اجازه تعویض نمی دهند.1

ایشان حتی در موارد بسیار ریز نیز دقت نظر و حساسیتی بسیار زیبا و عجیب داشتند. امام خمینی(ره) درمورد اسراف نکردن، خیلی تاکید می کردند و به عنوان نمونه می گفتند: یک دانه دستمال کاغذی را اگر می شود علاوه بر یک بار، دوباره مصرف کرد، دور نیندازید ویا لیوان آب را تا حدی پر کنید که می خواهید بخورید.2

ایشان بارها به افرادی که در دفتر هستند، به طورخیلی جدی اخطار فرموده اند که راضی نیستم از تلفن های دفتر برای کارهای شخصی تان استفاده کنید. در منزل امام(ره) حتی یک چراغ اضافه، روشن نمی ماند. بعضی مواقع امام(ره) وقتی که مشغول ملاقات با شخصیت ها و افراد بودند و به طور اتفاقی متوجه می شدند که مثلا چراغ دستشویی بی جهت روشن است، بدون آنکه به دیگران امر کنند خودشان بلند می شدند و آن را خاموش می کردند و یا در موقع وضو، یک قطره آب اضافی مصرف نمی کنند و حتی فاصله بین شستشوی دست راست و چپ، شیر آب را می بندند.3

     پروفسور مونتی فرانسوی می گوید: بیشتر از هر چیز زندگی ساده امام، مرا مجذوب خود کرد. امام در پاریس در یک خانه کوچک زندگی می کرد که دو اتاق بیشتر نداشت. یکی از اتاق ها، اتاق خواب و دیگری اتاق کار و ملاقاتهای ایشان بود. در زندگی ایشان، اشیای گرانبهایی دیده نمی شد. غذای ایشان هم بسیار ساده بود و جایی هم که در آن نماز می خواند هم بسیار ساده بود.

پی نوشت ها:

1.      خاطرات آیت الله مسلم ملکوتی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه ۱۸5

2.      یکی از نوه های امام (ره) از کتاببرداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2،ص109

3.      حجت الاسلام انصاری کرمانیاز کتاببرداشت هایی از سیره امام خمینی»ج2ـ ص111

 

 

 

 

 

 

 

 

 



آنچه در ادامه خواهید خواند داستانی از رحمت رهبر کبیر انقلاب اسلامی در خصوص تضییع حق نظام و   شدت عمل در  بازستانیدن حق مظلوم است

به گزارش رهپویان هدایت آیت الله حاج شیخ محمد مدنی (ناشر الاسلام گنابادی)در کتاب درخانقاه بیدخت چه می گذرد؟ ص164 جریان  عفو امام خمینی (ره) را نسبت به سلطان حسین تابنده این گونه تعریف می کنند:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آقای سلطان حسین تابنده نگران اعمال گذشته خود بود، و از پرونده ای که در دادسرای انقلاب اسلامی گناباد تشکیل شده بود نگران بود ، به همین جهت برادرش آقای نور علی تابنده که به نهضت آزادی و ملی گرایان پیوسته بود، در تهران تلاش کرد که پرونده برادر خود را مختومه نماید ؛ سرانجام نامه شورای عالی قضایی وبا امضای حجه الاسلام والمسلمین آقای مقتدایی مبنی بر آنکه آقای سلطان حسین تابنده مشمول عفو امام خمینی (ره) واقع شده است به گناباد رسید.
پس از انتشار این خبر در شهر ، جلسه جامعه ت گناباد تشکیل شد و تصمیم گرفته شد بنده به همراه حجه الاسلام و المسلمین آقای تقوی مسئول حوزه علمیه گناباد به طرف تهران حرکت کنیم، وقتی به تهران رسیدیم، به ملاقات حجه الاسلام و المسلمین مقتدایی رفته و از او سوال کردیم آیا عفو حضرت امام(رض) شامل حق الناس نیز می شود یا خیر؟ فرمود: خیر

آنگاه وقتی توضیح داده شد که آقای سلطان حسین و پدرانش حقوق زیادی از مردم تضییع نموده اند، ایشان دستور دادند که :
اولاً: کاروانسرای عمومی که توسط خانقاه بیدخت غصب شده ، باید تخلیه شود؛ که بحمدالله انجام شد و هم اکنون در اختیار اداره آموزش و پرورش گناباد بوده و به نام مدرسه فتح المبین فعالیت می کند.
ثانیاً: چون قنات بیدخت قبلاً هشت اینچ آب داشته است و پس از احداث قنات صالح آباد توسط صالح علیشاه به دو اینچ تقلیل یافته است، تحقیق کارشناسانه انجام شود ، و چنانچه ثابت شد که قنات صالح علیشاه ، باعث کم شدن آب بیدخت شده است ،باید ورثه صالح علیشاه تمام خسارت وارده بر مردم بیدخت را جبران نمایند.
ثالثاً: اراضی موات کلوت که ثبت شده خانقاه است ونیز کلیه اموال عمومی که توسط عمال خانقاه غصب شده است فباید برگشت داده شوند.
رابعاً: موقوفاتی که توسط خانقاه غاصبانه تصرف شده اند باید برگردانده شوند.
اگر ما بپذیریم و معتقد باشیم که  "الظاهر عنوان الباطن" و "از کوزه همان برون تراود که در اوست" در این صورت اعمال قطب خانقاه و حمایت های او از دولت طاغوت ، و حمایت طاغوتیان از او ، و نیز حق کشی ها و پایمال کردن حقوق مردم ، ظاهر هایی هستند که بیانگر باطن آقای قطب می باشند.
و این لاابالی گری و روحیه تساهل و تسامح و بی احتیاطی در مسائل شریعت ،نشان دهنده طریقت آنان است. و کسانی که در مسئله مهم "حق الناس" آنگونه بی موالات هستند، چگونه ادعای رهبری طریقت و هدایت و دستگیری از مردم را دارند؟! آیا چیزی غیر از آن است که همه طریقت ها و ادعا های صوفیانه و و سلسله ها و انتخاب پیشوند و پسوند "شاه" و "سلطان" برای خود راه هایی برای اغوای و گمراه کردن مردم ، و چپاول کردن اموال آنان ، واشباع حب ریاست طلبی خود میباشد؟؟!

 



 

مطالعه جزوات مرتبط با کلیساهای خانگی، پایش شبکه‌های ماهواره‌ای فرقه مسیحیت صهیونیستی و بررسی‌های میدانی نشان می‌دهد، افرادی که به کلیساهای غیرقانونی خانگی تردد داشته‌ یا دارند، حداقل یکی از مشکلات اجتماعی چون: میل به فردگرایی، طلاق، عدم گذشت و ایثار و . در انتظار آنان خواهد بود. 

به گزارش انجمن رهپویان هدایت، صرف‌نظر از غیرقانونی بودن راه‌اندازی کلیساهای خانگی در ایران- و با وجود آموزش مسائل حفاظتی که به سرکردگان آنها داده می‌شود-، مشکلات فردی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و . که برای اعضای آنها به‌وجود می‌آید،‌ بسیار خطرناک و در مواردی غیر قابل جبران است.

مسائل حفاظتی مبتنی بر آموزش‌هایی مانند: نحوه حضور در جلسات بدون حساسیت‌زایی همسایگان، اختصاص اسامی مستعار برای اعضا و مواردی از این قبیل بوده که موسسین به‌خوبی آنها را فرا گرفته و به دیگران نیز انتقال می‌دهند.

تشویق به فرار از خانه، رواج طلاق‌های توافقی، مشکلات عاطفی، انزوا، اعتیاد و . تنها بخشی از معضلاتی است که پیوستگان به این گروهک‌ها، با آن دست و پنجه نرم می‌کنند.

هرچند عده‌ای در سودای زندگی در خارج از کشور و یا رهایی از مشکلاتی که در زندگی آنها وجود دارد و یا با اهدافی مشابه، پا به این کلیساهای مخفی و غیرقانونی می‌گذارند، ‌اما با توجه به حاکم بودن رویکرد غیردینی در این خانه‌ها،-که هویت واقعی آن را تشکیل می‌دهد-، فرد در آینده،  احساس پوچی، کم حوصلگی و بی‌هدفی می‌کند.

ارتباطات بی‌قید و بدون حصر، شاید هدف بخشی از جذب‌شدگان به این گروهک‌های غیرقانونی باشد که همین انگیزه و دسترسی‌های بعدی که ایجاد می‌شود، با گذشت زمان ضربات مهلکی را به اساس و بنیان خانواده وارد خواهد کرد. 

چنان که کاربری در شبکه اجتماعی فیس بوک نوشته است که شوهر دوست او به‌دلیل رفت‌و‌آمد به یک کلیسای خانگی در کرج و ارتباط با یک دختر جوان در آن مکان، کم‌کم  اخلاقش تغییر کرده و آن دو در آستانه طلاق قرار گرفته‌اند.

تصویر نظر یکی از کاربران شبکه اجتماعی


باید افزود یکی از عوامل اصلی طلاق، "مسئولیت‌گریزی" و "فردگرایی" است که اتفاقا پیوستن به فرقه‌ها و گروهک‌های زیرزمینی و مخفی، موجب تقویت و درونی شدن این مولفه‌های غلط و در نتیجه عدم تمایل اشخاص به ازدواج و افزایش طلاق بین زوجین خواهد شد.

"تقلید کورکورانه از فرهنگ غرب" که در نتیجه تهاجم فرهنگی، عاید فرد مستحیل در این فرهنگ می‌شود، از دیگر عوامل تاثیرگذار بر جدایی زوجین به‌شمار می‌رود که شبکه‌های ماهواره‌ای مسیحی و جزوات آموزشی کلیساهای خانگی، به طرز شگفت‌انگیزی در صدد نفوذ دادن فرهنگ بی‌بند و بار غرب در جوامع ریشه‌داری چون ایران هستند.

تحقیقات نشان داده که یکی از موارد تاثیرگذار بر طلاق،‌ مساله "افت اخلاقی" است. با توجه به وجود آزادی‌های غیرمسئولانه در کلیساهای خانگی و رابطه‌های غیراخلاقی و خارج از عرفی که برقرار می‌شود، اخلاق خود به خود رنگ باخته و در نتیجه عدم رغبت به ازدواج و جدایی زوج‌ها از یکدیگر، چندان دور از ذهن نیست.

بنا بر این گزارش، چند سالی است که تکیه بر ایجاد، گسترش و تجهیز کلیساهای خانگی، به‌صورت روزافزونی جزء برنامه‌های اصلی فرقه مسیحیت صهیونیستی قرار گرفته است.

سران و گردانندگان این فرقه، وقتی به خوبی دریافتند، جمع‌کردن و اداره یک گروه در قالب یک کلیسای ساختمانی و قانونی، کاری بسیار مشکل و در مواردی غیر ممکن است، به این شیوه از گردهمایی روی آوردند.

خاطرنشان می‌کند، این ساختار در اغلب کشورهای مقصد برای گسترش فرقه مسیحیت صهیونیستی، غیرقانونی بوده و تجمعاتی نپذیرفتنی برای اکثر جوامع مقید به سنن و آداب دینی، خصوصا شرقی به‌حساب می‌آید.

در ایران، اما تلاش معناداری در این راستا صورت گرفته است. کلیسای غیرقانونی جماعت ربانی که خود مجوزهای لازم برای احداث و فعالیت را اخذ نکرده بود، یکی از پشتیبانان اصلی راه‌اندازی و تجهیز این گروهک‌ها بوده است.

کشیشان و شبانان فرقه جماعت ربانی خود رئیس کلیساهای خانگی بوده‌اند. جزوات،‌ الواح فشرده، ‌منابع مالی و . با واسطه و نقاب این فرقه، برای این گروه از کلیساهای غیرقانونی تامین می‌شد.

 جزواتی با شمارگان بالا در فهرست انتشارات این فرقه وجود داشت که به‌صورت آشکار و در عین حال گسترده، ‌دستورالعمل و بخشنامه برای تاسیس، مدیریت کلیساهای خانگی و آموزش نکات امنیتی لازم بود.

علاوه بر این، شبکه‌های ماهواره‌ای وابسته به فرقه مسیحیت صهیونیستی نیز رویکردی برنامه محور به این مقوله دارند. از شبکه‌های فعال در این بخش، می‌توان از شبکه "محبت" نام برد که با سردمداری "ساسان توسلی" برنامه‌ای با عنوان "خانه ما، کلیسای ما" را تولید و پخش می‌کند که در واقع آموزش از راه دور برای قانون‌شکنان این حوزه، به‌شمار می‌رود.

در خاتمه باید خاطر نشان کرد، همان‌گونه که خانه‌های تیمی منافقین در ابتدای پیروزی انقلاب، نتوانست آن شعارهای به ظاهر زیبا و ایدئولوژی‌های التقاطی منافقین را به منصه ظهور و عمل برساند و تباهی، عاقبت پیوستگان به آن فرقه بود، گروهک‌های زیرزمینی که با عنوان کلیسای خانگی فعالیت می‌کنند نیز، نه تنها ضامن سعادت اشخاص نیستند، بلکه شقاوت و پشیمانی در انتظار فریب‌خوردگان است. 


اصطلاحی که در دهه هاى اخیر رواج پیدا کرده و متاسفانه هر شخصی می تواند از آن دم بزند اصطلاح معنویت» است. برخى عصر جدید را عصر معنویت» نامیده و معتقدند: با توجه به عصر مدرنیته، اگر بشر به دامن معنویت نگراید به نابودى کشیده مى شود. معنویت» به دو معناى معنویت الهى ـ دینى» و معنویت سکولار» به کار مى رود.

معنویت الهى ـ دینى» همان عرفانى است که به دنبال ایجاد احساس آرامش و رسیدن سالک به قرب الهى و دست یابى به نفس مطمئنه است؛ ولى شبه معنویت هاى سکولار تنها درصدد نجات انسان از بحران هاى روحى و روانى و دست یابى به آرامش نسبى دنیوى براى انسان هستند و به هیچ وجه، سلوک براى رسیدن به مقام توحید را دنبال نمى کنند.

معنویت در غرب، عموما از همین نوع شبه معنویت هاى سکولار و متناسب با جهان بینى و ایدئولوژى لیبرالیستى است. برخى معنویت هاى کهن تر شرقى همچون بودیسم و هندویسم یا معنویت هاى با خاستگاه غربى، اعم از اروپایى و آمریکایى و سرخ پوستى، همگى مبتنى بر مبانى سکولار غرب هستند. معنویت گراهاى جدید لازمه معنویت را اعتقاد به خدا نمى دانند، چه رسد به دین خدا.

برخى ادعا کرده اند: زندگى معنوى به معناى داشتن نگرشى است که به انسان آرامش، شادى و امید بدهد و بدین روى، تلازمى میان معنویت و دیانت وجود ندارد.

 معنویت دینى غیر از معنویت سکولار است و حیات انسان را محدود و محصور به حیات دنیا نمى داند. زندگى اصلى او را در جایى دیگر دانسته و همه زندگى دنیا با همه شادى ها و بیم ها و امیدهایش را صرفا به منزله گذرگاه و پلى براى وصول به حیات حقیقى مى داند، و از نگاه اسلام، معنویت منهاى خدا معنا و جایگاهى ندارد.

گفتنی است در یک دسته بندى کلى، مى توان فرقه هاى معنوى و عرفانى جعلی را به سه دسته تقسیم کرد:

1. شبه عرفان هایى که مدعى دین جدیدى هستند؛ مثل ساى بابا»، رام اللّه»، اوشو»، اکنکار»، ذن بودیسم»؛
2. شبه عرفان هاى غیردینى؛ مثل عرفان ساحرى یا عرفان جادو، پائولو کوئیلو، کارلوس کاستاندا، تولتک شمنیزم»؛
3. شبه عرفان هایى که منشأ دینى دارند؛ مثل فرقه هاى خانقاهى و صوفى، شاهدان یهوه، که زیرشاخه مسیحیت هستند و عرفان قبالا یا کبالا»، که عرفان یهودى است، شبه عرفان هاى یوگاناندا»، دالایى لاما» و کریشنا مورتى» نیز این از قسم به شمار مى روند که بررسی هر یک نشان می دهد معنویت راستین در آنها حلقه گم شده ای است.


انجمن رهپویان هدایت: از جمله مسائلی که راست مسیحی (اوانجلیست) دائما درباره آن هشدار می‌دهد، خطری است که جهان مسیحیت و رستگاری را تهدید می‌کند و از دیدگاه آنها این خطر همان اسلام است. بدین جهت آنها در برابر اسلام و کشورهای اسلامی موضع‌گیری می‌کنند، حال این موضع‌گیری یا مستقیم است و یا تلویحی به آن اشاره می‌کند.

پیروان فرقه انجیلی که در واقع جریان اصلی نهضت راست مسیحی را تشکیل می دهند بر این باورند که اسلام و مسیحیت نقاط اشتراک بسیار اندکی با یکدیگر دارند. بر اساس نظرسنجی موسسه "پیو فورم" که در سال ۲۰۰۱ و در پی حوادث ۱۱ سپتامبر انجام گرفت ۶۲ درصد انجیلی‌ها اعتقاد داشتند که دین آنها بسیار متفاوت از دین اسلام است. همچنین بر اساس نظرسنجی سال ۲۰۰۳موسسه "بیلیف نت" از میان رهبران انجیلی، ۷۷ درصد آنها نگاهی منفی نسبت به اسلام داشتند. در این میان ۷۰ درصد بر این باور بودند که اسلام دین خشونت است. اما نکته جالب توجه آنکه ۹۳ درصد آنها اعتقاد داشتند که در عین حال باید از مسلمانان در جامعه آمریکا استقبال کرد و حقوق‌شان را محترم شمرد.

این در حالی است که این نگاه در میان غیر انجیلی‌ها، ۴۴ درصد بود. این دیدگاه که مبتنی است بر محکومیت اسلام از یک طرف و پذیرفتن مسلمانان در جامعه از طرف دیگر نشان دهنده آن است که نگاه منفی آنان ریشه در مباحث عقیدتی و نه نژادی و ملی‌گرایی دارد. به عبارت دیگر آنها مخالف اصل دین اسلام و آموزه های آن هستند.

بر اساس همین رویکرد بود که پس از مطرح شدن نظریه برخورد تمدن‌ها توسط هانتینگتون، عده‌ای سراغ "تهدید سبز" اسلامی رفتند و آن را جایگزین "تهدید سرخ" شوروی گردانیدند. امروزه نیز مرکز ثقل تهدیدات جغرافیایی تغییر یافته و به سمت جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا انتقال یافته است.

اوانجلیست‌ها اسلام را دروغ می‌پندارند و مسلمانان را متدین به دین الهی نمی‌دانند و معتقدند که فقط مسیحیان و یهودیان متدین به دین الهی هستند. البته یهودیان را تا زمان ظهور عیسی مسیح بر دین الهی می‌دانند و معتقدند که پس از ظهور، فقط مسیحیان بر دین الهی هستند. به طور مثال می‌توان گفت که جان اشکرافت وزیر دادگستری دولت بوش که از بنیادگرایان پروتستانی است و در دانشگاه باب جونز کالیفرنیای جنوبی تدریس می‌کرده است، می‌گوید که مسلمانان ضد مسیح هستند و باید در نبرد آرماگدون آنها را نابود کرد.

پت رابرتسون یکی دیگر از رهبران راست مسیحی گفته است که اسلام  را یک مذهب صلح طلب نمی‌داند. به این ترتیب اوانجلیست‌ها معتقدند که آمریکا باید فرهنگ منطقه‌ای را بر اساس الگوهای غربی اصلاح کند و این اصلاح باید با استفاده از روش‌های میلیتاریستی و تغییر حکومت‌ها و استفاده توامان از ارتش و ت باشد. برای درک این نوع نگاه تنها کافی است حادثه 11 سپتامبر را به عنوان یک شاخص در نظر گرفته و نوع برخورد جریان راست مسیحی با اسلام را قبل و پس از این رویداد برررسی کنیم.

در واقع حوادث ماه سپتامبر ۲۰۰۱ نقطه عطفی در شکل دهی نگاه حامیان این نهضت نسبت به اسلام محسوب می‌شود. تا پیش از حوادث ۱۱ سپتامبر و در واقع بطور خاص در دهه ۱۹۹۰، بیشتر کتاب‌ها و مقالات این طیف در قالب تبلیغ مسیحیت و انجیلی کردن جهان نوشته می‌شد. بطور خاص آنها بیشتر بر دو نکته تاکید می‌کردند؛ اول، نقد تعالیم و آموزه‌های اسلام که در تقابل با آنچه مسیحیت مرسوم ادعا دارد (مثل تثلیث، جایگاه و سرشت حضرت مسیح و .) دوم، تاکید بر این مساله که خدایی که مسلمانان می‌پرستند همان خدایی است که در عهد عتیق و عهد جدید معرفی شده و مسیحیان و یهودیان می پرستند. در واقع در این دوران کمتر بحثی از تروریسم و خشونت در اسلام بود.

اما پس از ۱۱ سپتامبر جهت‌گیری کتاب‌ها و مقالات تغییر کرد. در این دوره شاهد تمرکز بر دو نکته می باشیم. اول آنکه سرشت و ماهیت اسلام ذاتا خشن است و حوادث ۱۱ سپتامبر آن را به همه نشان داد. اما نکته دوم و مهمتر آنکه خدایی که اسلام معرفی می کند و مسلمانان می پرستند اساساً متفاوت است از آنچه مسیحیت و یهودیت ترسیم می‌کنند و پیروانشان می‌پرستند.

این موضع‌گیری خصمانه در حالی است که اسلام با پیشرفت چشمگیر خود به خصوص در میان قشر تحصیل‌کرده و روشنفکر غربی، مانع بزرگی بر سر راه مسیحیت به خصوص پروتستانیزم به وجود آورد. گسترش اسلام در کشورهای غربی محدود به روشنفکران و تحصیل کرده‌ها نیست و به خصوص در میان ورزشکاران هم به جایگاه مهمی رسیده است.

باید افزود که این رویکرد و نظرگاه خصمانه اوانجلیست‌ها نسبت به ایران بسیار بیشتر است. جریان راست مسیحی از اسلام ی و جمهوری اسلامی ایران به عنوان نماینده اسلام واهمه دارند و حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه و وارد نمودن فشارهای مستمر بر ایران را برای دولت آمریکا تجویز می‌کنند.

موضع‌گیری‌هایی که از راست مسیحی در برابر ایران وجود دارد، زیاد نیست و بیشتر حرف‌هایی است که توسط رجال ی آمریکا بیان می‌شود و باید در ایدئولوژی راست مسیحی  جستجو کرد تا ت آنها و اعتقاد آنها درباره ایران آشکار گردد.

جلوه بارز این موضع‌گیری‌ها در رد موجودیت اشغالگران صهیونیست توسط نظام جمهوری اسلامی است. چرا که اسرائیل به نفس راست مسیحی بسته است و هرگونه اختلال در کار اسرائیل به منزله اختلال در طی مسیر راست مسیحی به سوی اهداف آخر امانی‌اش می‌باشد. بنابراین برای آنها مهم است که ایران نه تنها با اسرائیل تعامل نکرد و موجودیت آن را نپذیرفت که به تبعیت از فرمایشات حضرت امام(ره) سخن از نابودی کامل آن به میان آورد.

اما مهم‌ترین موضع‌گیری نظام مسیحیت انجیلی آمریکا در قبال ایران این است که ایران کشوری اسلامی است و پس از انقلاب اسلامی منافع جهان و مخصوصا کشورهای حاشیه خلیج فارس را تهدید می‌کند؛ لذا نظام ایران باید تغییر یابد و مادامی که بر همین اصول پایبند باشد تروریست است؛ چون مسلمان است و از آنجا که تروریست است پس به دنبال دستیابی به سلاح‌های کشتار جمعی است. لذا حق دستیابی به انرژی اتمی را هم ندارد.

بر پایه همین نگاه همزمان با طرح حمله به عراق، امنیت ملی آمریکا و دولت این کشور، طرح تغییر نظام در ایران را نیز بررسی می‌کردند. مایکل لدین که از وی به عنوان مغز متفکر و محور اصلی دیدگاه های محافظه‌کارانه در دوران معاصر یاد می‌شود و از برجسته‌ترین حامیان تغییر نظام در ایران است، در نشریه نشنال ریویو آنلاین

[1] صریحا اعلام کرد که اکثر مقامات پنتاگون رویارویی با ایران را بر تلاش برای ایجاد انقلاب دموکراتیک در ایران ترجیح می‌دهند.

در اوایل سال 2002 میلادی لدین به همراه موریس آمیتای، از مدیران سابق آیپاک

[2] (کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل) موسسه‌ای تحت عنوان " ائتلاف برای دموکراسی در ایران" را بنیاد نهادند که هدف از تشکیل آن جلب حمایت کنگره و دولت از پروژه تغییر نظام در ایران بود. این موسسه و آیپاک تمامی تلاش خود را در مجلس سنا برای تصویب قطعنامه‌هایی علیه ایران و تحریم‌های اقتصادی و حمایت از گروه‌های ضد انقلاب  به کار گرفتند.

گفتنی است بخش دیگری از راهبرد جریان راست مسیحی برای تغییر نظام در ایران در خلال تلاش آنها جهت تغییر دین و مسیحی سازی ایرانیان قابل پیگری است. به دیگر سخن اونجلیست‌ها که سال‌های متمادی در کشور فعالیت داشتند و همراهی حکومت‌های وقت بسیار خوشایند آنها بود، پس از پیروزی انقلاب با وضعیت خاص مواجه شده و دیواری عظیم در برابر فعالیت‌های تبشیری خود دیدند.

به این دلیل همنوا با نظام‌های ی دولت‌های متبوع خود گسترش زیرزمینی فعالیت‌ها را در دستور کار خود قرار دادند. از جمله آنها تجهیز کلیساهای خانگی و  پیرو سازی است. امری که اگرچه در ظاهر شاید چندان جلب توجه نکند، اما بررسی کنه آن حقیقتی را نشان می‌دهد که جریان‌های وابسته به راست مسیحی از بازگویی آن امتناع دارند.

حقیقت فوق تربیت نیروی پیاده دشمن در ذیل مسیحی‌سازی مسلمانان ایرانی است. موضوعی که بررسی و مداقه کامل در آن می‌تواند ماهیت جریان راست مسیحی در کشور را آشکار سازد.

 



[1] . National Review Online

[2] . AIPAC (America Israel Public Affaire Committee)

 


 پیشگویی های هال لیندسی به عنوان یکى از مبلغان معروف تبشیری و استاد برجسته  تعالیم انجیل در ایالات متحده آمریکا  سراسر رنگ و بوی خشونت دارد . وى در آمریکا با لقب  پدر مکتب اعتقاد به تحقق پیشگوییهاى انجیل معروف است.

رهپویان هدایت: لیندسى صاحب شبکه سخن پراکنى تثلیث»، ماهنامه شرح وقایع آخرامان»و فصلنامه شماره مع» است و بیش از بیست کتاب در تفسیر پیشگوییهاى انجیل تألیف کرده که محور این کتابها، آغاز جنگ نهایى آرمگدون در فلسطین و ظهور دوباره مسیح در آغاز هزاره سوم است. 

کتابهاى معروف وى در این موضوعات را در زیر می بینیم:

1: شماره مع جنگ نهایى آرمگدون، چاپ سال 1983

2: زمین؛ سیاره بزرگ گذشته، چاپ 1970

3: جنگ براى بیت المقدس، چاپ 2001

هال لیندسی در کتاب خود یعنی "شهر خدا"  که آنرا در کانال تلویزیونی اوانجلیست ها می خواند، هیچ نشانی برای رحمت عیسی مسیح قائل نیست، خصوصا وقتی که این عبارات را بیان می کرد :

همه شهرهای جهان در جنگ هسته ای آخرامان ویران خواهند شد ، تصورش را بکنید. مسیح زمین را ویران خواهد کرد و مردمانش را خواهد سوزاند. هنگامی که جنگ بزرگ آخرامان به چنان نقطه اوجی رسید که تقریبا تمامی آدمیان کشته شدند ، عظیم ترین لحظه فرا می رسد و مسیح با نجات دادن مومنان باقیمانده ، نوع بشر را از نابودی کامل نجات خواهد داد
هال لیندسی ادامه می دهد :".پس از نبرد آرماگدون ، تنها 144000 یهودی زنده خواهند ماند و همه آنها چه مرد ، چه زن و چه کودک در برابر مسیح سجده خواهند کرد و به عنوان مسیحیان نوآیین ، همگی خود به تبلیغ کلام مسیح خواهند پرداخت"

او همچنین در کتاب "دنیای نوینی فرا می رسد" می نویسد :".فکرش را بکنید ، دستکم 200 میلیون سرباز از مشرق زمین با میلیون ها سرباز بیشتر از مغرب زمین، در زیر رهبری دجال (آنتی کرایست یا ضد مسیح) متحد می شوند. عیسی مسیح نخست کسانی را که شهر او، اورشلیم را غارت کرده اند ، تار و مار خواهد کرد؛ سپس از ارتشهایی را که در دره مجدو یا آرمگدون جمع شده اند، به هلاکت خواهد رسانید.

تعجبی ندارد اگر تا فاصله 200 مایلی اورشلیم ، خون تا دهنه اسبان بایستد. همه این دره با آلات و وسایل جنگی ، حیوانات و جسدهای آدمیان و با خون، پرخواهد شد!"

 با نگاهی به پیش گویی های این مبلغ معروف و سرشناس در میان مسیحیان تبشیری، جز مفاهیمی مانند غارت، جنگ ، خون  در ذهن تداعی هیچ موضوع مثبتی در ذهن تداعی نمی شود حال چگونه به این باور برسیم که مسیحیت تبشیری نماد صلح و امنیت برای بشریت می تواند باشد؟

آیا این گونه افراد  با این تفکرات و خوی وحشیگری می خواهند صلح و آسایش را در جهان برقرار سازند؟ 



رهپویان هدایت: فرقه ها برای فعایت و جذب افراد، نیازمند منابع اقتصادی می باشند و معولا افراد  نیز پس از جذب باید به نوعی در تقویت بنیان های مالی فرقه کوشا باشند. اگرچه فرقه ها در ظاهر اعلام می کنند که پول و امور مالی را در راستای خدمت به اقشار جامعه مصرف می نمایند لکن با توجه به هدف و رویکردی که در این اقدامات نهفته است، سردمداران فرقه ها با شهرت سازی و جهد برای خوشنامی ریاکارنه می خواهند بازار کار خود را وسعت بخشند و افراد بیشتری را در تحت تسلط فکری و اقتصادی خود درآورند.

سرمایه مالی فرقه ها با حمایت سازمان های جاسوسی دشمنان و مساعدت پیروان نا آگاه تامین می شود. مشارکت در امور اقتصادی نه تنها منبعی برای فرقه محسوب می شود بلکه موجب می شود تا مهره های فرقه بتوانند در امور اقتصادی اجتماع اخلال ایجاد کنند. اندک پیروان فرقه ضاله بهائیت هم با راه اندازی مافیای اقتصادی می کوشند تا اهداف شوم خود را دنبال کنند. بهائیان به گرفتن ربا و نزول باور شدید دارند و از اینرو حضور آن ها در امور اقتصادی جهت متضرر کردن مسلمانان می باشد.

در رژیم پهلوی و در یکی از جلسات خصوصی بهائیان شیراز که جهت مداخله در امور اقتصادی تشکیل شده بود یکی از بهائیان گفت: بهائیان در کشورهای اسلامی می‌توانند امتیاز هر چیزی را که می‌خواهند بگیرند. تمام سرمایه‌های بانکی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان می‌باشد. چرخ اقتصاد این مملکت به دست بهائیان و کلیمیان می‌چرخد. شخص هویدا بهائی‌زاده است آقای بهائیان نگذارید کمر مسلمانان راست شود.

اگرچه مطلبی که در آن محفل بیان شده با اغراق شدید همراه بوده و معدود پیروان بهائیت به تنهایی چنین توانایی  اقتصادی ندارند اما نکته اینجاست که پیروان این فرقه گمراه مهره هایی هستند که در راستای اهداف قدرت های استعماری به کار گرفته می شوند. دشمنان ایران با دخیل کردن بهائیان در امور اقتصادی و تزریق سرمایه به آن ها می کوشند تا نبض اقتصادی جامعه را به دست آنان دهند تا با این اقدام هم نیازمالی و نیز دینداری مردم را خدشه دار کنند.

گفتنی است تلاش بهائیان برای ضریبه اقتصادی به جوامع مسلمان امروز هم ادامه دارد. چنانکه در موضوع جنگ اقتصادی تحمیل شده به کشورمان، اعضای  فرقه کافر و ضاله بهائیت با قاچاق کالاهای مختلف و عرضه آن‌ها با لیبل‌های تقلبی به بازار، ‌ احتکار کالا در ایام فشار اقتصادی، تلاش برای نفوذ در بازار ارز و سکه قصد اخلال در اقتصاد کشور را دارند.  

 


رهپویان هدایت: در فلسفه قاعده ای وجود دارد به این مضمون که استثنا در عمومات امکان وقوع دارند. قاعده مزبور این فکر به ذهن متبادر می‌کند که امکان دارد در میان هزاران هزار و طلبه در ایران اسلامی، باشند تعداد محدود و خاصی که به سبک و سیاق ساده و همراه با قناعت امام عظیم الشان و رهبر معظم انقلاب، زندگی را سیر نمی کنند اما چرا این تعداد بسیار محدود و غیر قابل مقایسه با اکثریت طلاب و ون در منظر عده ای کثیر می نمایند!

بررسی هایی انجام شده نشان می‌دهد که یکی از علل این اتفاق دروغگویی و سیاه نمایی های بیش از حد رسانه های مسیحی تبشیری است. این رسانه های صهیونیستی صدها مطلب جعلی و یا همراه با نگاه جانبدارانه و سیاه در حدود یک سال اخیر پیرامون  این موضوع منتشر نموده اند که جای بسی تعجب است.

برای نمونه به حفاظت ویژه ای که از ائمه جمعه تمام کشور می شود! ( که از دروغ های واضح است) اعتراض کرده و خود را دردمند و همراه مردم نشان می دهند اما زمانی که امام جمعه کازرون تک و تنها ساعت 3 بامداد به شهادت می رسد، ناگهان همه آن مطالب کذبی که نوشته اند یادشان می رود!! و سکوت می کنند.

به دروغ از توجه ویژه نظام و دولت به طلاب و وضع بسیار مطلوب آنان تیتر می زنند ولی آن زمان که طلبه مظلوم همدانی به شهادت می رسد تصویری از محل و نوع زندگی بسیار ساده (حتی پایین تر از کارگران ) خانواده این شهید را در همدان به تصویر نمی‌کشد تا بیننده متوجه نشود میان سیاهی و سفیدی چقدر فاصله است.

دیگر این که مسیحیت تبشیری صهیونیستی چه زمانی زندگی ساده امام جمعه جدید اهواز که در بدترین منطقه اهواز ساکن شده و حاضر به ست در مناطق خوب شهر نشد را تیتر خواهد کرد؟

یا اینکه، زندگی ساده صدها امام جمعه و هزارن طلبه ای که به سختی و با قناعت زندگی می کنند را در رسانه های خود نشان خواهد داد؟!

پاسخ: هرگز.

سران این جریان برانداز عاشق اند، عاشق دروغگویی و نیرنگ



کتاب‌هایی در عهد عتیق و جدید وجود دارند که با اصطلاح "اپوکریفا به معنای مشکوک و پوشیده"، نامیده می‌شوند و دو فرقه ارتدوکس و کاتولیک آن‌ها را به‌عنوان جزئی از کتاب مقدس پذیرفته‌اند، ولی پروتستان‌ها این کتب را حذف کرده‌اند.

به گزارش

انجمن رهپویان هدایت، بنا به اعتقاد پروتستان‌ها کتاب مقدس شصت و شش بخش دارد که سی و نه فقره با عنوان عهد عتیق و بیست و هفت فقره از آن با نام عهد جدید شناخته می‌شود.

کاتولیک‌ها و ارتدوکس‌ها که سابقه طولانی‌تری از فرقه پروتستان دارند، کتاب‌های دیگری را نیز در عهد عتیق به رسمیت شناخته‌اند که "اپوکریفا- به معنای مشکوک، پنهان، کاذب و پوشیده-" نامیده می‌شوند.

آن‌ها از این کتاب‌ها با عنوان "قانون ثانی" تعبیر کرده و  تا پیش از پروتستانیسم جزئی از کتاب مقدس بودند، ولی پس از این تاریخ به انتهای عهد عتیق منتقل شدند تا کتب اپوکریفایی برای مخاطبان مشخص باشد و سرانجام در سال 1862 میلادی بنا به یک تصمیم، این کتب از مجموعه کتاب مقدس پروتستان‌ها حذف شدند.

لازم به ذکر است، اپوکریفاها که در تاریخ‌ها و گونه‌های مختلفی گردآوری شده‌اند، مورد ردّ کامل  پروتستان‌ها واقع نشده‌اند، بلکه آن‌ها را به‌صورت جدا از کتاب مقدس چاپ می‌کنند.

علاوه بر وجود اپوکریفا در عهد عتیق، برای عهد جدید کتاب مقدس مسیحیان نیز اپوکریفاهایی نام برده شده که از جمله آن‌ها می‌توان به  "انجیل عبرانیان"، "انجیل مصریان"، "انجیل پطرس"، "انجیل مرقیون"، "انجیل توماس"، "انجیل فلیپس"، "انجیل کودکی" و"انجیل برنابا" اشاره کرد.

از مجموعه نامه‌های اپوکریفایی عهد جدید هم باید از"اعمال پطرس"، "اعمال پولس"، "اعمال یوحنا"، "اعمال توماس"، "مکاشفه سوم یوحنای رسول" و "رساله برنابا"  نام برد.

بنا بر این گزارش، آن‌گونه که نقل شده پس از حمله اسکندر مقدونی به فلسطین در قرن چهارم قبل از میلاد و پراکنده شدن یهودیان در سراسر امپراتوری، یهودیان زبان عِبْری را فراموش و به یادگیری زبان یونانی روی آوردند.

در قرن سوم قبل از میلاد و در زمان حکومت "بطلمیوس فیلادلفوس" بر مصر، به دستور او یهودیان اسکندریه کتاب عهد عتیق را به زبان یونانی ترجمه کردند که چون نزدیک به هفتاد نفر در ترجمه آن دخالت داشتند، به "سبعینیه" معروف است.

[1]

پس از تخریب دوم اورشلیم و معبد آن، حدود سال 100 میلادی بزرگان یهود با بررسی تک‌تک اسفار عهد عتیق، رسماً بر سی و نه سِفْر توافق کردند و برخی از اسفار موجود در ترجمه سبعینیه را کنار گذاشتند.

اسفار پیش‌گفته "اپوکریفا"(پنهان) یا قانون ثانی" نامیده شدند؛ به این معنی که اعتبار رسمی این اسفار در مرحله دوم قرار دارد.

مسیحیان نخستین در امپراطوری روم، نسخه سبعینیه را به طور کامل استفاده می‌کردند. این نسخه جای خود را در کلیسا باز کرد و تا امروز کلیساهای کاتولیک و ارتدوکس به این ترجمه وفادار مانده‌اند.

در قرن شانزدهم که "مارتین لوتر" و پیروانش مردم را به بازگشت به ایمان کلیسای ابتدای مسیحیت دعوت می‌کردند، پروتستان‌ها اپوکریفا را کنار گذاشته و نسخه یهودی عهد عتیق را که مشتمل بر سی و نه کتاب بود پذیرفتند.

سؤال اساسی در این موضع آن است که چرا در فرقه پروتستان برخی از منابعی که قرن‌ها مورد استناد و پذیرش مسیحیان بوده، در قرون بعدی کنار گذاشته شده و به اختیار خود از مجموعه کتاب مقدس حذف کردند، در حالی که دو فرقه دیگر مسیحی با قدمت بیش‌تر هم‌چنان آن‌ها را قبول دارند.

آیا این مخالفت‌ها و مغایرت‌ها در اصلی‌ترین کتاب یک دین، می‌تواند به‌عنوان نشانه‌ای از دخالت بی‌حد و حصر بشر هواپرست در کتاب‌های دینی مسیحیت در نظر گرفته شود؟

 



[1] . سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، کتاب مقدس، قم، انجمن معارف اسلامی ایران، 1385، چاپ دوم، ص 21


یوسف مردانی به‌عنوان شیخ‌المشایخ کرج و کسی که چهار قطب سلسله فرقه سلطان علیشاهی را درک کرده است دیدگاه انحرافی نسبت به ساحت نورانی قرآن کریم دارد و در گفته‌های وی موارد انحرافی در این خصوص به شرح ذیل است.

دین به کتاب مربوط نیست، اگر به کتاب مربوط بود حضرت آدم یک کتاب داشت یا انبیا یک کتاب داشتند. می‌گویند پیغمبر ما قرآن داشت، قرآن کتاب نیست که تو نوشتی آقا، قرآن کتابی است که در سینه پیغمبر نازل‌شده و احتیاج به نوشتن نبوده است، در زمان عثمان نوشتند. از سینه پیغمبر به سینه علی منتقل شد از سینه علی به سینه حسن از سینه حسن به سینه حسین همین‌طور ادامه دارد.

یوسف مردانی در ادامه گفت: او (شخص مردانی) قرآن ناطق است احتیاج به نوشتن نبود تورات را ۲۰۰ سال بعد از موسی نوشتند انجیل را ۱۵۰ سال بعد از عیسی نوشتند قرآن را ۲۵ سال بعد از پیغمبر اکرم نوشتند چرا خودشان ننوشتند لازم نبود بنویسند! هر کس دین بخواهد برود دنبال دین بگردد، از خدا بخواهد دین مال خداستخدا باید مأمور خودش را نشان دهد نه اینکه من برم هر کس را که بخواهم انتخاب کنم.

مثلاً نورعلی تابنده قطب این فرقه در تفسیر به‌رأیی عجیب، پریدن از روی آتش در چهارشنبه‌سوری را مستند به آیات قرآن کرد. درنتیجه باید گفت یا صوفیان و مشایخ آن‌ها واقعاً چیزی از قرآن نمی‌فهمند یا اینکه واقعاً نمی‌خواهند بفهمند. دیگر اینکه باید گفت این ادعا که قرآن باید بر وجود خود هر شخصی نازل شود، رسالت پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و اله) را زیر سؤال خواهد برد.

این شیخ فرقه صوفیه گنابادی درباره تلاوت و فهم قرآن، اعتقاد عجیبی دارد و می‌گوید: قرآن تحریف‌نشده ما در برداشت‌ها خطا و اشتباه می‌کنیم. قرآن باید بر وجود خود شخص، نازل به شه نه اینکه کتاب و کاغذ را بخوانیم و چیزی بفهمیم نه خیر، از خواندن قرآن به‌این‌ترتیب چیزی نمی‌فهمیم.

 جدا از ارائه پاسخ قرآنی که ما می‌توانیم در برابر این انحرافات ارائه بدهیم، پاسخ منطقی که قابل‌بیان باشد این است که اگر دیدگاه مشایخ و بزرگان فرقه گنابادیه در مورد ساحت نورانی کتاب مقدس مسلمانان و به‌عنوان معجزه جاودانه پیامبر اکرم، این‌گونه باشد قطعاً نبایستی در گمراهی و ضلالت این فرقه ذره‌ای به خود شک راه بدهیم.


یکی از کاربران شبکه فیس‌بوک، عکس پاره کردن کتاب مقدس توسط یک مسیحی در "اعتراض به عملکرد کشیشان" را منتشر کرده که بازخوردهای متفاوتی را در پی داشته است.

به گزارش گروه رصد فضای مجازی

رهپویان هدایت، ضرب‌المثل معروفی است که می‌گوید: "حرمت امامزاده با متولی‌اش هست" و در واقع مسئول و مدیر یک مجموعه یا گروه و در مورد یک دین، "مبلّغان و ون" مسئولیت پاسداری از قداست آن را بر عهده دارند.

در مورد فرقه مسیحیت تبشیری که شوربختانه خود را به‌عنوان بخشی از دین آسمانی مسیحیت معرفی می‌کند، اما عملکرد مبلغین فرقه نه تنها از این محدوده مراقبت نمی‌کند، بلکه بر عکس موجبات رنجش خاطر افراد را هم فراهم آورده و در مواردی واکنش‌های نامناسبی را در پی داشته است.

به‌عنوان مثال، یکی از کاربران شبکه اجتماعی فیس‌بوک، مطلبی در رابطه با پاره کردن کتاب مقدس توسط یکی از مسیحیان و انتشار عکس‌های آن در اینستاگرام در "اعتراض به عملکرد کشیشان مسیحی" را منتشر کرده است که در نوع خود، شگفتی و تعجب خواننده را رقم می‌زند.



تصویر پست کاربر مسیحی در فیس‌بوک


هرچند واکنش‌های متفاوتی به انتشار این عکس‌ها ابراز شده، اما مهم این است که چرا باید فردی که خود را پیرو دین مسیحیت می‌داند، به کتاب مقدس آن توهین کند؟

یک کاربر مسیحی نوشته است: "شایدم حق داشته بعضى وقت‌ها جون آدم به لبش می‌رسه، البته با کار این شخص موافق نیستم، چون ما دیدمون به خداونده، می‌تونه ارتباطشو باهاشون قطع کنه، بدون کشیش و کلیسا می‌شه زندگى کرد ولى بدون خداوند و کتاب مقدس هرگز."

فرد دیگری گفته: "خیلی از این شبان‌ها رو آدم نو ایمان به عنوان الگو نگاه می‌کنه، اون وقت چنان زخمیت می‌کنن که دیگه ندونی کجا بری و به کی پناه ببری، گاهی چنان زخمیت می‌کنن که می‌گی، نکنه بازم بازی این دنیا رو خوردی."


تصویر نظرهای دو کاربر مسیحی


همچنان‌که از مضمون نظرات مرتبط با این مطلب فهمیده می‌شود، می‌توان عامل اصلی چنین اقدام هنجارشکنانه‌ای را "مسئولیت‌گریزی" و "بی‌مبالاتی بزرگان فرقه مسیحیت" دانست؛ چرا که اگر آن‌ها با نام یک دین در حال فعالیت هستند، حتما باید به لوازم مراقبت از حریم آن نیز پایبند باشند، که متأسفانه این چنین نیست.

به تحقیق روشن شده که تنها موضوعی که در نظر عضویابان و تبلیغات‌چی‌های فرقه مسیحیت صهیونیستی اولویت دارد، جذب عضو به هر قیمتی است؛ حتی اگر در این پروسه توهین‌های متعددی به سایر ادیان صورت بگیرد و یا به مقدسات خود مسیحیت هم بی‌احترامی شود، هیچ اهمیت و حساسیتی ندارد.

پرواضح است که نتیجه چنین تفکری، پاره کردن کتاب مقدس توسط افرادی می‌شود که با امیدهای واهی به فرقه مسیحیت صهیونیستی روی آورده و با دیدن سراب آرزوهای وعده داده شده، اکنون به بی‌حرمتی به نوشته‌های مقدس‌ترین کتاب مسیحیان دست می‌زنند.

نکته دیگری که در این حرمت‌شکنی باید مطمح نظر قرار بگیرد، "خاموش کردن هر گونه انتقاد" در مسیحیت است. در این راستا بزرگان فرقه مسیحیت تبشیری و صهیونیستی با دستاویز قرار دادن جمله‌ای از کتاب مقدس، هر گونه انتقاد را مصداق "داوری و قضاوت" دانسته و آن را در حیطه اختیارات خدا می‌دانند.

به‌عنوان یک نتیجه می‌توان گفت، هنگامی که انتقادهای آرام و بدون خشونت در نطفه خفه شد، باقی‌مانده‌های آن مانند یک خاکستر زیر آتش عمل کرده و روزی بروز و نمود خود را به این صورت نمایش می‌دهند.

اضافه می‌شود، حتما هر مسلمانی چنین عملی را از طرف هرکس تقبیح می‌کند و مسلمانان اهانت به ارزش‌های دین آسمانی مسیحیت را برنمی‌تابند، اما به مانند همیشه حساب مسیحیت واقعی از مسیحی‌نماهای سودجو-که هر لحظه به لباسی در می‌آیند- جدا است.


رهپویان هدایت: مسیحیت پروتستان به عنوان یک شاخه منشعب و جدا شده از مذهب مسیحیت است که در حال حاضر اختلافات فراوان مبنایی با آیین کاتولیک و ارتدوکس دارد. گسترش این تفرق و جدایی، از طرفی باعث شده شباهت و مشترکات این سه شاخه روز به روز کمتر و در مرحله نابودی قرار گیرد و از طرف دیگر میزان درگیری و اختلافات درون مذهبی در مسیحیت به شدت رواج یافته و منجر به پیدایش فرقه های انحرافی متعددی شده است.

حال سعی ما براین است که چند نمونه از مسائل  اختلافی را در دوقسمت بیان نمائیم:

 

 مسئله اول:

پروتستان‌ها با قدرت‌الهی‌ پاپ‌ مخالفند و برای‌ پاپ‌ مرجعیت و عصمت‌ قائل‌ نیستند یعنی عصمت پاپ را قبول ندارند و ریاست داشتن پاپ به تمام کلیساها را نمی پذیرند. پروتستانها هیچ گونه و هیچ نوع مرجعیتی را قبول ندارند و به کشیشان و شبانان فقط به دید یک راهنما نگاه می کنند و تنها کتاب مقدس و اعمال رسولان (شاگردان عیسی مسیح) را مرجع خود می دانند.


مسئله دوم:

آیین پروتستان در امور تشکیلات‌ کلیسایی به نبوت کردن و پرشدن از روح القدس و به زبانها صحبت کردن و شفا دادن و تفسیر به رای آیات کتاب مقدس، در میان عموم مردم قائل می باشند و به چنین چیزهایی به آشکارا عمومیت می بخشند و تبلیغ می نمایند، در صورتی که در کاتولیک و ارتدکس این چنین مرسوم نیست و این امور فقط در دست کشیشان و اسقفان است و آنها هم چنین مراتبی را هرگز آشکار نمی کنند و آن را مخفی نگاه میدارند چون اعتقاد دارند که اگر شخصی به چنین چیزی بر اثر ایمان دست یافت یک چیز شخصی است نه عمومی و کاتولیکها و ارتدوکسها چنین حرکات و روشهای پروتستانها را فریب ، شارلاتان بازی می دانند.


مسئله سوم:

پروتستانها برخلاف‌ کاتولیک‌ها و ارتدوکسها می‌گویند: مؤمنان‌ برای‌ ارتباط‌ با خدا احتیاج‌ به‌ ون‌ ندارند و خود روح القدس معتقدین به عیسی مسیح را تعلیم می دهد، از این رو، در رابطه با تفسیر و تبیین کتاب مقدس معتقدند که مؤمن به کمک روح القدس قادر به تفسیر و تبیین کتاب مقدس است بر این اساس هر مسیحی میتواند پیام کتاب مقدس را شخص خود دریابد یا در دعا باشد تا خداوند به وسیله روح القدس وی را تعلیم دهد یا مطلب را برایش باز (آشکار) نماید.


مسئله چهارم:

پروتستانها به‌ شریعت‌ اعتقادی ندارند و می گویند ما زیر فیض هستیم همچنین پروتستانها برای هیچ یک از بیانیه‌های‌ کلیسا و شوراها و اعتقادنامه های کلیسایی ارزش و قداست قائل نیستند و آنها را مصوبه هایی معمولی فاقد ارزش الهی و آسمانی می دانند ولی کاتولیکها و ارتدوکسها برای بیانیه ها و مصوبه های کلیسایی و اعتقادنامه های مسیحی ارزش الهی و قداست قائل هستند و قسمتی از شریعت خود را از آنها اخذ می نمایند.


ادامه دارد.


استفاده از موسیقی برای جذب عضو در فرقه شیطان‌پرستی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده و اگر از آن با عنوان "رگ حیات" این فرقه گمراه یاد شود، ادعای بی‌اساسی نیست.

به گزارش 

انجمن رهپویان هدایت، گروه‌های شیطان‌پرست از افرادی خشن و خالی از عاطفه تشکیل شده‌اند که دیدگاه‌های وحشتناکی نسبت به دنیا، انسان، خدا، موجودات و غیره دارند.

آنها خودشان را "بیابان‌گردانی بی‌خانمان" می‌دانند که از محبت متنفر هستند و مهم‌ترین وسیله برای تبلیغ فرقه ضاله خود را استفاده از موسیقی‌ و آن هم از نوع تند و خشن تشخیص داده و از این‌رو با حمایت برخی کشورهای غربی در این موضوع وارده شده‌اند.

موسیقی‌هایی که با جاذبه‌های غیرواقعی و مهیجی که دارند، در برخی اوقات موجب فریب جوانان شده و از این طریق، مفاهیم شیطانی این فرقه به افراد تلقین و پمپاژ می‌شود.

شیطان‌پرستان مخصوصا به موسیقی‌های تهاجمی و پر سر و صدا علاقه‌مند هستند و اگر در صدای خواننده‌ای غرش باشد، او را "سمبل قدرت شیطان‌پرستی" دانسته و اعتقاد دارند، شیطان پیامش را از طریق این خوانندگان، به آنها انتقال می‌دهد.

یکی از موسیقی‌های پرکاربرد در فرقه شیطان‌پرستی،‌ "متالیکا است" که اعضای این گروه موسیقی بر روی صحنه، به خوردن و آشامیدن میوه‌های فاسد،‌ ادرار،‌ مدفوع، خون و مردار پرداخته و چهره‌های اصلی آن، گرفتار شراب، وحشی‌گری، پوچی و خودکشی شده‌اند.

افراد عضو این گروه موسیقی، به‌شدت از مواد مخدر استفاده کرده و علت این بهره‌برداری را "نیرو گرفتن برای ساختن آهنگ" یا "سرودن شعر" معرفی می‌کنند.

در این‌باره گفته شده، توزیع‌کندگان عمده مواد مخدر در جهان که رسانه‌ای برای تبلیغ مواد در اختیار ندارند، از طریق گروه‌های شیطان‌پرستی مصرف آنها را بین جوانان ترویج داده و با کمال تاسف باید گفت این شیوه تبلیغی در دنیا، تاکنون پیشرفت‌هایی نیز داشته است.

علاوه بر این، "گرو‌های موسیقی رپ" هم با وجود آنکه ابتدا توسط سیاه‌پوستان آمریکا و در اعتراض به تبعیض در این کشور شکل گرفته بود، با نفوذ صاحبان قدرت و صهیونیست‌ها، در عمل در اختیار آنها قرار گرفتند.

 هم‌اکنون نیز گروه‌هایی از زیرمجموعه این سبک موسیقی، به خوانندگی پیرامون روابط آزادی غیر اخلاقی و آهنگ‌های تند با مضامین عشقی می‌پردازند که در راستای ترویج شیطان‌پرستی بوده و این موضوعات، از اعتقادات این فرقه ضاله به‌شمار می‌روند.

بنا بر گزارش انجمن رهپویان هدایت، مردم آزاد شده از قید و بند کلیسای متعصب و ظالم کاتولیک در دوران سیاه قرون وسطی، در دوره رنسانس و پس از آن در انقلاب صنعتی، به دنبال راهی برای پر کردن خلا معنوی بودند.

اینجا بود که آرام‌آرام، سودجویان و دنیاطلبان وارد شدند و هرکدام بر نحله‌های انحرافی خود نامی گذاشتند. اوائل قرن نوزدهم میلادی چند نفر از اشراف انگلیس به سرکردگی "سر فرانسیس داشود"-که همگی عضو فرقه فراماسونری بودند-، گروهی شیطان‌پرستی به‌نام "باشگاه آتش جهنم" را در لندن ایجاد کردند.

فعالیت اصلی این گروه، استفاده از مواد مخدر و انجام مراسم زشت و زننده جنسی بود و بعد از این، "شیطان‌پرستی کهن" جای خود را به "شیطان‌پرستی نوین" داد و دور جدید فعالیت آنها، با مولفه دعوت از شیطان و اهریمن درونی شدت گرفت.

البته برخی، نقطه عطف و گسترش شیطان‌پرستی را سال 1960 میلادی با ایفای نقش یکی از ماموران سیا به نام "مایکل آکینو" می‌دانند.

[1]

در همین دهه بود که با سرمایه‌گذاری ثروتمندان یهودی، شیطان‌پرستان زیر چتر حمایتی آنها قرار گرفتند و چندین گروه شیطان‌پرستی در انگلیس و آمریکا به وجود آمد که از جمله معروف‌ترین‌شان می‌توان به "کلیسای شیطان در شهر سانفرانسیسکو" اشاره کرد.

گفتنی است، از آن سال تاکنون، سلطه‌گران جهانی و رژیم صهیونیستی از تامین‌کنندگان مالی فرقه‌های شیطان‌پرستی هستند؛ چرا که حیات آنها در ترویج بی‌دینی بین مردم، اشتغال جوانان به مواد مخدر، مشروبات الکلی، روابط آزاد جنسی، ‌موسیقی‌های شیطانی و . است.


[1]  ویژه‌نامه کژراهه از رومه جام جم، ص22


آنارشیسم در زبان ی به معنای ساختاری اجتماعی و ی بدون دولت، یا به‌طور کلی جامعه‌ای فاقد هرگونه ساختار حکومتی است. واضح است که در چنین وضعیتی هرج و مرج فراگیر خواهد شد و نظم اجتماعی از میان خواهد رفت.

رهپویان هدایت: یکی از محورهای اصلی در فرقه ضاله بهائیت شعار وحدت عالم انسانی است که در حقیقت مقصود آن ها از این شعار مزورانه، بی اعتبار کردن قانون و تشویق به عدم تبعیت از حاکمیت می باشد. در بحث وحدت عالم انسانی افراد نباید تحت هیچ ساختاری جز تشکیلات اداری این فرقه ضاله قرار گیرند.

در فرقه ضاله بهائیت هیچ نوع ساختار ی و حکومتی مورد تایید نیست و تنها "تشکیلات اداری" این فرقه صلاحیت مداخله در امور اجتماعی را دارد، این امر نشان می دهد ادعای عدم مداخله در امور ی بهائیان نیز دروغ و فریبی بیش نیست. در حقیقت بهائیت با ساختار تشکیلاتی خود می کوشد تا با افزایش هرج و مرج و ترویج بی نظمی اجتماعی، نهادهای تشکیلاتی خود را برجسته نماید.

در رسانه رسمی این فرقه ضاله نوشته شده: "برای شکل‌گیری چنین روابطی بین فرد، موسسات و جامعه، بعضی از مفاهیم اساسی رایج از جمله مفهوم قدرت باید مورد بازبینی قرار گیرد" مقصود آن ها از بازبینی در قدرت این است که ضمانت های اجرایی قانون را از میان برداشته شود تا بازدارنده ای برای افزایش بی بند و باری و هرج و مرج نداشته باشند.

امروزه فرقه ضاله بهائیت برای رسیدن به مقصود خود یعنی ترویج فساد و بلوا در جامعه، بر حوزه های اقتصادی متمرکز شده اند چنانچه در اخبار آمده مهره های این فرقه ضاله به صورت برنامه‌ریزی شده سعی نموده اند در برخی صنوف به صورت تخصصی وارد شوند و بخش عمده بازار آن را به دست گیرند.

بخش هایی مانند امور مربوط به عینک و اپتیک از جمله جولان‌گاه‌های این تشکیلات مخرب است.




رهپویان هدایت: همانطور که قبلا گفته شد، با پیدایش مسیحیت پروتستان ، شکاف اختلافی بسیار بزرگی میان گرایش های مسیحی بوجود آمد و با مرور زمان مسیر جدایی این گرایش ها بیشتر می شود و تا حدی رسیده است شباهت ها و عقاید مشترک آنها هم در حال از بین رفتن و فراموشی می باشد. در ادامه نمونه مسائل اختلافی  موجود در میان سه شاخه مسیحیت را بیان خواهیم کرد.


مسأله پنجم:

کلیساهای پروتستان ساده تر از کلیساهای کاتولیک مجلل و پر زرق و برق است و بر روی دیوارهای داخلی اکثر کلیساهای پروتستان نقاشی هایی از پدر پسر و روح القدس ترسیم شده ولی بر روی هیچ یک از تصاویر هاله ای نورانی یا حائل نور دیده نمی شود و نشان دهنده این است که تصاویر هیچگونه قداستی ندارند حتی تصاویر پدر و پسر و روح القدس. پروتستانها هیچگونه قداستی برای ون یا قدیسان مسیحیت قائل نیستند و در کلیساهای آنها به ندرت پیکره دیده می شود و اگر هم باشد جنبه نمادین و تزئینی دارد نه مقدس و تقدیس شده.


مسأله ششم:

روح القدس براى عمل کردن در مؤمنان از پدر» صادر مى شود. این متن اظهار نامه ى ایمان است که مورد توافق کلیساى ارتدوکس و کاتولیک بوده است. کاتولیکها روح القدس را صادر از پدر مى دانند و پروتستانها معتقدند که روح القدس از خدای پدر و هم از خدای پسر صادر میشود و براى صدور روح القدس خداى پدر و پسر (عیسی مسیح) با هم عمل مى کنند از آنجایی که در پروتستان فرقه های بسیار زیاد و گوناگونی ایجاد گردیده است برخی از فرقه های پروتستان منشاء روح القدس را از پسر می دانند نه از پدر.


مسأله هفتم:

کاتولیک ها عشای ربانی را به منزله ى تقدیم قربانى به خداوند مى دانند که لازم است تحت اشراف ان انجام پذیرد. به علاوه، بر این مطلب پاى مى فشارند که در مراسم عشاى ربانى، نان و شراب حقیقتاً و ذاتاً به خون و گوشت مسیح تبدیل مى شود و این آموزه را تبدّل جوهر مى نامند. اما پروتستان هر دو مطلب را رد می نماید و معتقد است خداوند در همه جا حضور دارد و نان و شراب صرفاً نماد و یادگاری به یاد عیسی مسیح در آیین عشاى ربانى است و اعتقاد دارند که نان و شراب حقیقتاً و واقعاً به خون و گوشت مسیح مبدل نمی شود یعنی تغییر و استحالة واقعی به بدن مسیح را انکار میکنند.


مسأله هشتم:

یکى دیگر از موارد اختلاف، مسئله ى اعتراف است. در کاتولیک و ارتدوکس شخص گناهکار مقابل کشیش مى ایستد و اعتراف خود را در حالى که سرش را به موازات کمربند کشیش خم کرده، اظهار و اعلام پشیمانى مى کند. کشیش نیز شخص توبه کننده را به تناسب بزرگى گناهش به دعا، روزه و زیارت هاى مخصوص مکلّف مى سازد. کلیساى پروتستان با اعترافات و آمرزش گناهان به دست کشیش و با شفاعت خواستن از مقدسات مخالف است. 


اخبار مرتبط:

اختلافات زیر بنایی پروتستان با مذهب مسیحیت (بخش اول)


برنامه ای که برای فرقه های تشکیلاتی تعریف شده است در دو مقطع کوتاه مدت و بلند مدت ابلاغ می گردد. وظیفه سردمدار فرقه این است که ماموریت های مخربی که به او اعلام شده را وجهه ای قدسی ببخشد و پیروان را مجاب به انجام آن ها نماید.

رهپویان هدایت: در فرقه ضاله بهائیت، برنامه طولانی مدت این بود که مهره های بهائی در جوامع اسلامی-شیعی مانند ایران فعالیت های خود را به شدت افزایش دهند تا بستر برای نفوذ و ورود کشورهای استعماری به ایران باز شود. در واقع ساختار بهائیت این گونه طراحی شده است که فضا را برای حضور و دخالت اجانب و بیگانگان در ممالک اسلامی محیا نماید.

عبدبها از سردمدران مهم بهائیت ازجمله افرادی است که گفته ها و نوشته های او نشان می دهد که می کوشد دقیقا طبق یک برنامه شوم استعماری حرکت کند. یکی از ویژگی هایی که می توان به واسطه آن کذب مدعا و مهره بودن این سردمداران مشخص کرد پیش بینی ها و وعده هایی است که توسط آن ها به پیروان داده می شد. این پیش بینی ها و وعده ها نشان دهنده اهداف ماموریتی است که سردمداران فرقه باید در تحقق آن کوشا باشند اما نکته مهم اینجاست که این پیش بینی ها عمدتا غلط از آب در می آمد و ای امر نشان دهنده این است که هیچ وجه قدسی و ماورایی در تشکیلات فرقه ای وجود ندارد.

در کتاب حکایت دل از منابع مهم فرقه ضاله بهائیت نوشته شده است که عبدبها در جمع اندک پیروانش گفت:" حال که در ایران رفع حجاب شده باید مهیای تبلیغ باشند. سوء استفاده از این موضوع نشود، سعی کنند که آماده پذیرائی از خواهران آمریکایی و اروپایی خود باشند هم مهیای پذیرائی و هم حرکت و فعالیت، زیرا عنقریب خواهران و برادران غربی ایشان فوج فوج و دسته دسته به ایران خواهند آمد، آن وقت است که دوش به دوش آنان بامر خدمت کنند"

رژیم پهلوی که پس از قاجار با برنامه ای از پیش تعیین شده توسط کشورهای استعماری به قدرت رسیدند بخشی از پازلی بودند که باید با فعالیت های بهائیان کامل می شد. بهائیان با رژیم پهلوی اهداف بسیار نزدیکی داشتند. اموری مانند حمایت از کشف حجاب، افزایش بی بند و باری و در مجموع اسلام ستیزی از ماموریت های مشترک این دو مهره محسوب می شد از اینرو عبدبها ماموریت پیدا می کند تا مهره های خود را برای فعالیت گسترده و تشکیلاتی در ایران ترقیب کند. نکته بسیار مهمی که عبدبها با صراحت تمام عنوان می کند این است که بهائیان باید فضا را برای حضور آمریکایی ها در ایران محیا کنند که این همان ماموریتی است که در سطور قبل در مورد آن بحث شد.

سردمداران بهائیت پس از آنکه در فلسطین حاضر شدند و بستری برای پیدایش اسرائیل فراهم نمودند باید در ایران نقش بازدارنده را ایفا می کردند به این معنا که توان کشور توسط بهائیان  و پهلوی گرفته می شد تا سد محکمی که در برابر رژیم غاصب صهیونیستی بود از میان می رفت. این پندار شوم با پیروزی انقلاب اسلامی از میان برداشته شد و با اخراج مهره های آمریکایی از ایران کذب مدعا و وعده های عبدبها اثبات شد.

امروزه بهائیان دقیقا طبق دستورات فرقه ای که از آن به تشکیلات اداری نام می برند، عمل می کنند و می کوشند به هر نحو ممکن کشور را تضعیف و راه را برای سلطه بیگانگان باز نمایند.


بعد از جدایی و شاخه شاخه شدن مسیحیت در دوران رنسانس و شکل گیری جعل بزرگ تاریخی به نام پروتستان، به مرور و با برنامه خاص بسیاری از رویکرده ها نسبت به یهود و بعدها صهیونیزم تغییر یافت.

رهپویان هدایت: تشکیل رژیمی اشغالگر و غاصب که به علت جمعیت بسیار کم و تنفر مردم از آنها در مخیله یهودیان نیز نمی گنجید از اتفاقاتی است که فرقه جدا شده از مسیحیت یعنی پروتستانتیزم، حامی و همراه آن بود.

یکی از مسیحیان صهیونیست که در زمره افراد شناخته شده مسیحیت می باشد ویلیام هشلر است. او نقش بسیار مهم و اثرگذاری را در ت کوچاندن یهودیان به فلسطین ایفا کرد.

این مسیحی صهیونیست در سفارت انگلستان در وین روش های متنوعی را برای اهمیت حضور یهودیان در فلسطین پیاده کرد و برنامه غصب و کوچ بسیاری از یهودیان روسی را به فلسطین تدارک دید.

ویلیام هشلر در سال 1894 کتابی با عنوان ـ بازگشت یهود به فلسطین ـ نوشت و در آن مسئله بازگشت را بر اساس اصل تحقق پیش گویی های موجود در کتاب عهد قدیم مورد بررسی قرار داد.

 مهم تر از آن این بود که هشلر از پیروان پدر صهیونیزم یعنی تئودر هرتزل بود و در مراحل مختلفی از او حمایت های ی و کرده بود.

و این حمایت بی چون و چرای مسیحیت صهیونیزم از اشغالگران قدس نه تنها قطع نشده بلکه فزونی نیز یافته است.



رهپویان هدایت: همانطور که قبلا گفته شد، با پیدایش مسیحیت پروتستان ، شکاف اختلافی بسیار بزرگی میان گرایش های مسیحی بوجود آمد و با مرور زمان مسیر جدایی این گرایش ها بیشتر می شود و تا حدی رسیده است شباهت ها و عقاید مشترک آنها هم در حال از بین رفتن و فراموشی می باشد. در ادامه نمونه مسائل اختلافی  موجود در میان سه شاخه مسیحیت را بیان خواهیم کرد.


مسأله پنجم:

کلیساهای پروتستان ساده تر از کلیساهای کاتولیک مجلل و پر زرق و برق است و بر روی دیوارهای داخلی اکثر کلیساهای پروتستان نقاشی هایی از پدر پسر و روح القدس ترسیم شده ولی بر روی هیچ یک از تصاویر هاله ای نورانی یا حائل نور دیده نمی شود و نشان دهنده این است که تصاویر هیچگونه قداستی ندارند حتی تصاویر پدر و پسر و روح القدس. پروتستانها هیچگونه قداستی برای ون یا قدیسان مسیحیت قائل نیستند و در کلیساهای آنها به ندرت پیکره دیده می شود و اگر هم باشد جنبه نمادین و تزئینی دارد نه مقدس و تقدیس شده.


مسأله ششم:

روح القدس براى عمل کردن در مؤمنان از پدر» صادر مى شود. این متن اظهار نامه ى ایمان است که مورد توافق کلیساى ارتدوکس و کاتولیک بوده است. کاتولیکها روح القدس را صادر از پدر مى دانند و پروتستانها معتقدند که روح القدس از خدای پدر و هم از خدای پسر صادر میشود و براى صدور روح القدس خداى پدر و پسر (عیسی مسیح) با هم عمل مى کنند از آنجایی که در پروتستان فرقه های بسیار زیاد و گوناگونی ایجاد گردیده است برخی از فرقه های پروتستان منشاء روح القدس را از پسر می دانند نه از پدر.


مسأله هفتم:

کاتولیک ها عشای ربانی را به منزله ى تقدیم قربانى به خداوند مى دانند که لازم است تحت اشراف ان انجام پذیرد. به علاوه، بر این مطلب پاى مى فشارند که در مراسم عشاى ربانى، نان و شراب حقیقتاً و ذاتاً به خون و گوشت مسیح تبدیل مى شود و این آموزه را تبدّل جوهر مى نامند. اما پروتستان هر دو مطلب را رد می نماید و معتقد است خداوند در همه جا حضور دارد و نان و شراب صرفاً نماد و یادگاری به یاد عیسی مسیح در آیین عشاى ربانى است و اعتقاد دارند که نان و شراب حقیقتاً و واقعاً به خون و گوشت مسیح مبدل نمی شود یعنی تغییر و استحالة واقعی به بدن مسیح را انکار میکنند.


مسأله هشتم:

یکى دیگر از موارد اختلاف، مسئله ى اعتراف است. در کاتولیک و ارتدوکس شخص گناهکار مقابل کشیش مى ایستد و اعتراف خود را در حالى که سرش را به موازات کمربند کشیش خم کرده، اظهار و اعلام پشیمانى مى کند. کشیش نیز شخص توبه کننده را به تناسب بزرگى گناهش به دعا، روزه و زیارت هاى مخصوص مکلّف مى سازد. کلیساى پروتستان با اعترافات و آمرزش گناهان به دست کشیش و با شفاعت خواستن از مقدسات مخالف است. 


اخبار مرتبط:

اختلافات زیر بنایی پروتستان با مذهب مسیحیت (بخش اول)


انجمن رهپویان هدایت: یوسف مردانی به‌عنوان شیخ‌المشایخ کرج و کسی که چهار قطب سلسله فرقه سلطان علیشاهی را درک کرده است دیدگاه خاصی نسبت به ساحت نورانی قرآن کریم دارد و در گفته های وی این موارد مشاهد می شود :

دین به کتاب مربوط نیست، اگر به کتاب مربوط بود حضرت آدم یک کتاب داشت یا انبیا یک کتاب داشتند. می‌گویند پیغمبر ما قرآن داشت، قرآن کتاب نیست که تو نوشتی آقا، قرآن کتابی است که در سینه پیغمبر نازل‌شده و احتیاج به نوشتن نبوده است، در زمان عثمان نوشتند. از سینه پیغمبر به سینه علی منتقل شد از سینه علی به سینه حسن از سینه حسن به سینه حسین همین‌طور ادامه دارد.

این درحالی است که قرآن کریم  لفظ کتاب را برای خود به کار برده است و می فرماید: قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ(قطعا براى شما از جانب خدا روشنایى و کتابى روشنگر آمده است)

این رویکرد صوفیه نسبت به علم و دانش های الهی مکتوب بیشینه تاریخی زیادی دارد تا جایی که برخی از بزرگان متصوفه با صراحت تمام منکر فضیلت علم و دانش بوده اند.

یوسف مردانی در ادامه گفت: قرآن ناطق است احتیاج به نوشتن نبود. تورات را ۲۰۰ سال بعد از موسی نوشتند انجیل را ۱۵۰ سال بعد از عیسی نوشتند قرآن را ۲۵ سال بعد از پیغمبر اکرم لازم نبود نوشتند چرا خودشان ننوشتند بنویسند! هر کس دین بخواهد برود دنبال دین بگردد، از خدا بخواهد دین مال خداستخدا باید مأمور خودش را نشان دهد نه اینکه من برم هر کس را که بخواهم انتخاب کنم.

بر محققان علوم اسلامی واضح است که اظهارات فوق فاقد هرگونه پیشینه دینی و اسلامی می باشد چراکه کتبی مانند تورات و انجیل اگرچه اکنون دستخوش تحریف های اساسی شده اند اما اصل آن کتب، الهی بوده و مکتوب شدن آن ها نیز به واسطه انبیا انجام شده است. وقتی منابع مکتوب معارف الهی از بین برود به چه واسطه ای می توان آموزش و علم آموزی نمود. با این وصف باید تمام دانشگاه ها و مراکز علمی تعطیل شوند تا خانقاه ها مرکزیت پیدا کنند.

نکته بسیار جالب اینجاست که بسیاری از مشایخ و اقطاب نعمت اللهی گنابادی دارای آثار مکتوب و نوشته های عرفانی بوده اند که با این وصف خرده گیری بر نوشتن کتاب متوجه آنها نیز خواهد شد.

وقتی علم و دانش مورد غفلت و دشمنی واقع گردد، نظرات غیر منطقی قوت پیدا می کنند. مثلاً نورعلی تابنده قطب این فرقه در تفسیری عجیب، پریدن از روی آتش در چهارشنبه‌سوری را مستند به آیات قرآن عنوان کرد. درنتیجه باید گفت آیا صوفیان و مشایخ آن‌ها واقعاً با تفسیر و قواعد آن آشنایی دارند و یا به دلیل عدم آشنایی با قرآن کریم دچار چنین اشتباهات اساسی شده اند؟


به گزارش انجمن رهپویان هدایت، سال 2014 میلادی بود که "ازدواج همجنس‌گرایان" در "انگلیس" و "و" قانونی شد و "دیوید کامرون" نخست وزیر این کشور با خشنودی از رسمی‌شدن این اقدام شنیع حیوانی، رضایت خود را با گفتن جمله"اکنون ما همه برابریم" ابراز کرد.

علاوه بر این در کشور انگلیس، خبرهایی مبنی بر ایجاد بانک اسپرم برای تسهیل در باردار شدن زن‌های همجنس‌باز-بدون همسر- با پرداخت 370 یورو نیز شنیده می‌شود!

در کشور اسلام‌ستیز هلند که مکرر به اسلام و مقدسات مسلمانان توهین صورت می‌گیرد، وضع آشفته و اسف‌باری در این خصوص حاکم است. در این کشور نیز بارها رژه همجنس‌بازها با امنیت کامل و حمایت دولت انجام شده است.

علیرغم اینکه بر اساس کتاب مقدس، همجنس‌گرایی رد شده است، در آمریکا نیز با اجبار دولت این کشور، کلیساها مم به اجرای مراسم ازدواج همجنس‌بازها هستند.

این اقدامات در کشورهای مسیحی در حالی انجام می‌شود که در کتاب رومیان، فصل اول، جملات 26 و 27 چنین آمده است:"پس خدا نیز ایشان را در شهواتی شرم‌آور به حال خود واگذاشت. حتی نشان، روابط طبیعی را با روابط غیرطبیعی معاوضه کردند. به‌همین سان، مردان نیز از روابط طبیعی با ن دست کشیده، در آتش شهوت نسبت به یکدیگر سوختند. مرد با مرد مرتکب اعمال شرم‌آور شده، مکافات در خور انحرافشان را در خود یافتند."

بی‌شرمی در کشورهای مسیحی غربی به جایی رسیده که اگر کسی بر ضد همجنس‌بازی حرفی بزند،‌ با او برخورد می‌شود و با توجه به حاکمیت افرادی از طیف"ماسون‌ها" در غرب، همجنس‌گرایی مورد پشتیبانی کامل سران این کشورها قرار دارد.

توجیه‌گران متبوع این کشورها، در حالی با طرح ادعاهایی همچون آزادی افراد، متفاوت بودن مغز افراد منحرف همجنس‌باز از دیگران و .سعی در فرافکنی پیرامون موضوع دارند که در کشورهای غربی، آزادی پیروان دین ابراهیمی اسلام، به‌شدت محدود شده و در رابطه با ادعای تفاوت جسمی نیز، تاکنون هیچ دستاورد و تحقیق پزشکی و زیستی معتبر، آن را به اثبات نرسانده است.

بنابر این گزارش، انگلیس کشوری است که در آن "مسیحیت صهیونیستی" برای اولین بار به‌صورت تشکیلاتی سر برآورد و "جان نلسون داربی"، ایجاد یک فرقه منحرف را در دل مسیحیت اعلام کرد.

پس از آن بود که "بالفور" وزیر خارجه وقت این کشور استعماری در اعلامیه معروف خود، از تفکر نژادپرستانه و ظالمانه صهیونیسم پشتیبانی و حمایت کرد.

نتیجه این حمایت‌ها و در ادامه راه‌اندازی دو جنگ خانمان‌سوز جهانی در نیمه اول قرن بیستم،-که هیچ مسلمانی در وقوع آنها نقشی نداشت- حضور صهیونیست‌ها در کشور مسلمان فلسطین و غصب زمین‌، محل ست و تمام دارائی‌های مردم بومی آن سرزمین بود.

پس از حاکم شدن رژیم غاصب صهیونیستی در منطقه فلسطین، فساد اخلاقی به اوج خود رسیده و "تل‌آویو" به ‌عنوان "بهشت همجنس‌بازها" شناخته شده و محل تولد حضرت عیسی(ع) سالانه میزبان بیش از دویست هزار همجنس‌باز است!

باید افزود، اعتقاد به "همجنس‌بازی" که در نتیجه آزادی حیوانی و شیطانی حاصل شده، مورد قبول فرقه‌های منحرف شیطان‌پرستی و فراماسونری بوده که این گروهک‌ها نیز در خدمت کشورهای استعماری غربی قرار دارند و برخی از معروف‌ترین تمداران و سرمایه‌داران غرب از زمره ماسون‌ها هستند.

می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که با توجه به هم‌جهتی عقیده ماسون‌ها با صهیونیست‌ها در موضوعاتی چون: بازسازی معبد سلیمان و تخریب مسجدالاقصی، وحدت هدفی راهبردی-هر چند در مواردی در ظاهر و تاکتیک باهم متضاد باشند- بین فرقه‌هایی مانند: "صهیونیسم بین‌الملل"، "شیطان‌پرستی" و "فراماسونی" وجود دارد که هر سه گروه برای نابودی بنیان اعتقادی و بی‌هویت کردن نوع بشر تلاش‌های زیادی را کرده و می‌کنند.


به گواه تاریخ در هر نقطه ای که استعمارگران به غارت و چپاول مشغول شدند در کنارخود میسیونرهای مسیحی هم در کنار آنها حضور داشتند، در زمان حکومت قاجاریه اسلام به عنوان دین رسمی کشور شناخته می شد که در همین اثنا شاهد حضور گسترده هیأت میسیونری مسیحی در کنار استعمارگران در کشور هستیم.

رهپویان هدایت: در برهه زمانی قرن نوزدهم میلادی مصادف با اوایل حکومت فتحعلیشاه قاجار، در کشورمان کشمکش های درونی در میان میسیونرهای مسیحی، برای تبلیغات میسیونری بالا گرفت و در صدد مبارزه و رقابت با یکدیگر برآمدند.

 نخستین جامعه میسیونری که در اواسط قرن نوزدهم در ایران تأسیس گردید یک گروه خاصّ پروتستان بود از امریکا به نامAmerican Board of Commis. sioners for Foreign Missions (ABCFM)  به دنبال برخی از مسافرت های مطالعاتی و تحقیقی، گزارشی به این مؤسّسه رسیده بود مبنی بر اینکه برای نسطوری ها، که به عقیده آنان از بسیاری جهات شبیه پروتستان ها بودند، این خطر وجود داشت که زیر نفوذ کاتولیک ها درآیند.

 نخستین میسیونرهائی که به وسیله این مؤسّسه به ایران فرستاده شدند کشیش جوستین پرکینز و همسرش بود که در سال ۱۸۳۴ به تبریز رسیدند و یک سال بعد در ارومیّه (رضائیّه) اقامت گزیدند و با رسیدن میسیونرهای دیگر، توانستند مدرسه ها و تأسیسات درمانی در این منطقه بوجود آورند.

 در سال ۱۸۴۱ لازاریست های کاتولیک فرانسوی French Catholic Lazarists  نیز در این منطقه شروع به کار کردند. مسئول این کار اوژن بوره Eugene Bore  نام داشت که بعدها به مقام مهمّی (Superior – General) در کلیسای لازاریست نائل آمد. لازاریست ها مرکز فعّالیّت های خود را در خسروا واقع در دشت سلماس قرار دادند، و گروه دیگری از آنان بین ارمنی های جلفا شروع به کار کردند.

 دسته دیگری که بعد از لازاریست ها در ایران به فعّالیّت پرداخت مؤسّسه ای بود به نام جامعه لندن برای ترویج مسیحیّت بین یهودیان، معروف به میسیون کلیسا برای یهودیان Church’s Mission to the Jews (CMJ)  این جامعه اقدامات ابتدائی خود را در سالهای ۱۸۲۴ و ۱۸۳۰ با مسافرتهای جوزف وُلف Joseph Wolff  آغاز کرد ولی تأسیس دائمی به وجود نیامد تا آنکه میسیونر اصلی این جامعه یک نفر یهودی ایرانی به نام میرزا نورالله شد که قبلاً به مسیحیّت گرویده بود.

 از این گروه با نفودتر جامعه دیگری از بریطانیا بود به نام جامعه میسیونری کلیسا Church Missionary Society (CMS)  این جامعه تقریباً به صورت تصادفی در ایران به وجود آمد.

  در اوّلین سالهای قرن نوزدهم هنری مارتین Henry Martyn  به عنوان میسیونر، فعّالیّتی کوتاه ولی چشمگیر در ایران داشت ولی پس از او، از طرف جامعه مذکور هیچگونه علاقه ای ابراز نشد. تا آنکه در سال ۱۸۶۹ یکی از میسیونرهای ایشان در هندوستان به نام دکتر رابرت بروس Robert Bruce اجازه یافت تا برای تکمیل زبان فارسی خویش به ایران سفر کند و بروس در جلفای اصفهان که مرکز مسیحیان ارمنی بود ساکن شد.

 در آن موقع ایران در چنگال شدیدترین قحطی های قرن گرفتار شده بود و بروس کمک هائی که از طرف صندوق مخصوصی در لندن می رسید بین قحطی زدگان تقسیم می کرد. به تدریج ست موقّتی بروس به صورت دائمی درآمد. در سال ۱۸۷۵ میسیون اصفهان از طرف جامعه مذکور به رسمیّت شناخته شد و در اواخر قرن نوزدهم مراکز دیگری در یزد و کرمان تأسیس گردید. میسیونرهای آمریکائی و بریطانیائی بین خود قرار گذاشتند که فعّالیّت های خود را به ترتیب محدود به شمال و جنوب ایران کنند.

با توجه به فعالیت های گسترده میسیونرهای مسیحی در این برهه تاریخی در ایران، به دلیل پایبندی ملت ایران به مذهب اسلام ناب محمدی، نتوانستند برنامه های نامشروع و خرابکارانه خود را اجرا نمایند.

 بنا بر اعتراف خودشان من جمله پروفسور ادوارد براون، علت شکست فعالیت های میسیونری در کشور ایران را بسیار زیاد بوده و اساسی ترین آنها شامل موارد زیر می باشد:

اول: دین اسلام مسیح را بر حقّ می شمارد، نتایج کوشش های میسیونرها برای از بین بردن ایمان فرد مسلمان، اغلب منجر به انهدام ایمان شخص به تمام ادیان می گردد.

دوم -  در اسلام مجازات رسمی ارتداد مرگ است.

سوم - بین خود میسیونرها اغلب، به علّت عدم توافق، جدال و جدائی وجود داشت و کاتولیک ها و پروتستان ها مرتّباً فعّالیّت های یکدیگر را نفی می کردند.

چهارم – میسیونرها رفتاری بیگانه وار از خود نشان می دادند و خود را از مردم بومی جدا می کردند.

پنجم – در ابتداء میسیونرها فعّالیّت های خود را محدود به نسطوری ها و ارمنی ها کردند یعنی فقط به دنبال آن بودند که مردم را از یک فرقه مسیحی به فرقه دیگر همان دین بکشانند. حتّی در این مورد کشیش های محلّی از ترس از دست دادن نفوذ خود شدیداً با میسیونرها مخالفـت می کرده اند.

با توجه مشکلات عدیده ای که میسیونر های مسیحی در امر تبلیغ داشتند عده ای خیلی نادر را توانستند جذب کنند که از میان آنها، افرادی هستند که هدفی جز بدست آوردن پول و سرمایه نداشته و می خواستند از حمایت و نفوذ اروپاییان، به سرمایه های هنگفت دست پیدا کنند. تجربه تاریخی ملت ایران نشان داده است تنها راه مبارزه با نفوذ میسیونر های مسیحی، پیروی و اطاعت از دستورات صریح دین مبین اسلام است.


رهپویان هدایت: یکی از سایت های خبری مسیحیت صهیونیستی که مدافع جنایتکارانی چون پادشاه عربستان، رئیس جمهور امریکا و جانی بزرگ قرن رئیس رژیم اشغالی قدس است؛ اقدام به انتشار دروغی بزرگ نموده و با تحریف گفته های رئیس دفتر مقام معظم رهبری، ادعاهای بی سند و سراسر کذب معاندین را مطرح کرده است.

شناخت مزدوران این سایت که با هدف رضایت رژیم عقب مانده عربستان و امریکا مطالب را منتشر می کند با توجه به نوع طرفدارانش نمی تواند کار سختی باشد.

این رسانه در دروغی بزرگ، دارایی نقدی یک کمیته را 100 میلیارد دلار!! دانسته و 80 درصد امکانات اقتصادی کشور را زیر نظر رهبر معظم انقلاب می داند!!

کلی گویی یکی از روش های دروغ پراکنی این سایت های مزدور است که در قالب مسیحیت سعی دارند مردم را از اسلام متنفر کنند. این قبیل نوکران تبشیری صهیونیستی یقینا با هدف سیاه نمایی و تخریب جایگاه ولایت فقیه این مطلب را نگاشته اند.

این سایت کل دارای های 40 ساله یک نهاد با ده ها زیر مجموعه را از ابتدای انقلاب، همراه با کل اموالی که از سلطنت طلبان پهلوی در ابتدای انقلاب پس گرفته اند، به اسم دارای نقدی منتشر می کند!!! این نشان دهنده همان خوی کثیف و بی صداقتی این داعیه داران بی خرد است.

 مهمترین شرکت های اقتصادی در دنیا که برای همه شناخته شده هستند 100 میلیارد دلار دارایی نقدی ندارند که این را می توان با جستجویی معمولی متوجه شد!! وزارت نفت ایران که بار عمده مالی کشور را بر دوش می کشد در سال 98 حدود 29 میلیارد دلار درآمد نفتی را تخمین زده است! حال چطور فقط یک نهاد که هدف عمده آن رفع محرومیت است صد میلیارد دلار دارایی نقدی داشته باشد!!

و همه اینها در حالی است که 90 درصد سود فعالیت های این نهاد برای ایجاد اشتغال در بین قشر مستضعف و محرومیت زدایی به کار برده می شود.

این ستاد تا انتهای سال 98 بالغ بر 700  هزار شغل ایحاد خواهد کرد و یکهزار مدرسه و 11 بیمارستان در مناطق کمتر برخوردار سراسر کشور بنا نموده است. در کنار بسیاری از فعالیت های مهم مانند ایجاد موسسه های دانش بنیان، ایجاد کارخانه های داروسازی برای مقابله با تحریم ها و. کمک به سیل زدگان و تهیه امکانات زندگی را برای 18 هزار خانواده ودر سیل اخیر نیز بوده است.

در انتها باید از این ریاضی دانان احمق و مزدور پرسید این 80 درصد اقتصاد کشور که زیر نظر مقام معظم رهبری هستند، در واقع کجا هستند‍؟ آیا نفت، پتروشیمی، بازرگانی، صنعت و معدن، مسکن و شهرسازی، محیط زیست، کشاورزی، امور مالیاتی، شهرداری ها و که در اختیار دولت است، فقط 20 درصد را تشکیل می دهند!!!؟؟؟

تبشیری ها مانند معاندین و به دستور امریکایی ها می دانند که باید در این شرایط اقتصادی مهمترین ارگان هایی که برای مردم و در راستای رفع مشکلات و محرومیت مردم کار می کنند را مورد هدف و سیاه نمایی قرار دهند.



اقطاب فرقه صوفیه گنابادی از به کار بردن لفظ مجتهد پرهیز می نمودند و رجوع به فقها و مجتهدین را به معنای رجوع به طاغوت بر می شمارند!

رهپویان هدایت: آقای ملاعلی گنابادی یکی از اقطاب  نامی این فرقه، مراجعه به فقیه جامع الشرایط را که یک اصل مسلم عقلی و نقلی شیعی می باشد را انکار کرده و حکم فقها عظیم الشان را به عنوان حکم طاغوت می داند.

وی مراجعت وکسب تکلیف از مجتهدین و مراجع تقلید را  به شدت نفی می کند و این درحالی است که صوفیه وقتی به بیان حدود اختیارات سران خود می پردازد عنوان می کنند که مرید باید مانند مرده ای در دست قطب باشد و در برابر دستورات او هیچ اختیاری از خود نشان ندهد.

 ملا علی گنابادی  قطب فرقه گنابادیه، ادله و احادیثی معتبری که امر به رجوع مجتهد جامع شرایط را اثبات می کند از اساس منکر شده  و بدون ارائه دلیل و مدرکی مستدل، مریدان خود را از مراجعه به فقها منع نموده است.

در حقیقت خوی انحصارطلبی سران متصوفه به حدی شدید و غلیظ است که رجوع مردم به عالمان موجب رنجش خاطر آن ها گشته و از اینرو به مقابله با عالمان برخواسته اند.

اکثریت اعضای فرقه های متصوفه افرادی هستند که از بضاعت علوم دینی لازم برخوردار نبوده و از این حیث به این جریانات پیوسته اند که بزرگان فرقه برای عدم آگاهی پیروان از انحرافات، آنان را از رجوع به مجتهدان نهی نموده اند تا با استفاده از جهل و نا آگاهی افراد منافع خود را تضمین نمایند.

حال سوال اینجاست که مریدان این فرقه ، برای دریافت احکام و مسائل شرعیه به چه کسی رجوع کنند؟ چگونه احکام اسلامی را در زندگی روزانه خود پیاده نمایند ؟

مشکل به قدری گسترش یافت که قطب فعلی فرقه گنابادیه در سالهای گذشته، بر خلاف عقیده پدرانش، مجبور شد رسما  خود را مجتهد اعلام کند و برای آسایش خاطر مریدان ، بیان داشت که  اجازه اجتهاد خودرا از علما گرفته است.

 این مجتهد خود ساخته فرقه گنابادیه، برای استنباط و پاسخگویی مسائل شرعی، چون به زبان عربی تسلط چندانی ندارد از پاسخگویی به سوالات شرعی مریدان  بازماند و ناچار مسئولیت را به یکی از مریدان هم طیف خود سپرد .

در مجموع چه می توان گفت: از یک طرف حکم فقها و مراجع تقلید طبق نظر حاج ملاعلی گنابادی ، حکم طاغوت است و از طرف دیگر به یکباره نور علی تابنده  با کسب اجازه از علما و مراجع ، مجتهد  می شود.

 فرقه ای که مدعی پایبندی به اصول شریعت اسلامی است در احکام روز مره مریدان خود  درمانده  و هیچ راهکار مناسبی را برای برون رفت از این چالش نمی تواند اتخاذ کند. این گونه رفتارهای تناقض آمیز اقطاب فرقه گنابادیه  ناشی از بیسوادی و خود شیفتگی افراطی آنان می باشد که روز به روز کفه گمراهی مریدان بیچاره سنگین تر خواهد شد.


هر روز در شبکه‌های اجتماعی مطالبی منتشر می‌شود که اعتراض به حضور خادمین و کشیشانی جعلی و یک روزه با مفاسد اخلاقی فراوان در دستگاه مسیحیت تبشیری است.

به گزارش انجمن

رهپویان هدایت با نگاهی گذرا به شبکه های اجتماعی می توان مطالبی از این دست که در آن به افرادی که خود را کشیش خوانده و مشکلات روحی و جسمی فراوانی برای اعضای یک کلیسا به بار آوردند را مشاهده کرد.

اینکه چه چیز و یا بهتر است بگوییم چه سیستم و مکانیسمی موجب به وجود آمدن و به صحنه آمدن این قبیل افراد است را باید در ساختار مسیحیت تبشیری جستجو کرد.

بر اساس این ساختار هر فردی با هر گذشته‌ای تنها با گفتن کلماتی و تایید این کلمات از جانب کشیش یا شبان کلیسا با جملاتی که شهادت القایی محسوب می‌شود از تمام گذشته خود پاک محسوب شده و پس از چند جلسه شرکت در جلسات می‌تواند به بالاترین درجات کلیسایی هم دست پیدا کند.

اما به راستی عقل سلیم پذیرای این موضوع هست که یک نفر با داشتن سابقه انواع شرارت‌ها و رذائل اخلاقی تنها به صرف گفتن چند کلمه زبانی به ناگاه به یک قدیس!!!  تبدیل شده و بدون طی مراحل سلوک اخلاقی بتواند اعمال خود را ترک کند.

اگر چه  در مسیحیت تبشیری ادعا می‌شود که امکان این موضوع وجود دارد اما نگاهی به آثار رشد و پذیرش چنین افرادی در کلیساهای ساختمانی و  زیرزمینی نشان می‌دهد آنها نه تنها از اعمال خود دست نکشیده بلکه با فراهم دیدن میدانی جدید، فرصت را برای ء امیال خود غنیمت شمرده و هر آنچه که بخواهند بر سر اعضای زیر دست خود می‌آورند.

چندی پیش یکی از عناصر شناخته شده این جریان با فریب یک خانم قصد کشاندن او به منجلاب فساد اخلاقی را داشت که این فرد متوجه شده و افشاگری مناسبی را علیه این عنصر شناخته شده به عمل آورد.

وی با انتشار تمام پیام های غیر اخلاقی که از سوی این فرد به وی داده شده بود در برابر رفتارهای این فرد که سابقه فعالیت در کلیساهای غیرقانونی داخل کشور را داشت واکنش نشان داد.

فرد دیگری از مسائلی پرده برداری کرد که برای یکی از دوستانش در کلیساهای زیرزمینی و توسط همین افراد تازه به میدان آمده به وجود آمده بود و نوشت:  

با سلام من دوستی دارم که  شوهرش در یکی از کلیساهای خاگی کرج حضور داشته بعد از چند ماه اخلاقش عوض شده و پرخاشگر شده. دوستم بعدا متوجه شده که یک خانم زیبا در اون کلیسا خدمت می‌کرده و چون مجرد بوده یک رابطه غیر اخلاقی بین شوهرش و اون خانم شکل گرفته الان کار و زندگی دوستم در مرحله طلاق هست.»

مسیحیت

شایع شدن این گونه رفتارها سبب شده تا عناصر و وابستگان فرقه‌ای مسیحیت صهیونیستی به فریاد آمده و هر روز با انتشار مطالبی در فضای مجازی وجود آمدن این قبیل کشیشان و شبانان را گوشزد کنند.

یکی از وابستگان به این فرقه در  مطلبی که منتشر کرده می‌گوید:

عزیزان ‌فریب مخورید. باز هم تاکید می‌کنم که فریب مخورید بعضی بخاطر نیّات نادرست و پلید خود و در پی کسب مطامع و شهرت و موقعیت و برتری بر دیگران در طلب یافتن و قرار دادن این عنوان برای خویش هستند تاا پس از تحصیل آن، شروع به سوءاستفاده و دریدن گله خداوند نمایند.

فریب مهربانی های عجیب و دلسوزی های غیر طبیعی و فراتر از حد انتظار این افراد را نسبت به خود یا دیگر دوستان و خواهران و برادران خود، مخورید. زیرا این اشخاص هر محبتی که (در ظاهر) می کنند در واقع به جهت رسیدن به جلب اعتماد شما و خادمین است

مسیحیت

دیگری نیز با تایید سخنان او مطلبی را منتشر کرده و نوشته است:

مراقب تلخه ها وکرکاسها که با گندمها رشد می‌کنند و جایشان در کلیساهاست باشیم . آزادی در مسیحیت با بی بندوباری و.تفاوت دارد»

مسیحیت

یکی دیگر از اعضای همین فرقه به وجود چنین افرادی معترض شده و چنین می‌نویسد:

امان از این همه بی کفایتی در بین مسئولین کلیساها. هرکس و ناکسی اجازه موعظه دارد متاسفانه و به محض پرسش سئوال یا انتقاد از عملکرد و انتصاب برخی افراد، به بدترین وجهی باهات برخورد میشه و انگ عامل جمهوری اسلامی بهت چسبیده میشه و خیلی راحت طرد میشی. متاسفم برای این همه سیاهی دل ها.»

مسیحیت

گفتنی است علت اصلی چنین مشکلاتی را باید در مانیفست این جریان پیدا کرد که موافق آن شاگردسازی (بخوانید جذب عضو در فرقه) از هر چیز دیگری برای سران فرقه مهم‌تر است و در این میان آنچه برای سران فرقه اهمیت ندارد مشکلات و خطراتی است که پیاده کردن این مانیفست می‌تواند برای افراد و اعضای فرقه به بار آورد. 


بهائیت به دلیل کمی تعداد و اندکی نفرات توان مقابله فیزیکی با جامعه اسلامی را ندارد و از این حیث با مظلوم نمایی و انجام اعمال مخربانه پنهانی مانند جاسوسی در صدد مقابله با جوامع اسلامی برآمده اند. ساختار بهائیت به گونه ای طراحی شده که اعضای آن همیشه در نزاع و جدال با ایران و مسلمانان باشند.

رهپویان هدایت: بها سردمدار این فرقه در کتاب مجموعه الواح ص 216، می نویسد: أنتُم یا أحِباءالله کُونُوا سحاب الفَضل لِمَن آمَنَ بِاللهِ و آیاتِه و عَذابُ المَحتُوم لِمَن کَفَرَ بِالله و أمرِه ( ای بهائیان! بر مؤمنین به خدا (بهاءالله) و آیاتش (کلام او)، اَبر رحمت و بر منکرین و مخالفین، عذاب حتمی باشید)

با این تفسیر تمام مردم ایران و مسلمانان به دلیل عدم تبعیت از تشکیلات بهائی دشمن آنان محسوب شده و بر اعضای فرقه واجب است که برای آنان به صورت عذاب حتمی ظاهر شوند!!! در حقیقت ریشه خیانت پیشگی بهائیان را باید در رفتار سردمدارانشان و گفته های آن ها جستجو کرد چراکه بهائیان بر اساس الگویی که آن ها طراحی کرده اند پیش می روند.

عبدالبها نیز که سردمداری این فرقه را پس از پدر بدست گرفت،  بعد از اتمام جنگ جهانی اول که بسیاری از انسان ها اعم از ن و کودکان بی گناه در آن کشته شدند گفت : الحمدلله فضل شامل شد و قوّه‌ی ملکوت ابهی معجزه‌ی کُبری نمود که جمیع طوائف و اُمم در نائره‌ی حَرب (آتش جنگ) سوخته و بنیان‌های عظیم برافتاد(عباس افندی، مجموعه مکاتیب حضرت عبدالبهاء، شماره 52، ص 108)

خوشحالی عبدبها از کشته شدن انسان ها و جنگ های طولانی مدت که حاصل آن جز خرابی و ویرانی چیز دیگری نبود جایی برای ادعاهایی مانند صلح جهانی و وحدت عالم انسانی باقی نمی گذارد. موتون و مکتوبات بهائیان پرده از افکار و باورهای شوم آنان بر می دارد تا همگان آگاه باشند مهره های این فرقه ضاله به هر نحو ممکن به دنبال ضربه زدن به جوامع اسلامی می باشند.

جالب اینجاست سردمداران بهائیت به اقتضاء منافع تغییر موضع می دادند و سخنانی می گفتند که با هیچ منطقی سازگاری ندارد. عبد بها در جایی دیگر که ژست روشنفکری به خود گرفته است می گوید: پس منازعه با شیطان نیز جایز نه و نزاع و جدال با دشمن هم ممنوع است و سبب محرومی از فیض رب ودود؛ و انسان باید که طرف مخالف را به حال خود واگذارد.

این سخنان بها برای زمانی بود که وی در صدد عوام فریبی برآمده و تا آنجا پیش رفته که می گوید حتی شیطان را هم به عنوان دشمن در نظر نگیرید!!! درواقع این ماموریت بهائیت است که نظم و ترتیب جامعه را برهم زند و دوست را دشمن و دشمن را دوست معرفی کند. تکریم شیطان و دشمنی با مسلمانان توسط سران بهائیت نشان دهنده اوج انحراف آنان از مسیر انسانیت می باشد.


مهره های فرقه ضاله بهائیت از ظرفیت فضای مجازی برای اقدامات جاسوسی بهره می گیرند و در حقیقت تشکیلات بهائیان با استفاده از رسانه ها ماموریت های جاسوسی را به اعضا ابلاغ می کنند.

رهپویان هدایت: تولید کلیپ هایی با مضامین اجتماعی و حتی ادبی که در رسانه های وابسته به این فرقه منتشر می گردد همگی جهت خط دهی به اعضای تشکیلات می باشند، بنابراین باید این پیام ها را رمزگشایی نمود. در یکی از پیام ها به بهائیان دستور داده شده تا همسایگان خود را تحت نظر بگیرند و برنامه ای ترتیب دهند تا آن ها نیز در فعالیت های فرقه ای وارد شوند.

جالب اینجاست در پیام مذکور کیفیت و نحوه نفوذ مهره های این فرقه به حریم خصوصی خانوادگی همسایه های اعضا نیز مطرح شده است. این امر نشان می دهد که فرقه تشکیلاتی بهائیت برای اقدامات مخرب خود هیچ حد و مرزی نمی شناسد و تنها مناسبات فرقه ای را در نظر دارد. بهائیان طبق پیام مذکور باید همسایگان خود را تحت نظر بگیرند و موارد زیر را در خصوص آن ها انجام دهند:

1)فرصتی برای ورود به حریم شخصی همسایگان پیدا کنند، مثلا وقتی صدای مشاجره خانوادگی از منازل آن ها شنیده شود، موقعیت مناسبی است.

2)از همسایه ها در مورد شغل، وضعیت اقتصادی و میزان تحصیلات اطلاع پیدا کنند.

3) روحیات فرزندان همسایه ها و علائق آن ها را پیدا کنند و توجه کنند که همسایگان چه برنامه هایی را از تلویزیون می بینند.

4)زمان رفت و آمد و مهمانی های همسایگان و اینکه معمولا در چه ساعاتی دچار اختلاف می شوند، بررسی گردد.

با شناخت از شگردهای شوم فرقه ضاله بهائیت این امر مشخص می شود که بهائیان در صدد نفوذ در تمام بسترها هستند و محدودیتی نیز در این خصوص برای تشکیلات خود قائل نیستند. علاقه قلبی بهائیان به قبله خود یعنی اسرائیل به حدی زیاد است که حاضر می شوند تمام آشنایان و همسایگان خود را فدای آن نمایند.

بهائیان برای نفوذ در بین خانواده ها بهائی بودن خود را کتمان نمی کنند تا با به دست آوردن اعتمادی هرچند اندک، کنترل ذهن افراد را در دست گیرند.

بها، سردمدار فرقه ضاله بهائیت در کتاب مائده آسمانی، ج2، ص35 می نویسد:

"مجالست اشرار نور جان را به نار حسبان تبدیل نماید، زیرا ممکن نیست که شخص سالمی با مسلولی و یا مجذومی الفت نماید و علت سرایت نکند."

مقصود بها از اشرار، صرف غیر بهائیان می باشد که با این وصف مشخص گشت که مجالست اعضای این فرقه تنها در جهت منافع تشکیلاتی است چراکه بها، سردمدار بهائیت، غیربهائیان را اشراری خطاب می کند که مانند جذامی از آن ها دوری نمود.


تقریباً بیش از هفتادسال نیست که فردی به نام صادق عنقا، کارمند اداره دارائی، ارتباط پدربزرگ خود شیخ ابوالفضل عنقا، با صوفیان معاصرش را بهانه قرارداد و توانست فرقه اویسیه را تأسیس کند.

رهپویان هدایت: شیخ ابوالفضل عنقای روضه‌خوان با فردی به نام عبدالقادر بن عبدالغفار جهرمی که او را اویسی می‌شناختند ارتباط دوستانه داشت. یعنی مرشدی نداشت و پیر طریقت را برای سلوک ضروری نمی دانست. صادق عنقا از شهرت اویسی بودن عبدالغفار جهرمی سوءاستفاده می‌کند و فرقه اویسیه را می سازد. اگر بنابود عبدالقادر جهرمی قطب باشد می‌بایست در طریقه کبرویه نوربخشیه برایش جایگاهی فراهم می‌شد زیرا مدعی شده‌اند که بعد از حاج میرزا حسن نائینی زمامدار وقت طریقه کبرویه نوربخشیه به مقام قطبیت رسیده بود.

 فرقه اویسیه مدعی است که به‌واسطه عده‌ای مجهول‌الهویه، منتسب به دو صحابه بزرگ امیرالمؤمنین، سلمان فارسی و اویس قرنی می‌باشند. این افراد در صدد برآمده اند تا با راه اندازی فرقه اویسی نامی برای خود در کنار فرقه‌های تصوف دست و پا کنند. علاوه بر خلاف‌گویی‌ها، جعلیاتی هم توسط سازندگان این فرقه مطرح شده است تا جایی که اگرچه از نعمت سیادت محروم هستند و عکس شیخ ابوالفضل عنقا روضه‌خوان قزوینی با عمامه سفید را چاپ کرده‌اند لکن بعدها مدعی شده اند که با چهل واسطه به حضرت امام موسی کاظم (ع) می‌رسند.

در حال حاضر اویسیه در میان فرق تصوف، دارای صفات منحصربه‌فردی است. تظاهر به درویشی مرسوم نمی‌کند و مدعی است که پیر دلیل و پیر طریقت ندارد درحالی که این مدعیات صرفا جهت اعمال مخفی کارانه عنوان می کنند.

 چنانکه در آثار آنان آمده است: قومی باشند که ایشان را اویسیان گویند ایشان را به‌پیر نیازی نیست، ایشان را نبوت در حجر خود پرورش دهد بی‌واسطه غیری چنانکه اویس را داد اگرچه به‌ظاهر خواجه انبیا راندید اما پرورش از او می‌یافت.

صادق عنقا با برادر بزرگ خود بر سر جانشینی پدرش به نزاع پرداخت و خود را سید و اولاد سلاطین صفوی و قطب سلسله اویسی معرفی کرد و داعیه رجعت مسیح و مهدی موعد نمود و لقب طریقت شاه‌مقصودی بر خود نام نهاد و از اول هم پسرش صلاح‌الدین علی نادر عنقا را به جانشینی خود برگزید و آرم مخصوص که دو هلال سر تبرزین که مقابل هم قرارگرفته است، برای خود انتخاب نمود . او آرم سیادت را عمامه سفید دانسته است و اجداد خود را جزء اقطاب اویسی و مجاز از سلاسل ذهبی و نعمت اللهی ذکر کرده است.

در حال حاضر قطب فعلی این فرقه، صلاح‌الدین علی نادر عنقا است. او در اوایل انقلاب به امریکا فرار کرد و هم اکنون پیروان او در امریکا و اروپا وعده‌ای از شهرهای ایران فعالیت دارند. محافل درویشی در این فرقه، با حضور مختلط دختران و پسران در کنار یکدیگر تشکیل می‌شود و محتوای جلسات آن‌ها، ترکیبی از مفاهیم مکاتب شرقی مانند یوگا و بودا با انحرافات صوفیه است.

درنهایت می‌توانیم از بررسی فرقه اویسیه به این نتیجه برسیم که سردمداران فرق تصوف از هر طریقی که بتوانند برای گمراه کردن افراد تلاش خود را به کار می‌بندند و مردم را با عقاید انحرافی و بیهوده فریب می‌دهند. در فرقه‌های صوفیه هیچ قاعده و اصول منظم و پایداری دیده نمی‌شود و به‌مرور تعالیم و آموزه‌های اساسی آنان در حال تغییر و دگرگونی است.


رهپویان هدایت: 

فرقه ها با استفاده از ضعف و خلاهای فردی و اجتماعی در صدد رخنه در آحاد جامعه می باشند. در این بین فرقه هایی مانند بهائیت که از اساس به صورت تشکیلاتی فعالیت می کنند سعی دارند تا فضاهایی را برای اقدامات خود انتخاب کنند که بیشترین حد از محرومیت را دارا باشند. مشکلات اقتصادی و کم اطلاعی افراد مهمترین محورهایی هستند که بهائیان جهت پیش برد اهداف فرقه ای از آن کمک می گیرند.

با توجه به آنچه ذکر شد تشکیلات بهائیت برنامه ای طولانی مدت برای فعالیت مهره های خود در ایران در نظر گرفته است. در بیانیه 28 دسامبر 2010 بیت العدل آمده است که: مجهودات در روستا عموما باید در مقیاس کوچک، شاید با ظهور گروه هایی از احباء، شروع شود که هر یک از آن ها به یکی از نیازهای مشخص اجتماعی یا اقتصادی که شناسایی نموده بپردازد و هر یک از آن ها مجموعه ساده ای از اقدامات مناسب را پیگیری کند.

در متن فوق بیت العدل با صراحت تمام دستور به نفوذ مهره های بهائیت در روستاها می دهد و عنوان می کند که پس از شناسایی نیازهای اجتماعی یا اقتصادی افراد، اقدامات فرقه ای را دنبال کنند. در حقیقت بهائیت پس از آن که  در مناطق شهری و توسعه یافته نتوانست کمترین پیشرفتی حاصل کند، مناطقی همچون روستا ها را برای فعالیت انتخاب نمود. تصمیم بهائیان برای رخنه در روستاها به این سبب است که می پندارند عدم اطلاع افراد از ماهیت جاسوسی آن ها می تواند راه را برای سوء استفاده از افراد هموارد کند.

تمام فعالیت های فرقه تشکیلاتی بهائیت با اهدافی از پیش تعیین شده می باشد و از اینرو اقدامات آن ها باید در هر پوششی که باشد متوقف کرد چراکه حضور مهره های این فرقه در هر بستری تنها برای انجام اعمال مخرب فرقه ای و جاسوسی می باشد.

در بخش دیگری از بیانیه فوق آمده است که:

"محفل با فضاهای اجتماعی بی شمار، فراتر از فضاهای جغرافیایی که در آن ها بخش هایی از جمعیت گرد هم می آیند آشنا شوند و در حد مقدور حکمت مندرج و مندمج در تعالیم مبارکه را به آن ها ابلاغ نماید. مضافا، ساختارهای نهادی در منطقه شهری-اعم از اجتماعی، ی و فرهنگی که محفل باید یاد بگیرد که با آن ها مرتبط شود، از لحاظ گستره وسیع تر و از لحاظ تعداد افزون ترند."

با بیان این شواهد غیر قابل انکار کاملا واضح و مبرهن است که حضور مهره های بهائیت در مناطق روستایی، با اهداف تشکیلاتی و برای فعالیت های فرقه ای می باشد. اما نکته دیگر که شورای بیت العدل واقع در اسرائیل در نامه فوق به آن تاکید می کند ارتباط گیری مهره های این فرقه با نهادهای ی، فرهنگی و اجتماعی می باشد که از اینرو باید توجه داشت هرگونه حمایت حاضران در اینگونه نهاد ها از فعالیت های فرقه ضاله بهائیت به قطع نشان از روابط بهائیان با این افراد دارد.


رهپویان هدایت: مسیحیت صهیونیستی برای فرار از واقعیت و روبرو نشدن مخاطبان خود با حقایق همواره سعی نموده است قاعده بازی را عوض کرده و صورت مسئله ها را پاک نگه دارد.

جریان تبشیر، مبشرین مسیحیت صهیونیستی و سردمداران آن همواره ادعای انسان دوستی و محبت می‌کنند و خود را پیام دار صلح برای بشریت می خوانند.

 آنان با تبلیغ، فریب و به خدمت گرفتن افراد در ظاهر نشان می دهند که پیوسته در حال دعا برای دوری بشر از ظلم و ستم هستند. هر چند بررسی این ادعا نشان از رویکرد ی جریان تبشیر دارد چرا که دعا برای نابودی نظام‌های اسلامی و مخالف جریان سلطه با ادعای صلح طلبی در تضاد آشکار است.

علاوه بر این تناقضی دیگر نیز مشاهده می‌شود که چطور با وجود بیشترین تعداد مسیحی پروتستان در آمریکا، این کشور یکه تاز عرصه جرم، جنایت و توحش علیه بشریت است. چالشی که مسیحیت صهیونیستی و سران جریان تبشیر از مطرح شدن و پاسخ گویی در برابر آن ناتوان هستند.

از مجموع فرقه‌های مسیحی در امریکا بیش از 70  درصد آنان پروتستانی هستند. همان کسانی که از یک سو ادعای صلح و دوستی آنان در سراسر عالم بلند است و از دیگر سو با رژیم کودک کش صهیونیست هماهنگ هستند و  چشم خود را بر جنایات آنها علیه ساکنان قانونی سرزمین فلسطین بسته اند.

رسانه های مسیحیت تبشیری از این گروه اشغالگر حمایت کرده تصویری صلح جو و بشر دوستانه از آنان ترسیم می‌کنند. حرکتی که نشان می دهد این رسانه های مسیحی وابستگی بسیار شدیدی به نظام سرمایه داری داشته و با دلارهای مراکز صهیونیستی و ضد اسلامی در حال فعالیت می باشند.

باید افزود آمریکا کشوری است که تنها حدود 240 سال از تاریخ حیاتش می گذرد، اما ۹۳ درصد از این عمر کوتاهش، یعنی ۲۲۲ سال آن را در جنگ و به کشورهای مختلف در سرتاسر جهان سپری کرده است!

گفتنی است بررسی‌ها نشان می‌دهد آمریکا به عنوان کشوری که بیشترین تعداد مسیحیان جهان را  داراست در جهان به عنوان نماد ظلم و جنایت شناخته می‌شود.

خوی و جنگ طلبی آشکار  امریکا با ترفندهای  عملیات روانی رسانه‌ها کاملا به محاق رفته است اگر چه این عادت امپریالیسی امریکا در سالیان اخیر و با روی کار آمدن روسای جمهور پروتستانی بیشتر شده است.

در شماره بعد به آمار ات و جنگ های وحشیانه امریکا اشاره خواهیم کرد.

 

ادامه دارد.


رهپویان هدایت: 

فرقه ها با استفاده از ضعف و خلاهای فردی و اجتماعی در صدد رخنه در آحاد جامعه می باشند. در این بین فرقه هایی مانند بهائیت که از اساس به صورت تشکیلاتی فعالیت می کنند سعی دارند تا فضاهایی را برای اقدامات خود انتخاب کنند که بیشترین حد از محرومیت را دارا باشند. مشکلات اقتصادی و کم اطلاعی افراد مهمترین محورهایی هستند که بهائیان جهت پیش برد اهداف فرقه ای از آن کمک می گیرند.

با توجه به آنچه ذکر شد تشکیلات بهائیت برنامه ای طولانی مدت برای فعالیت مهره های خود در ایران در نظر گرفته است. در بیانیه 28 دسامبر 2010 بیت العدل آمده است که: مجهودات در روستا عموما باید در مقیاس کوچک، شاید با ظهور گروه هایی از احباء، شروع شود که هر یک از آن ها به یکی از نیازهای مشخص اجتماعی یا اقتصادی که شناسایی نموده بپردازد و هر یک از آن ها مجموعه ساده ای از اقدامات مناسب را پیگیری کند.

در متن فوق بیت العدل با صراحت تمام دستور به نفوذ مهره های بهائیت در روستاها می دهد و عنوان می کند که پس از شناسایی نیازهای اجتماعی یا اقتصادی افراد، اقدامات فرقه ای را دنبال کنند. در حقیقت بهائیت پس از آن که  در مناطق شهری و توسعه یافته نتوانست کمترین پیشرفتی حاصل کند، مناطقی همچون روستا ها را برای فعالیت انتخاب نمود. تصمیم بهائیان برای رخنه در روستاها به این سبب است که می پندارند عدم اطلاع افراد از ماهیت جاسوسی آن ها می تواند راه را برای سوء استفاده از افراد هموارد کند.

تمام فعالیت های فرقه تشکیلاتی بهائیت با اهدافی از پیش تعیین شده می باشد و از اینرو اقدامات آن ها باید در هر پوششی که باشد متوقف کرد چراکه حضور مهره های این فرقه در هر بستری تنها برای انجام اعمال مخرب فرقه ای و جاسوسی می باشد.

در بخش دیگری از بیانیه فوق آمده است که:

"محفل با فضاهای اجتماعی بی شمار، فراتر از فضاهای جغرافیایی که در آن ها بخش هایی از جمعیت گرد هم می آیند آشنا شوند و در حد مقدور حکمت مندرج و مندمج در تعالیم مبارکه را به آن ها ابلاغ نماید. مضافا، ساختارهای نهادی در منطقه شهری-اعم از اجتماعی، ی و فرهنگی که محفل باید یاد بگیرد که با آن ها مرتبط شود، از لحاظ گستره وسیع تر و از لحاظ تعداد افزون ترند."

با بیان این شواهد غیر قابل انکار کاملا واضح و مبرهن است که حضور مهره های بهائیت در مناطق روستایی، با اهداف تشکیلاتی و برای فعالیت های فرقه ای می باشد. اما نکته دیگر که شورای بیت العدل واقع در اسرائیل در نامه فوق به آن تاکید می کند ارتباط گیری مهره های این فرقه با نهادهای ی، فرهنگی و اجتماعی می باشد که از اینرو باید توجه داشت هرگونه حمایت حاضران در اینگونه نهاد ها از فعالیت های فرقه ضاله بهائیت به قطع نشان از روابط بهائیان با این افراد دارد.


رهپویان هدایت: فرقه صوفیه ای که شاه نعمت‌الله ولی پایه‌گذاری نمود، نسبت به دیگر سلاسل تصوف دارای ویژگی‌ها و نشانه‌های متفاوتی است. در واقع سه نکته در این فرقه وجود دارد که آن ‌را با سایر صوفیان متمایز می‌سازد.

فرقه نعمه الهیه در گمراهی و ضلالت یک راه متفاوتی از سایر فرقه در نظر گرفته است و منشا این تفاوت ها از این جا نشأت می گیرد که برخلاف سایر فرق تصوف که با کراهت و دوری شدید مردم مواجه می شد در حال حاضر برای جذب مخاطبین بیشتر از روش های جذاب وعامه پسند استفاده می کند واز این طریق به صورت هوشمندانه ، در پی فریب و اغوا مردم می باشد.

اولین تفاوت مشایخ  فرقه نعمت‌اللّهی با سایر فرق تصوف در طریقه‌ی سلوک ایشان است؛ به این معنی که به ادعای خود ایشان، بر سالکان این فرقه، حالت بسط غالب است، بر خلاف برخی صاحبان فرق دیگر که حالت قبض بیشتر بر ایشان حاکم می‌باشد.

این مساله در مورد صوفیان نعمت‌اللّهی و به خصوص اقطاب و شیوخ ایشان که حتی در مورد تشیع ایشان نیز شک وتردید وجود دارد، صرف یک ادعاست. کسی به حالت قبض و بسط الهی می‌رسد که عبودیت خدا را انجام داده باشد و از مسیر حق به این مقام رسیده باشد و الّا نه قبض اواز خوف الهی است و نه بسطتش از روی خوشحالی رضایت و امید به پروردگار! خوف مریدان فرقه از قطب فرقه و امیدشان هم به لبخند ژد رئیس فرقه است.

ویژگی دوم این طریقه این است که ایشان کسوت خاص یا لباس مخصوصی ندارند واز نشانه‌های صوفیانه که سابقاً رسم بوده و دراویش برای معرفی خود از آن استفاده می کردند، تهی هستند.

این عدم قید ایشان به لباس و پوشش خاص، باعث تفاوت آن‌ها نسبت به سایر طریقت‌ها شده است. باید توجه داشت که این شگردی برای نفوذ آنان در لایه ها و اقشار مختلف جامعه می باشد درحالی که شاه نعمت الله ولی که موسس این فرقه محسوب می شود خود دارای پوشش و کلاه خاص درویشی بوده است

ویژگی سوم شان این است که حرفه‌ی تکدی‌گری و گدایی را در دستور کار ندارند و آن را ممنوع می‌دانند. بر خلاف آباء و اجدادشان که عزلت را به حدی رسانیده بودند که در گدایی، شهره‌ی خاص و عام بودند؛ از جمله‌ی ایشان، می‌توان به ابوبکر شبلی اشاره کرد که سالیان دراز در دماوند به گدایی مشغول بود. اما با ثروت اندوزی های کلان، بسیاری از مریدان را شیفته اشرافیگری خود کرده اند. 

در حقیقت کار کردن مریدان و مشارکت آن ها در امور اقتصادی موجب تقویت بنیه مالی فرقه می گردد و از اینرو عشریه پردازی(دادن یک دهم از سود معاملات ماهانه به قطب) از اصول اصلی فرقه نعمت اللهی می باشد.

با همه مطالب گفته شده، ماهیت فرقه ای این جماعت هیچ گاه از بین نخواهد رفت و حتی با تغییر رنگ و پوست اندازی ظاهری ، همان تفکرات انحرافی سایر دراویش و فرق متصوفه را پیش می برند.


 

رهپویان هدایت:

سردمداران بهائیت همواره بر سرمایه‌گذاری روی کودکان تاکید داشته و این کار را از اهداف مهم فرقه ای عنوان کرده اند. آن ها می گویند قلب و روح کودک همانند لوح سفیدی است که باید در آن بذر بهائیت را کاشت. با توجه به اینکه اساس بهائیت بر مقابله و مبارزه با اسلام بنا شده، آموزش کودکان نیز در همین راستا انجام می پذیرد.

بهزاد جهانگیری، بهائی مسلمان شده در این باره می گوید: تشکیلات از کودکی در ذهن ما کاشته بود که کمالات جامع انسانی یعنی بهترین کمالات و بهترین شخصیت را تنها یک فرد بهائی دارد. آنها برای همه افراد از کودک پنج‌ساله تا فرد 100ساله تبیین می‌کردند که بهائی، تافته‌ای جدا بافته است و از تمام انسان‌هایی که در جهان زندگی می‌کنند، بالاتر است.

پدرام نوایی نوبری، بهائی نجات یافته نیز در این باره می گوید:  بهایی ها برای کودکان جلساتی دارند که در این جلسات به صورتی ویژه و خاص روی ذهن و فکر آدم کار می کنند تا همزمان با اخذ دیپلم تبدیل به یک بهایی متعصب شود.

در بهائیت کودکان از آغاز این طور آموزش می بینند که در آینده با تمام مسائل اسلامی مخالفت کنند و به هیچ یک از رسوم اسلامی و ایرانی نیز پایبند نباشند. فروتن، یکی از مبلغان مطرح این فرقه ضاله در خاطرات خود می نویسد: روزی قدم ن از معبری می گذشتم با دو کودک بهائی به سن 8 یا 9 سال مصادف گشتم یکی به من سلام گفت و دیگری الله ابهی و فورا اضافه کرد رفیق من هم بهائی است ولی چون از بشرویه آمده سلام کرد. آقا شما او را ببخشید.(خاطرات فروتن، صفحه 271)  

ببینید کودکان هائی تا چه حد متعصب و خشک اندیش بار می آیند که برای نوع سلام خود باید تابع تشکیلات بوده و برای عدم رعایت این امر هم عذر تقصیر داشته باشند. 

همین خاطره مبلغ بهائی برای نشان دادن شعار کذب تحری حقیقت بهائیان کافی است چراکه این کودک طوری بارآمده که برای گفتن یک سلام ساده باید شرمسار باشد تا چه رسد به اینکه بخواهد از عضویت فرقه خارج گردد.

مهناز رئوفی بهائی مسلمان شده در این خصوص می گوید: [زمانی‌ که] معلم‌ مهد کودک‌ بهائیان‌ شدم برنامه‌هایی‌ که‌ به‌ من‌ می‌دادند تا به‌ بچه‌ها بیاموزم‌ کاملاً‌ در راستای‌ شستشوی‌ مغزی‌ آنها بود و من می‌دیدم‌ که‌ چگونه‌ از 3 سالگی، کودکان‌ را نسبت‌ به‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ بدبین‌ می‌کردند و مغز کوچک‌ آنها را با خرافات‌ و اوهامی‌ که‌ ارمغان بهاء و عبدالبهاء بود پر می‌کردند و چگونه‌ با آوردن‌ مثالها و بیان‌ داسـتـان هـایـی، آنـان‌ را از خارج‌ شدن‌ از بهائیت‌ می‌ترساندند و با [وجود] این‌ ترس‌ و وحشتی‌ که‌ در دل‌ کودکان‌ از انتخاب‌ راهی‌ به‌ جز راه‌ بهاء می‌انداختند و با وحشتی‌ که‌ آنان‌ از طرد شدن‌ و اخراج‌ شدن‌ از خانه‌ و خانواده‌ داشتند، شعار بی‌اساس‌ تحرّ‌ی‌ حقیقت را سر می‌دادند و به‌ ظاهر وانمود می‌کردند که‌ بهائیان‌ در پانزده‌ سالگی‌ پس‌ از تحری‌ حقیقت‌ می‌توانند راه‌ خود را انتخاب‌ نمایند، در حالی‌ که‌ هیچ‌ کدام‌ از بهائیان‌ حق‌ نداشتند کتابهای‌ سایر جوامع‌ را مطالعه‌ کنند، حق‌ نداشتند کتابهای‌ ردیه‌ را که‌ بیشتر، بهائیان‌ مسلمان‌ شده‌ آنها را نوشته‌ بودند مورد مطالعه‌ قرار دهند.

با توجه به این مطالب و اینکه بهائیت از اساس فرقه ای تشکیلاتی است، کودکان و اطفال تنها برای اهداف فرقه ای آموزش می بینند و فقط در همین راستا از آن ها سوء استفاده می شود. بنابراین باید به هر نحو ممکن با این فرقه مقابله نمود و اجازه نداد که مهره های جاسوس این فرقه ضاله کودکان را قربانی اهداف شوم خود کنند.


رهپویان هدایت: با بررسی تورات و انجیل‌های چهارگانه کنونی، هیچ مطلبی از سه‌گانگی خداوند مبنی بر تثلیث نیامده است. قریب سه قرن در میان مسیحیان هیچ ذکری از مسئله سه‌گانگی وجود ندارد اما پس از تصویب دکترین مزبور در سال 325 میلادی، پدران کلیسا درصدد برآمدند تا از متن چهار انجیل به رسمیت شناخته‌شده توسط خودشان، مطلبی پیدا کنند تا به نظریه تثلیث جنبه استنادی و اعتقادی بدهند. 

به دلیل اینکه در هیچ‌یک از اناجیل اربعه و تورات مطلبی در این خصوص وجود نداشت، مجبور به تفسیر و برداشت شخصی مطابق میل و خواسته خود از کتاب‌های مقدس نمودند. با بررسی این تفاسیر و مطالب ساختگی پدران کلیسا، هیچ ادله منطقی و عقل پسندی در آن دیده نمی‌شود که مبین قاعده تثلیث در مسیحیت تبشیری باشد و بیشتر شبیه آسمان را به ریسمان بافتن شباهت دارد تا ارائه دلیل و مدرک.

نمونه‌ای از توجیهاتی که برای اثبات قاعده تثلیث در میان مسیحیان بسیار مطرح می‌شود را بیان خواهیم کرد.

در کتاب عهد عتیق سفر پیدایش باب 18 شماره‌های 1 و 2 در مورد حضرت ابراهیم آمده است: هنگامی‌که ابراهیم در بلوطستان ممری ست داشت، خداوند بار دیگر بر او ظاهر شد. ابراهیم ناگهان دید سه مرد به طرفش می‌آیند از جا برخاست و به استقبال آن‌ها شتافت و رو به زمین نهاده و گفت ای سروران تمنا می‌کنم اندکی توقف کرده و در زیر سایه این درخت استراحت کنید و من از شما پذیرایی کنم.

از شگردهای ابلهانه مسیحیان این است که از این داستان برای اثبات مسئله تثلیث استفاده کرده‌اند که واقعاً می‌توان به عمق حماقت آن‌ها پی برد.

با بررسی این داستان در منابع معتبر مسیحیان، این داستان مربوط به وارد شدن مهمانان برای عذاب کردن قوم سدوم است، آن‌ها فرشتگان عذاب بودند نه خداوند، آن‌هم در سه جسم بشری تجسم یابد!!!!

آیا منطقی به نظر می‌رسد که حضرت ابراهیم فراموش کرده باشد که خدا یکی است و خدا به‌صورت سه انسان بشری بر حضرت ابراهیم وارد شود؟؟ این موضوع را پیامبر خدا نفهمیده است اما پدران کلیسا با آسمان به ریسمان بافی های خود این موضوع را کشف کردند؟؟

این‌گونه استدلال‌های سخیف و غیرمنطقی از سوی پدران کلیسا، یک نوع مدرک تراشی برای اثبات یک دروغ شاخ‌دار است که متأسفانه از این طریق توانستند به‌نوعی به مسئله دروغین تثلیث یک مشروعیت پوشالی بدهند.


پیش از این هم معروف ترین معلم بودایی ها پس از دالای لاما، به جرم آزار جنسی به شاگردانش خبر ساز شد. سوگیال رینپوچه ۷۱ ساله متهم شده بود که برای خود یک حرمسرا راه انداخته و از پیروان زن و دختر خود سوء استفاده کرده است.

رهپویان هدایت: انحرافات اخلاقی میان بودائیانی که خود را بریده از دنیا و تعلقات آن می دانند نشان از دروغ بودن گفتار و رفتار آنان است. آسارام باپو، رهبر معنوی و مربی یوگا و مدیتیشن در ایالت راجستان هند است که مدعی است میلیون‌ها طرفدار در سرتاسر جهان دارد!

او به جرم انحرافات اخلاقی و به یک دختر ۱۶ ساله در سال به حبس ابد محکوم شده است. صدها پلیس و نیروی امنیتی وی را در یکی از معابدش بازداشت کردند.
این دختر نوجوان گفته، این حادثه زمانی رخ داد که برای تماشای مراسم عرفانی عزلت گزینی این کاهن به همراه مادرش به معبد رفته بود.

این بزرگ یوگی ها تاکنون بیش از ۲۳۰ آشرام (عنوانی که به مراکز معنوی در هندوئیسم اطلاق می شود) در سراسر جهان راه اندازی کرده است که مبین قدرت این فرد است.
امروزه پدیدۀ جنسی و بی اخلاقی هایی از این قبیل  به مریدان در آئین هندوئیسم و بودیسم تبدیل به امر رایجی شده است.

پیش از این هم معروف ترین معلم بودایی ها پس از دالای لاما، به جرم آزار جنسی به شاگردانش خبر ساز شد. سوگیال رینپوچه ۷۱ ساله متهم شده بود که برای خود یک حرمسرا راه انداخته و از پیروان زن و دختر خود سوء استفاده کرده است.

در چین یک راهب بودایی به نام شی چنگ، دست کم ۶ راهبه را با وسوسه یا تهدید مجبور به رابطه جنسی کرده که آن ها درخواست او را انجام داده اند. وکلای شاکیان مدعی شدند که وی با استفاده از تکنیک های کنترل ذهن، پیروان خود را وادار به برقراری رابطه جنسی با خود می کرده است.

در ایالات متحده نیز جوشا ساساکی ۱۰۵ ساله !! که به عنوان مدرس هنرهای لئونارد کوهن شهرت دارد، مورد اتهام تلاش برای به ن در معابد موجود در این کشور به مدت ۵۰ سال قرار گرفته است.

این فرد حتی در کهولت سن هم نتوانسته خود را از انحرافات جنسی نجات دهد و عجیب این است که او برای عده ای در سراسر دنیا بزرگ شمرده شده و مکتب و روش آنها توسط سینمای هالیوودی تبلیغ می شود.

معلمان ارشد بودایی، با انتشار بیانیه ای اعتراف کردند که وی در بخش قابل توجهی از زندگی اش در ایالات متحده، دختران دانش آموز را مورد و سوء استفاده های جنسی قرار داده است.

با راه اندازی هشتگ اینترنتی در اروپا و ایالات متحده، توسط نی که مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته بودند و همچنین گسترش این هشتگ به آسیا، بسیاری از نی که در معابد بودائی و هندو مورد جنسی قرار گرفته بودند، اکنون جرات یافته و در حال افشاگری علیه رهبران مذهبی هستند.


رهپویان هدایتاعضای فرقه ضاله بهائیت برای اینکه تحجر و جمود فکری خویش را کتمان کنند، اغلب ژست روشنفکر به خود گرفته و سعی می کنند با اینگونه نمایش ها در صدد فریب افراد برآیند. تشکیلات بهائیت علی رغم خرج هزینه های بسیار زیادی که از اسرائیل و سایر کشورهای معاند تامین شده نتوانسته مقبولیتی در عموم کسب کند و از این رو معدود نفرات آن نیز در حال ریزش می باشند.

سرخوردگی حاصل از این شکست موجب شده تا بهائیان به ادبیات شبهه روشنفکر مآبانه روی بیاورند تا 200 سال جاسوسی و خیانت پیشگی سردمدارانشان را  کتمان کنند. با رجوع به نوشته های سردمداران بهائیت مانند باب و بها مشخص می گردد که ژست روشنفکری این مهره های وطن فروش تا چه اندازه پوچ و بی اساس می باشد.

به برخی از احکام ساختگی باب که امروزه بهائیان خانه ویران شده وی را کعبه قرار داده اند توجه کنید:

1-استعمال دارو برای مریض حرام است. (علی‌محمد باب، بیان فارسی، ایران: تکثیر محدود توسط محفل ایران، 133 بدیع، ص 286.)

2-هر فردی باید حداکثر هر دوازده یا چهارده روز یک‌بار، کل موهای بدن را بتراشد و تمام بدن را با حنا رنگ کند. ( علی‌محمد باب، بیان فارسی، ایران: تکثیر محدود توسط محفل ایران، 133 بدیع 313)

3-هر شخص بابی حق ندارد بیش از نوزده جلد کتاب داشته باشد و اگر تخلف کند، یک مثقال طلا باید جریمه بدهد.( علی‌محمد باب، بیان عربی، بی‌جا: بی‌تا، ص 26)

3-باب با توجه به شماره حروف نام خود و کلمه رب»، خود را رب الاعلی» نامید و ادعای ربوبیت و الوهیت کرد.(گلپایگانی، الفرائد، ص۴۰۲)

4-عدم جواز تدریس و تحصیل غیر از کتاب (بیان علی محمد باب؛ بیان فارسی؛ ص۱۳۰)

4-واجب است که هر نفسی برای وارثان خود، نوزده ورق کاغذ سفید لطیف، ارث باقی گذارد!( باب؛ بیان فارسی؛ ص۲۷۴)

5-تخم مرغ را قبل از آنکه بپزید، به جایی نزنید؛ چراکه آنچه درونش است ضایع می‌شود(اشاره به شکستن!) و خداوند تخم مرغ را روزی نقطه الاولی(باب) قرار داده است، شاید که سپاسگذار باشید (باب؛ بیان عربی؛ باب خامس بعد العشر، ص۴۲.)

6-هرگاه از پیروان، کسی به سلطنت رسید، احدی را غیر از مؤمنین (به باب) روی زمین نگذارند (باب؛ بیان فارسی؛ الباب السادس و العشر من الواحد السابع، ص۲۶۲.)

7-خرید و فروش صادرات خراسان حرام است. ( بیان فارسی صفحه ی 322 )

8-در فرقه باب تزویج دو خواهر در یک زمان و ازدواج خواهر و برادر جایز است چنانچه در کتاب هشت بهشت » که برای توضیح تاریخ بابیه نوشته شده، صفحه 189 می نویسد : ( از احکام نکاح ) اینکه جمع مابین اختین در شریعت بیان جائز است .

امروزه هر انسان عاقل و خردمندی از گفتن چنین یاوه هایی شرم دارد و جالب اینجاست که بهائیان با ژست روشنفکری کاذب سعی در تبلیغ و ترویج این اباطیل می کنند.


رهپویان هدایت: بررسی وضعیت دراویش گنابادی در این روزها، نشان می‌دهد که روز به روز میزان تفرقه و دشمنی آنها با یکدیگر بیشتر می شود. این اختلافات کینه توزانه در میان دراویش به قدری گسترده شده که حتی شخص نورعلی تابنده هم  در برنامه های خودش دچار سردر گمی شده و نمی داند چه کار باید بکند.

در روزهای پایانی هفته گذشته، نور علی تابنده برای درمان و معالجه مجبور به تر ک بیدخت به مقصد بیمارستان مهر تهران می شود. هنوز لحظاتی از خروج وی نگذشته بود که دراویش افراطی سیاه نمایی و انتشار شایعات را شروع کردند.

اخبار و تصاویر دروغین خود را با موضوعاتی مانند ترور بیولوژیکی، دستگیری شخص تابنده را میان دراویش بیچاره به صورت آشکار ازطریق فضای مجازی منتشر کردند و به گمان جاهلانه خودشان، پیش بینی یک کودتا  هم  در سر پرورانیدند.

 با انتشار خبر حضور سرزده مهندس جذبی از مشایخ و نمایندگان خمسه قطب، در بیدخت ، تهمت ها و نسبت های ناروایی از سوی دراویش به وی  داده شد که نظیر نداشت.

اینگونه بی احترامی و بی اعتمادی به مشایخ و روسای فرقه نعمه الهیه ، نشان دهنده قدرت پوشالی و تشریفاتی فرقه می باشد که در این ایام  تبعیت و اطاعت لازم فقرای بیچاره را تحت تاثیر خود قرارداده و تنزل جایگاه قطبیت فرقه را به دنبال داشته است.  

 گفتنی است  اقدامات موذیانه دراویش افراطی علاوه بر بیشتر شعله ور شدن آتش تفرقه و نفرت در میان دراویش، نشان می‌دهد حرف نورعلی تابنده در میان مریدان خریدار ندارد در واقع طریقت نعمت اللهیه اسیر دروایش افراطی شده است که مرام و مسلک آنها  بر خلاف رویه روسا و مشایخ این فرقه است.


رهپویان هدایت: جریان تبشیر که همواره از کلیساهای غیرقانونی و زیرزمینی موسوم به کلیسای خانگی” به عنوان یک فرصت بهره گرفته اکنون به این نتیجه رسیده که کلیساهای خانگی معظلی هستند که باید با آنها مقابله شود.

در همین راستا برخی مهره‌های جریان تبشیر به میدان آمده و رسما اعلام کرده اند که کلیسای خانگی ضد "کتاب مقدس" است و در جایی از کتاب مقدس نامی از آن نیامده است.

همچنین برخی دیگر اعتراف به رواج فساد در این کلیساها کرده و اعلام داشتند که "در کلیساهای خانگی، مشکلات و فسادها زیاد است، برخی از شبانهای کلیسای خانگی با استفاده از اهرم های فشاری که دارند، مانع از افشاگری می شوند که این یک آسیب بزرگ است".

بسیاری از سردمداران و مهره های شناخته شده جریان تبشیر اکنون به سخن آمده و رسما اعلام کرده اند که بیشتر این کلیساها توسط افرادی مدیریت می‌شود که از کم ترین اطلاعات الهیاتی نیز بهره نداشته و از این مجامع زیر زمینی به عنوان یک سکوی پرش استفاده می‌کنند.

شبانان کلیساهای خانگی بنا به اعترافات سردمداران جریان عده ای افراد سود جو و فرصت طلب هستند که از اعضا بیشترین سوء استفاده ها را کرده و موجب به انحراف کشیدن آنها می‌شوند، به گفته همین افراد از شبانان خانگی پروندهای فساد مالی و اخلاقی بسیاری حتی در خارج ایران به ویژه در ترکیه وجود دارد و این مجامع زیر زمینی تبدیل به یک تهدید برای مسیحیت شده اند.


خان ملک ساسانی در بررسی علت برخورد تند بلشویکها با بهائیان، به پیوند بهائیان با سفارت انگلیس و سازمان جاسوسی آنان، اینتلیجنس سرویس اشاره می کند  و می نویسد: بعد از جنگ بین المللی  اول که حکومت شوروی در روسیه برقرار شد، در عشق آباد که مرکز اجتماع و عملیات بهائیان بود  بالشویکها، درون مشرق الاذکار شبکه جاسوسی به نفع  انگلیسی ها کشف کرده و قریب یک صد نفر از وجوه بهائیان آن جا را معدوم ساختند.

رهپویان هدایت: پس از استقرار و تحکیم پایه های قیومیت انگلیس بر قدس شرف بود که در آوریل 1920، ژنرال آللنبی به همراه دستیارش ماژور تئودور پل به نمایندگی از دربار لندن به عباس افندی نشان سر و نشان شوالیه را داد.( کتاب قرن بدیع، جلد3 صفحه 298)

بهائیان در شوروی در مبارزه بین انقلابیون آن کشور با رژیم تزاری، به جاسوسی به نفع تزاری دست می زدند. این مسئله باعث شد تا دولت اتحاد جماهیر شوروی(زمان ریاست استالین) از سال 1307 ش/ 1928 م، به بعد، به ویژه در آستانه جنگ جهانی دوم یعنی سال های 1314-1307 ش/ 1928-1935 م، دست به تصرف مشرق الاذکار عشق آباد زده و آن را تبدیل به موزه نماید.

اتحاد جماهیر شوروی(اگرچه خود ابتدا سازنده بهائیت بود اما بعدها افسار آن فرقه به دست انگلیس افتاد) در سطح وسیعی به دستگیری و تبعید بهائیان به نقاط مختلف روسیه نظیر سیبری و بعضا ایران دست زده و اموال و کتب آنان را ضبط، مدارس و محافل آن ها را تعطیل و فعالیت های اجتماعی و تبلیغی شان را در عشق آباد و دیگر نقاط روسیه ممنوع نماید.(قرن بدیع، جلد 4 صفحات 124-125)

خان ملک ساسانی در بررسی علت برخورد تند بلشویکها با بهائیان، به پیوند بهائیان با سفارت انگلیس و سازمان جاسوسی آنان، اینتلیجنس سرویس اشاره می کند  و می نویسد: بعد از جنگ بین المللی  اول که حکومت شوروی در روسیه برقرار شد، در عشق آباد که مرکز اجتماع و عملیات بهائیان بود  بالشویکها، درون مشرق الاذکار شبکه جاسوسی به نفع  انگلیسی ها کشف کرده و قریب یک صد نفر از وجوه بهائیان آن جا را معدوم ساختند.(دست های شیطان، صفحه 141)

در حقیقت بهائیان در هر منطقه ای که پا بگذارند به دلیل فعالیت های تشکیلاتی و جاسوسانه ای که دارند موجب تفرقه و خرابی می گردند. شوروی که خود بنای کج این فرقه ضاله را گذاشت بعدها مجبور به برخورد و تعطیلی فعالیت های آن گردید و تا جایی پیش رفت که بسیاری از اعضای این فرقه را به دلیل خیانت و جاسوسی از دم تیغ گذرانید.


از نظر باورهای انحرافی دراویش ، به آن دسته از افرادی که در سیر و سلوک صوفیانه ، به شیخ و پیری معین انتساب نداشته و منازل سلوک را با توسل به ت رسول اکرم طی می کنند اویسی می گویند.

فرقه اویسیه با تفسیر غلط از  مساله نبوت و شفاعت ، برای حجیت بخشی به خود مطالب بی مایه ای را ابداع نموده  که نظیر آن را در سایر فرقه های صوفیه نیز مشاهده نمی شود.

برای نمونه  در مسئله شفاعت به مریدان القاء شده  اقطاب این سلسله دارای جواز شفاعت امت محمدی می باشند و این جواز را جناب اویس قرنی از مقام رسالت دریافت داشته و آن را به اقطاب بعدی منتقل نموده است. بعدها هم این مقام اختصاص به صلاح الدین عنقا پیدا کرد که از طرف پدرش به او منتقل گردید.

فرقه اویسیه در برنامه های خانقاهی خود اینگونه به مریدان خود القاء می کنند  که  جناب اویس قرنی بنیان گذار مکتب عرفان اسلامی است و از عشق صمیمانه و ارادت خالصانه اویس به حضرت محّمد (ص) تفاسیری خیالی و غلط ارائه می دهند.

برای رفع  تناقض عدم  ملاقات اویس با پیامبر اکرم(ص)  اینگونه توجیه می کنند : با وجود اینکه حضرت اویس هیچگاه ظاهرا با حضرت محّمد (ص) ملاقات نداشتند ولی تعلیمات مقدس پیامبر اکرم (ص) را از راه دل و به طریق باطنی دریافت نموده اند!! یکی از گفتارهای معروف حضرت اویس "علیک بقلبک"  می باشد . دل طریق وصول به ت و معرفت است. بنابراین تزکیه و صافی آن مورد اهمّیت و تعلیم همه عرفا است. در قرآن کریم بیش از دویست آیه به اهمّیت قلب برای معرفت وخودشناسی اشاره شده است .

 روسای فرقه اویسیه برای تایید مسلک فرقه ای خود همانند سایر فرقه های صوفیه دست به جعل حدیث زده و روایت ساختگی خود را به عنوان یک  حجیت شرعی ومذهبی به پیروان خود تفهیم می‌کنند. با چنین اقداماتی راه دریافت باطنی را برای مریدان خود باز می گذارند .

به دیگر سخن یک فرقه انحرافی با جعل حدیث و خلق  باور های ساختگی به راحتی مسلک انحرافی  خود را به ساحت مقدس پیامبر اعظم (ص) نسبت داده و به زعم خود می پندارد که مقام ارزشمند شفاعت در روز قیامت را توانسته از آن خود بکند و زمینه انحراف و گمراهی مریدان خود را مهیا می‌کند.

گفتنی است این شیوه فرقه سازی و استفاده ابزاری کردن از تعالیم ارزشمند اسلامی، از خصایص بارز فرقه های صوفیه است و با این ترفند های عوام فریبانه خود به عنوان مسلمانان واقعی قلمداد می کنند.


مسیحیان تبشیری برای اینکه در مقام  پاسخ گویی به ایرادات فراوان موجود در کتاب مقدس قرار نگیرند هماره با روش فرار به جلو و پاک کردن صورت مسئله به طرح انتقادات و تخریب اسلام دست می یازند تا از این طریق اجازه ایجاد سوال و شبهه درباره مسیحیت و کتاب مقدس را ندهند.

متاسفانه نگاه پر گناه به بانوان و زن در کتاب مقدس از مباحثی است که به انحاء مختلف مطرح شده است اما باز هم این مسیحیت صهیونیستی تبشیری است که برای فرار از ماجرا مطالب بی سند و دروغین را درباره ن به اسلام نسبت می دهد.

در یکی از کتاب های مسیحی تبشیری در یکی از آثار تبشیری که با نگاه تحلیلی و تفسیری برخی از قسمت های کتاب مقدس درباره ن بررسی شده, نویسنده سعی دارد اشتباهات و زن ستیزی های کتاب مقدس را توجیه کند اما خود به بیراهه رفته و رسما اذعان می کند که آری این کتاب را نمی شود توجیه و تفسیر کرد.

تمام رویکرد و هدف این کتاب نشان دادن چهره ای موجه از ن در کتاب مقدس است ( خلاف آنچه در متن کتاب مقدس وجود دارد که ن – با عذرخواهی از بانوان – موجودات پرگناه، زیردست، همیشه پایین تر از مردان و هستند) اما با همین رویکرد هم باز هم نکاتی به چشم می خورد که بسیار موهن و عجیب است.

در این نوشتار فقط تصویر دو صفحه از دهها صفحه ای که می شود به آن پرداخت را از این کتاب انتخاب کرده ایم که در آن به جملاتی از کتاب مقدس اشاره دارد که نشان دهنده بی ارزش بودن زن در نگاه مسیحیت تبشیری است.

 این کتاب تبشیری در همان صفحات ابتدایی خود اشاره دارد که: اشتیاق و هوس چنان وجود او ـ حضرت حوا ـ را پرکرده بود که وسوسه کننده را نمی دید!!

 همین یک بند کافی است که بدانیم مسیحیت تبشری یکی از برترین ن عالم را به راحتی زنی با هوس های شیطانی و بدون کنترل ارده می داند! حال چطور می تواند برای دیگر بانوان عالم احترام قائل شود؟!

در چند سطر بعد نویسنده با استناد به کتاب مقدس اشاره می کند که: حوا ـ بخوانید حضرت حواـ نیز مانند شیطان کلام خدا را تغییر داد و.!!

این جسارت و این هجمه از توهین و افترا نسبت به مادر بشریت که او را تغییر دهنده دستورات و کلام خداوند و در کنار شیطان می خواند, اوج وقاحت و بی شرمی در مسیحیت تبشیری است!

در دیگر صفحات و سطور این کتاب نیز مطالب موهن اینچنین فراوان است که در مجالی فراخ‌تر به آن خواهیم پرداخت.


 

بر اساس اسناد، مستندات و شواهد گوناگون، بهائیت در بسیاری از کشورها، مخصوصا کشورهای عربی، برای تشکیلات جاسوسی موساد و به نفع اسرائیلیان به خبرچینی و جاسوسی و نوکری مشغول اند.

رهپویان هدایت: فرقه ضاله بهائیت به دنبال این است که از هر ابزار ممکن برای رسیدن به اهداف خائنانه خود استفاده کند. مدارس و مراکز علمی از مهمترین بسترهایی است که تشکیلات این فرقه ضاله برای رخنه در آن دندان تیز کرده و از این رو تشکیلات بهائیت در کمین فرصتی جهت حضور در این بسترها می باشد. در حقیقیت هدف بهائیان از رخنه در مراکز آموزشی، جدای از جذب افراد برای تشکیلات جاسوسی فرقه، یادگیری معلوماتی است که به واسطه آن بتوانند خود نیز فعالیت های بهتری را در این زمینه انجام دهند.

اصولا بهائیان هیچگاه بدون اهداف تشکیلاتی که نقشه آن توسط شورای بیت العدل واقع در اسرائیل ارائه می شود، کاری انجام نمی دهند. با توجه به این مبنا، تمام اقدامات مهره های این فرقه ضاله در جهت تقویت سرویس های جاسوسی بیگانه مخصوصا موساد انجام می شود.

اسماعیل رائین با توجه به اسنادی که ساواک به ناچار مجبور به ارائه آن شده بود می نویسد: نه تنها سران بهائیت در گذشته و هیات های محافل بهائی کنونی متفقا دولت اسرائیل و صهیونیزم جهانی را تایید و همراهی کرده و می کنند بلکه در بسیاری از نقاط جهان، به خصوص در کشورهای اسلامی و عرب، بهائیان متمایل  به جهودان و دولت اسرائیل  بوده و هستند.

در بسیاری از کشورها، مخصوصا کشورهای عربی، شنیده و دیده شده که بهائیان داخل در تشکیلات جاسوسی موساد شده و همه جا به نفع اسرائیلیان به خبرچینی و جاسوسی و نوکری مشغول اند.(انشعاب در بهائیت، اسماعیل رائین، صفحه 171)

مهره های وطن ستیز بهائیت که را مایه افتخار و شعار خویش قرار داده اند سعی دارند با راه اندازی هیاهوی رسانه ای از حمایت کشورهای معاند و متخاصم استفاده کرده و مهره های فاسد و جاسوس خود را در مراکز آموزشی وارد کنند. از آنجا که بی تعصبی نسبت به وطن از شروط اصلی و اولیه ورود به تشکیلات فرقه ضاله بهائیت می باشد، تنها هدف بهائیان از رخنه در مراکز آموزشی تقویت تشکیلات اداری واقع در اسرائیل می باشد و ممکن نیست یک بهائی برای کمک به ایران قدمی بردارد.

حسین فردوست در این باره می نویسد: در واقع، بهائیت این تصور را داشت که ایران همان ارض موعودی است که باید نصیب بهائیان شود و لذا برای تصرف مشاغل مهم ی در این کشور منعی نداشتند. بهائیانی که من دیدم واقعا احساس ایرانیت نداشتند و این کاملا محسوس بود و طبعا این افراد جاسوس بالفطره بودند.(ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد1، خاطرات حسین فردوست)

باید توجه داشت که بهائیان به دنبال فضاسازی و ایجاد جوی احساسی هستند تا با استفاده از این شگرد، ماهیت فرقه ای و جاسوسی خود را کتمان کنند. با این وصف واجب است که به هر نحو ممکن با طرح نفوذ فرقه ضاله بهائیت مخصوصا در مراکز آموزشی مقابله شود و نباید در تحت تاثیر فضاسازی های اندک پس مانده های این فرقه و حمایت اجانب(دشمنان ایران) اجازه رخنه به آنان داده شود. با توجه به بحث بی وطنی( نسبت به وطن و وطن ستیزی) که از باورهای اصلی بهائیان است نباید هزینه آموزشی کشور صرف این طیف گردد و آنان را برای خیانت به ایران تقویت نمود.


مسیحیت تبشیری به عنوان یک فرقه منشعب آز آیین پروتستان با ابداعات جعلی خود توانسته انحرافات عمیقی در بدنه دین مسیحیت وارد نماید. افسانه نجات نمونه ای ابداعات جعلی است که ساخته و پرداخته ذهنی شائول یهودی  یا همان پولس می باشد. 

رهپویان هدایت: این اشراف زاده یهودی معتقد بود که با گناه آدم، انسان­ها همه گناهکار شدند و بدین ترتیب گناه و مرگ به جهان آمد. این گناه با زاد و ولد بین انسان­ها اشاعه یافت و این جسم انسان است که عامل کسب و انتقال گناه است . عامل ورود گناه به جهان، آدم است.

گناه او گناه شخصی نیست لذا نزد او باقی نمی­ماند و به همه سرایت می­کند. چرا که او با این گناه جوهر انسان را فاسد کرد و بدین ترتیب انسان تحت سلطه گناه درآمد. انسان به سبب سرپیچی آدم گناهکار شد و به دلیل تبعیت از آدم ثانی (عیسی مسیح) از گناه پاک می­شود و جلال خدا را درک می­کند.

به نظر پولوس یهودی  اگر حضرت مسیح به صلیب کشیده نمی­شد جهان تحت سلطه گناه باقی می­ماند و انسان هرگز راهی به نجات نداشت، لذا برای نجات انسان باید یگانه پسر خدا قربانی می‌شد.

برای اطمینان بیشتر در کتاب مقدس می خوانیم که  تنها خدا می‌تواند ما را از گناه پاک کند و از تاوان گناه نجات دهد (دوم تیموتائوس 9:1؛ تیتوس 5:3). خدا چگونه نجات می‌دهد؟در آموزه‌ی نجات در مسیحیت، خدا ما را از طریق عیسی مسیح نجات داده است (انجیل یوحنا 17:3). به‌خصوص، نجات ما از طریق مرگ مسیح بر روی صلیب و رستاخیز او از دنیای مردگان، بدست آمد (رومیان 10:5؛ افسسیان 7:1). کتاب مقدس به روشنی به ما می‌گوید نجات هدیه باشکوه خداوند برای ما می‌باشد که سزاوار آن نیستیم (افسسیان 5:2، 8) و فقط از راه ایمان به عیسی مسیح در دسترس ما خواهد بود (اعمال 12:4)

گفتنی است افسانه نجات  چندین قرن بعد از عروج عیسی مسیح توسط  پدران کلیسا توسط کشیشان مسیحیت تبشیری رواج پیدا کرد با بررسی کتاب مقدس و منابع معتبر مسیحیت، به این تناقض بر می خوریم چرا عیسی مسیحی به صراحت در باره این موضوع مهم و حیاتی صحبتی نکرده است؟ 

چرا سالها بعد از عیسی مسیح فقط مسیحیت صهیونیستی به این مساله توجه می کند و افسانه نجات را در آموزهای مسیحیت تبشیری وارد می نماید؟

به تعبیر دیگر تمامی بشریت تا سال‌ها بعد از مصلوب شدن و عروج عیسی مسیح در گناه اولیه آدم ابوالبشر گرفتار بودند تا اینکه فرقه مسیحیت تبشیری این افسانه را ایجاد کرد و لکه ننگ گناه اولیه از دامن انسان ها پاک شد. به نظر می‌رسد این استدلال هم همانند استدلال های بی پاسخ گذشته بر دلایل بی اعتباری و جعلی بودن افسانه نجات افزوده است.



 

رهپویان هدایت: در مطالع الانوار که همان خلاصه تاریخ زرندی است، صفحه63 آمده است: باب بعد از فوت پدر در دامن مهر خال خود سیر علی پرورش یافت.هرچند باب به درس خواندن میل نداشت ولی برای آن که به میل خال رفتار کنند به مکتب شیخ عابد تشریف بردند.

سید علی محمد شیرازی در سال 1235 ه.ق در شیراز، از پدری به نام محمد رضا که کار بزاری داشت، زاده شد. در کودکی پدر خود را از دست داد و خالویش سیدعلی او را به مکتب شیخ عابد شیرازی سپرد. علی محمد در آنجا خواندن و نوشتن فارسی و عربی و اندکی از علم حساب . را آموخت.

به مکتب رفتن و درس خواندن باب نکته ای است که بهائیان و سردمداران آن ها مانند عبد بها در صدد کتمان و انکار آن برامده اند درحالی که به ظاهر تاریخ نویسان این فرقه ضاله اعتراف به درس خواندن و مکتب رفتن وی نموده اند.(کتمان مکتب رفتن باب برای این است که ساخته ها و بافته های پوچ وی را وحی و غیر تعلیمی معرفی کنند.)

نبیل زرندی در تاریخ زرندی، مازندرانی در اسرار الاثار و آیتی کتاب الکواکب الدریه (آن زمان که در فرقه ضاله بهائیت عضویت داشته این کتاب را نوشت است) اعتراف به مکتب رفتن باب و درس خواندن وی نموده اند.

در مطالع الانوار که همان خلاصه تاریخ زرندی است، صفحه63 می نویسد: باب بعد از فوت پدر در دامن مهر خال خود سیر علی پرورش یافت.هرچند باب به درس خواندن میل نداشت ولی برای آن که به میل خال رفتار کنند به مکتب شیخ عابد تشریف بردند. (ماجرای باب و بها، صفحه33)

در کنار منابع قبلی میتوان از اعتراف دیگر تاریخنویسان بابی و بهائی به سواد داشتن باب اشاره کرد. اسد الله مازندرانی در کتاب رهبران و رهروان می نویسد: سیدعلی(خلوی باب) او را به مکتب نزد شیخ عابد، به تحصیل قرائت، کتاب فارسی، عربی و سیاق متداول آن ایام گماشت.

حال با توجه به این نوشته ها و اعتراف به ظاهر تاریخ نویسان بهائی در مورد مکتب رفتن و درس آموزی باب، برخی از دروغ پردازان خبره مانند عبدبها قلم به انکار و کتمان برده و در صدد تحریف حقیقت برآمده اند.

عبدبها در کتاب مفاوضات می نویسد: اما باب در سن جوانی، بیست و پنج سال از عمرش گذشته بود که قیام کرد. در میان طائفه شیعه مسلم است که ابدا در هیچ مدرسه ای تحصیل نکرده و نزد کسی اکتساب علوم نکردند.(مفاوضات، صفحه19-20)

برخلاف آنچه عبدبها نوشته است که شیعیان قائل به بی سوادی باب بوده اند اتفاقا نه تنها شیعیان بلکه اکثر نوشته های بهائیان تایید می کند که باب به مکتب رفت و مقدمات ایجاد فتنه را از معلمی شیخی مسلک آموخت.

امروزه نیز دروغ پردازی های سردمداران بهائیت توسط اندک پس مانده های آنان دنبال شده و نشر اکاذیب در سرلوحه فرد، فرد تشکیلات این فرقه ضاله قرار گرفته است.


 رهپویان هدایت:فرقه ضاله بهائیت نه تنها توسط علما و دانشمندان شیعه، ضال و مضل معرفی شده بلکه در میان بزرگان اهل سنت نیز با این تعابیر وصف شده است. از عبدالله بخاری صاحب مدرس و امام مسجد جامع دهلی در مقام مفتی اعظم هند، به صراحت درباره مسلک بهائی و ازدواج با بهائیان که معتقد به ظهور پیامبری بعد از پیامبر اسلام هستند سوال شده است که در پاسخ اظهار داشت:

اگر کسی بپذیرد که پس از پیامبر اسلام، پیامبر دیگری ظهور خواهد کرد، کافر است. پیامبر اسلام آخرین فرستاده خدا است. این مسئله به استناد قرآن و سنن نبوی ثابت شده است. همچنین سایر علما نیز معتقدین به بهائیت را کافر می دانند. بنابر این ازدواج با مرد یا زن بهائی از نظر اهل سنت و جماعت صحیح نیست.

بهائیت فرقه ای است که تنها برای تحریف و تخریب آموزه های ادیان الهی و اخلاقیات ساخته شده و بر همین اساس است که اهل علم و تحقیق نیز حکم به انحراف و گمراهی آن داده اند. آگاهی و بینش عمیق اهل علم و محققان مسلمان موجب شده تا امروزه بهائیت، مبدل به فرقه ای منزوی و رو به زوال گردد.

رئیس کمیته احکام دینی دانشگاه الازهر مصر، شیخ عبدالمجید سلیم، به سوال الازهر درباره بهائیت چه می گوید، اینگونه پاسخ داد:

بهائیت فرقه است و اصول آن مغایر با اصول اسلام و در تضاد با مذاهب الهی است. زن مسلمان نمی تواند با مرد بهائی ازدواج کند و اگر ازدواج کند، ازدواجش باطل است. مسلمانی که بهائی می شود، مرتد است و ازدواج با زن بهائی باطل است.(سپتامبر سال 1949)

شیخ عبدالمجید سلیم از پیشگامان تقریب مذاهب بود که هدف اصلی‌ خود را وحدت و انسجام مسلمین می دانست. درباره وی نوشته اند که عبدالمجید سلیم‌ در میان‌ فقهای‌ الأزهر، همواره‌ از پرکارترین‌ افراد بود که تعداد فتواهایش‌ این‌ نظر را تأیید می‌کند.  نکته مهم‌ در فتواهای‌ عبدالمجید این‌ است‌ که‌ به‌ رغم‌ کثرت‌ آن‌ها، مبانی‌ عمیق‌ فقهی‌ و علمی‌ در آن‌ها به‌ چشم‌ می‌خورد و او هرگز تعمق‌ و تفقه‌ در فتوا را فدای‌ کثرت‌ صدور فتوا نکرده‌ است‌.

درباره ویژگی ها و خصیصه های اخلاقی وی علامه‌ محمدتقی‌ قمی‌ دبیر کل‌ دارالتقریب‌ می‌نویسد: شیخ‌ عبدالمجید سلیم‌. نسبت‌ به‌ ظلم‌ هم‌ نهایت‌ حساسیت‌ داشت‌». (بی‌آزار شیرازی‌، 1379، ص‌191؛ ر. ک‌: ‌ و دیگران‌، 1379، ص‌ 235 از آیت‌الله‌ واعظ‌زاده‌ خراسانی‌).

با توجه به درجه علمی و صفات روحی شیخ سلیم(مانند همین ظلم ستیزی) می توان پی برد وی تا چه حد فتنه و گمراهی بهائیان را مهلک می دانسته که علی رغم روحیه مسامحه و آسان گیری، حکم به ارتداد اعضای این فرقه ضاله داده است.



رهپویان هدایت: خیانت و بی بند و باری امری نهادینه شده در فرقه ضاله بهائیت می باشد. ریشه این رویکرد از زمان باب مخصوصا در ماجرای بدشت آغاز شد. در بدشت بابیان به این نتیجه رسیدند که دوره شریعت طی شده و دیگر نیازی نیست به هیچ یک از مرزهای اخلاقی و دینی پایبند ماند

طاهره قرة العین، الگوی ن بهائی با همین دلیل تراشی باطل بدون حجاب و پوشش مناسب در بین مردان حاضر شد و به حرافی پرداخت. طاهره قرة العین پس از این اقدام و با توجیه این که قلم از نوشتن گناهان برداشته شده به اعمال منافی عفت بسیاری دست زد.

اما این رویکرد و باور که قلم از نوشتن معاصی برداشته شده و انسان مجاز به انجام هرکاری است حربه ای شد در دست مبلغان فرقه ضاله بهائیت که به واسطه آن به نوامیس یکدیگر طمع ورزیده و حدود انسانیت را زیر پا گذاشتند.

صبحی مهتدی در این باره می نویسد: یکی از مبلغان این طایفه آشچی نام، به یکی از خانم های بهائی کتاب اقدس(از نوشته های بها) را می آموخت. رفته رفته زن بیچاره را فریب داد و گفت: فرموده اند رفع القلم(قلم از نوشتن معاصی برداشته شده)

در حقیقت وی آرزویش این بود که با او یار شود و به این واسطه زن را فریب داد و به خواسته شوم خود رسید. مدت ها چنین بودند تا روزی که شوهر ناگهان به خانه آمد و آن دو را در یک بستر دید. هیاهو و فریاد براه انداخت و کار به محفل کشید.

بیچاره زن خودکشی کرد و پرونده آن ها در محفل است. از اینگونه کارها بسیار شد که من برای حفظ آبرو یک یک را نمی گویم ولی این را می گویم که هیچ کس از این بدکاران رانده نشده اند.(پیام پدر، صبحی مهتدی)

اما باید توجه داشت چیزی که موجب شده تا خیانت و بی عفتی های زننده در بین بهائیان مبدل به امری عادی گردد، احکام ساختگی سردمداران آن است. بها در این خصوص می نویسد: خداوند حکم داده است که هر یک از مرد و زن کننده می باید دیه به بیت العدل تسلیم کند و مقدار آن دیه نه مثقال طلا است و اگر دو مرتبه کردند لازم است دو مقابل آن پرداخت کنند (دو برابر) و این حکمی است از جانب مالک اسماء

در حقیقت بهائیان با پرداخت زر و سیم به بیت العدل واقع در اسرائیل فعل زشت خود را جبران شده  می پندارند و از این رو به آنان تلویحا اجازه داده شده تا پرداخت طلا، اعمال منافی عفت انجام دهند.


یک سایت مسیحی گزارشی میدانی درباره مسیحیان صوری در کشور همسایه منتشر کرده و در آن حقایق تلخ موجود در کلیساهای فارسی‌زبان مانند: "فروش تعمیدنامه"، "تبعیض"، "اختلاف" و . را بازگو کرده است.

به گزارش

انجمن رهپویان هدایت، اغلب گروندگان به فرقه مسیحیت تبشیری و صهیونیستی را افرادی تشکیل می‌دهند که این فرقه را "نه به‌عنوان یک دین بلکه به‌عنوان یک ابزار" انتخاب کرده‌اند.

گروه‌هایی مانند: افراد سست‌عقیده و غیر ملتزم به شریعت، دارای مشکلات معیشتی و بزرگ شده در محیط نابسامانی‌های خانوادگی را باید از جمله این دسته‌ها به حساب آورد.

هرچند در آمارسازی‌ها و بزرگ‌نمایی‌های فرقه مسیحیت تبشیری، این افراد نیز اعضای فرقه محسوب می‌شوند، اما برخی اوقات زمزمه‌های مخالف با این ادعا نیز به گوش می‌رسد.

در یکی از جدیدترین موارد اعتراف به "مسیحی شدن‌های صوری"، یکی از رسانه‌های وابسته به فرقه مسیحیت تبشیری به انتشار  یک گزارش در رابطه با این موضوع پرداخته است که می‌توان از آن گوشه‌ای از ابعاد گسترده فاجعه را برداشت کرد.

این گزارش درباره افرادی است که در یکی از کشورهای همسایه، منتظر گرفتن پناهندگی هستند و برای پیش بردن روند کار، به دروغ خود را مسیحی جا می‌زنند.

نویسنده گزارش که مشاهده‌های عینی خود در این کشور را نوشته، از آن به‌عنوان "حقیقت تلخ" یاد کرده و مسیحیتِ آن‌ها را "نه برای ایمان، بلکه به‌عنوان کیسِ پناهندگی" نام‌گذاری می‌کند.

در بخشی از این گزارش-که برای نامیدن آن باید از عنوان "نشتی بشکه مسیحیت صهیونیستی" استفاده کرد-، به حواشی موجود در کلیساهای فارسی‌زبان اشاره شده که به نظر می‌رسد مواردی مانند: "فروش تعمیدنامه"، "اختلاف‌ها"، "تبعیض‌ها" و . مد نظر تهیه کننده بوده است.

برای مثال از زبان یکی از ایرانی‌های حاضر نقل شده است که "کشیش‌هایی را می‌شناسم که تمام مسئولیت‌ها در کلیساها را به اقوام خود داده‌اند، بعضی کلیساها افراد خاص سوگلی هستند و در ردیف‌های جلو صندلی ویژه‌ دارند، یعنی یک هزار فامیل انحصاری."

معضل فروش تعمیدنامه که کلیساهای پروتستانی ایران هم با آن روبرو بوده‌اند، در کشور همسایه سر و صداهای زیادی برپا کرده است؛ تا جایی که دلالان برای اعطای برگ غسل تعمید، بین دویست تا هزار واحد پول آن کشور دریافت می‌کنند.

در این‌جا نباید از نقش اصلی کلیساها و سازمان‌های مسیحی در بروز این آشفتگی نیز غافل شد؛ چرا که آن‌ها مدام تبلیغ می‌کنند که داشتن این برگه احتمال پذیرفته شدن افراد را بالا می‌برد و از این طریق به‌نام مسیحیت دست به ی‌های هنگفتی می‌زنند.

وجود تبعیض جنسیتی و توجه به جذابیت‌های ظاهری در کلیساها نیز از دیگر بخش‌های این گزارش میدانی است. در این خصوص از زبان یک مصاحبه شونده آمده است: "بارها به چشم دیده ن و دخترانی که زیباترند از احترام بیشتری برخوردار هستند و مورد توجه مسئولان آن تشکیلات واقع می‌گردند، آنان مخاطبان خاص مسئولین این‌گونه کلیسانماها می‌شوند و حتی نگاه‌ها بیشتر درگیر آنان است که جذابیت‌های جنسی بیشتری دارند تا افرادی که ظاهر معمولی دارند."

بر اساس نتیجه‌گیری این رسانه، بسیاری از این افراد که به کشور همسایه رفته‌اند، مسلمان هستند و برای فراهم کردن مدرک، مدتی را در کلیساها می‌گذرانند و داستان‌های ساختگی از سرنوشت خود در ایران به هم می‌بافند تا موفق به قبولی در مصاحبه شوند.

نکته جالب توجه آن‌که مسئولان کلیساها بر این موضوع آگاهی کامل دارند و برای رسیدن به منافع و مطامع مادی چشم خود را بر این حقایق بسته‌اند و اصولا این کلیساها برای "درآمدزایی" ایجاد شده‌اند.

شاهدی که از نزدیک نظاره‌گر مسیحی‌های صوری بوده گفته است: "[افرادی] در جلسات پرستشی به ناگاه از روح‌القدس پر می‌شوند، به زبان‌ها تکلم می‌کنند و در مکالمات عمومی خود قسم قرآن یا حضرت ابوالفضل[ع] می‌خورند و به رسم مسلمانان عیسی‌ مسیح[ع] را حضرت می‌خوانند."

گفتنی است، انحراف‌ها و ظاهرسازی‌های این چنینی در کلیساهای غیرقانونی پروتستانی ایران نیز نمونه‌های بسیاری دارد، همان کلیساهایی که در زمان فعالیت خود به "تالار مُد"، "بنگاه معامله تعمیدنامه"، "دوست‌یابی" و . تبدیل شده و اسباب شرم‌ساری برای مسیحیت راستین را فراهم آورده بودند. 


یکی از کسانی که میان شخصیت والای یک عارف حقیقی با یک درویش صوفی مسلک  فرق نهاده و آنها را بصورت جداگانه از هم معرفی کرده، حافظ شیرازی است. او دائما از عارف  به نیکی یاد و از صوفی با مذمت ونکوهش یاد می‌کند. در این مجال برای رد ادعای اقطاب دراویش گنابادیه، ضرورت دارد با نگاهی به دیوان حافظ شیرازی، تفاوت های فاحشی که میان عارف واقعی و صوفی گمراه در اشعار حافظ دیده می شود را بررسی کنیم.

بر همین اساس حافظ شیرازی در یک غزل درباره عارف می‌گوید:

سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت

در حیرتم که باده فروش از کجا شنید.

 طبق  منابع معتبر ادبی و شعری، مراد از باده فروش در اینجا صوفیان گمراه است و لسان الغیب در جای دیگر نسبت به صوفیان با لحنی گلایه آمیز سخن رانده و گفته است:

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

بنیاد مکر با فلک حقه‌باز کرد

بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه

زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان

دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد

این مطرب از کجاست که سازعراق ساخت

واهنگ بازگشت به راه حجاز کرد

ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم

زآنچ آستین کوته و دست دراز کرد.

آستین کوتاه یعنی همان خرقه درویشان است که معمولا آستین کوتاه بوده و "دست دراز" نیز کنایه از آن است که صوفیان به حق خود قانع نبوده و از حریم خود می‌کنند.

او در جای دیگر در نقد صوفیه می‌گوید:

نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

در جای دیگر عمل صوفیان را عمل دجال، و روش آنان را همان روش افراد ملحد دانسته است:

کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل

بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

بنابر شواهدی که از اشعار حافظ مبنی بر تفاوت عارف و صوفی ذکر شد، روشن است که عارف و درویش با هم متفاوت هستند و به هیچ عنوان نمی‌توان آن دو را مصداق یک حقیقت دانست و ادعای روسای فرقه نعمه الهیه مبنی بر یکسان بودن عارف و صوفی در اشعار حافظ شیرازی کاملا مردود است و از نظر محتوای شعری دیوان حافظ ، هیچ سنخیتی میان آنها دیده نمی شود. 


 

مبلغان فرقه ضاله بهائیت همواره در نوشته هایشان ادعا کرده اند که بها، سردمدار اصلی این فرقه بی سواد بوده و خواندن و نوشتن نمی دانسته است. از آنجا که به قول گذشتگان دروغگو کم حافظه می باشد مهره های این فرقه ضاله در موزه ای که خود برپا کرده اند نوشته هایی با دست خط بها را در معرض بازدید عموم 

رهپویان هدایت: سردمداران فرقه ضاله بهائیت ماموریت داشتند تا با کپی برداری از ادیان الهی، جریانی انحرافی که تمام و کمال در خدمت استعمار باشد، تاسیس کنند. با توجه به این مبنا، مبلغان بهائیت مدعی شدند که سردمداراشان یعنی بها درس نخوانده و آنچه می گوید از القاء غیر بشری می باشد!!!

آنان به حدی ناشیانه اقدام به کپی برداری انحرافی و واژگون از اسلام کردند که فراموش نمودند تاریخ و اسناد غیر قابل انکاری بر تحصیل و مکتب رفتن بها وجود دارد و کتمان این امر به این راحتی ممکن نیست.

جدای از منابع و اسناد تاریخی، از آنجا که به قول گذشتگان دروغگو کم حافظه می باشد مهره های این فرقه ضاله در موزه ای که خود برپا کرده اند نوشته هایی با دست خط بها را در معرض بازدید عموم قرار داده اند!!! جالب اینجاست در این موزه ابزاری مانند قلم بها را نیز به نمایش گذاشته شده است.

نقد بهائیت

با این وصف کاملا مشخص شد که مبلغان بهائیت هرچه درباره بی سوادی بها نوشته اند دروغی بیش نبوده و طرح این بحث تنها برای توجیه بافته های بی معنای وی می باشد تا آن ها را غیر بشری نشان دهند. نکته جالب دیگر اینکه بها علی رغم رفتن به مکتب و کسب علوم متداول زمان خود نتوانست حتی جمله ای درخور ادعای الوهویت و خدایی خویش بسازد و تمام گفته های وی سراسر پوچ، گنگ و بی فایده می باشد.



کتاب کوه پنجم قصه پیامبری از بنی‌اسرائیل است که از دست حاکم ظالم منطقه اَخاب فرار می‌کند. پیامبری که کوئیلو معرفی می‌کند، در حدّ فهم خودش از پیامبریست، نه آن پیامبری که خداوند به جهانیان معرفی کرده است.

پیامبر پائولو حتی به اندازه یک انقلابی معمولی هم شجاعت و استقامت ندارد به همین جهت گاهی پشیمان می‌شود و گاهی به خدا اعتراض می‌کند و می‌گوید: چرا مرا برای این کار برگزیده‌ای  خداوندا؟ آیا نمی‌بینی قادر نیستم آنچه را از من خواسته‌ای انجام دهم؟»[1] از فرار خسته شده بود و می‌دانست هیچ کجا نمی‌تواند جایش را در دنیا پیدا کند حتی اگر موفق می‌شد بگریزد، نفرینش را با خود به شهری دیگر می‌برد و فاجعه‌های دیگری به وقوع می‌پیوست، هر کجا می‌رفت سایه‌ی آن مرگ‌ها را با خود می‌برد. ترجیح می‌داد سینه‌اش دریده شود و سرش از تن جدا گردد»[2].

آنچه در این عبارت‌ها بیان شده است نه تنها سزاوار یک پیامبر نیست حتی سزاوار یک انسان آگاه و یک مؤمن معمولی هم نیست. البته از کوئیلو که معجونی از جادوگری، مسیحیت و یهودیت می‌باشد بیش از این انتظار نمی‌رود. پائولو کوئیلوی خود با بحران معنوی بر خورد کرده، و با آن دست و پنجه نرم نموده است. پاسخی مناسبی که او برای بحران در نظر گرفت، رجوع به مواد مخدر، سحر، جادو و مشروبات الکلی بود. کوئیلو اقرار می کند به مواد روان گردان، مساکلین و حتی ماری جوانا و هر چیزی که می یافته، می شتافته است، در این کار نیز راه افراط را برمی گزیده است.

وقتی در کتاب مقدس(به تحریف) پیامبر با عظمتی چون سلیمان و داود (علیهم السلام) به خاطر یک زن مرتکب خلاف آشکار می‌شوند، از پائولو که بزرگ شده‌ی چنین محیطی است چه انتظار می‌رود؟! در جایی دیگر پیامبری با فرشته خدا صحبت می‌کند و پیامبر خداوند را به‌اشتباه کاری متهم می‌کند.

گاهی گناهان خدا  از گناهان رسولش بیشتر می‌شود و پیامبر می‌گوید: خداوندا، من هم صورت بلندی از گناهان تو نسبت به خودم دارم، اما از آنجا که امروز روز کفاره است، بخشش خودت را به من عطا کن و من تو را خواهم بخشید. بدین ترتیب می‌توانیم در کنار یکدیگر به راه ادامه دهیم»[3].

هدف از ترسیم چنین خدایی، که اشتباه می‌کند، این است که به مخاطب  القاء شود: خداوند هم اشتباه می‌کن!!‌ لذا او نباید نگران اشتباهات خود باشد. کوئیلو برای جان‌های تشنه معنویت ، دنیایی می‌گشاید که موهوم است و پر فساد[4].

 

پی‌نوشت:

[1] . کوه پنجم، ص 63 و 64.

[2] . همان، ص 67.

[3] . همان، ص 28.

[4] . سایت مؤسسه فرهنگی موعود عصر(عج)


رهپویان هدایت: در اوج حرکات انقلابی مردم ایران اسلامی یعنی تسخیر لانه جاسوسی و همزمان افزایش فشار علیه ایران، دانشجویان با تأیید و هدایت امام خمینی(ره) سه ابتکار مهم را طراحی و اجرا کردند.

اولین ابتکار برگزاری اجلاس جنبش‌های آزادیبخش بود تا بتوانند از طریق آن صدای دانشجویان عدالت خواه را به اقصی نقاط جهان برسانند.

دومین اقدام دعوت از حدود پنجاه آمریکایی مخالف دولت وقت امریکا بود تا همراه با حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام به ایران سفر کرده و از نزدیک با حقایق مسائل ایران و وضعیت گروگان‌های امریکایی آشنا شوند.

سومین عمل اسلامی و انسانی انقلابیون، دعوت از کاردینال‌ها و اسقف‌های مسیحی به منظور برگزاری مراسم کریسمس و ژانویه برای گروگان‌ها بود.

ایران انقلابی با دعوت از کشیشان امریکایی و احترام به عقاید مسیحیان حاضر در لانه جاسوسی، نشان داد که برای همه ادیان الهی احترام قائل است.

در این باره یکی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام می‌گوید:

برای برگزاری مراسم کریسمس (پایان سال 1979) واسلون کافین، تامس گابلتو و پدر ویلیام هاورد از شورای کلیسای مسیحی دعوت شده بودند. اسقف هیلاریون کاپوچی نیز برای شرکت در مراسم ابراز تمایل کرده بودند.

این اقدام موجب شد تا علاوه بر آنکه تصاویر برگزاری عید کریسمس در جمع گروگان‌ها به جهان نشان داده شود، فضای مثبتی از رأفت اسلامی و برخورد مناسب با گروگان‌ها در اذهان عمومی شکل بگیرد.

باید در پایان به این مسئله نیز اشاره شود که امروزه امریکایی هایی که پیرو مسیحیت صهیونیست هستند و دم از محبت می زنند، با زندانیان ایرانی چه برخوردی دارند!؟


بر اساس اخبار و مقالات منتشرشده در سایت‌های رسمی مسیحیت، امروزه یکی از معضلات مهمی که جوامع مسیحی با آن مواجه شده‌اند، مسئله ترک کلیساتوسط جوانان است.

رهپویان هدایت: اندیشمندان مسیحی بارها به این مسئله اعتراف کرده‌اند که در کلیساها، تعداد انگشت‌شماری از جوان اعم از مرد و زن دیده می‌شود و این‌ یک عامل مخرب برای کلیسا محسوب می‌شود. بسیاری از جوانان در دوران جوانی به ندرت به کلیسا رفته‌اند و هیچ تمایل و علاقه‌ای به حضور مستمر در برنامه‌ها و مراسم‌های کلیسا ندارند.

ریشه این معضل را به نقل از منابع خبری رسمی مسیحیت مانند کریستین پست و امثالهم ارائه می‌نماییم.

به نقل از سایت رسمی کریستین پست مهم‌ترین دلایلی که باعث عدم حضور جوانان مسیحی در کلیسا می‌شود را می‌توان در موارد ذیل خلاصه نمود.

جوانان مسیحی پس از ترک منزل والدینشان و شروع تحصیلات در مقطع دانشگاهی و حضور در فضای کسب‌وکار، به‌طور کامل از کلیسا دور می‌شوند و هیچ نیاز و انگیزه‌ای برای حضور در کلیسا ندارند.

برخی از این جوانان که از کلیسا به‌شدت متنفر هستند کودکانی بودند که قربانی آزارهای جنسی کشیشان درگذشته شدند که هیچ‌وقت نتوانستند این آسیب روحی و روانی را در زندگی روزمره خود رفع کنند و در سنین نوجوانی و جوانی به این حقیقت دست پیدا کردند که چگونه کشیشان مسیحی از اعتماد مردم به آن‌ها به‌عنوان سلاح و ابزاری برای سوءاستفاده بهره‌برداری می‌کنند و فساد جنسی خود را از چشم مردم، پنهان نگه می‌دارند.

 در یک مصاحبه خبری در سایت کریستین تودی، جوانان در جواب علت نرفتن به کلیسا این‌گونه پاسخ می‌دهند: در دوران جوانی که به یک شغل و درآمد مالی مناسب نیاز مبرم داشتیم، هیچ‌وقت از سوی روسای کلیسا به این نیاز اساسی توجه نشد و کوچک‌ترین مساعدت و اقدامی برای ما انجام ندادند و حضور ما در کلیسا فقط به منافع تجاری و اقتصادی کشیشان کمک خواهد کرد و هیچ ثمره و بهره‌ای برای ما نخواهد داشت.

جوانان مسیحی، به این موضوع مهم اعتراف می‌کنند که هیچ ارتباطی با آموزه ها و تعالیم کتاب مقدس در زندگی‌شان نتوانستند برقرار کنند و بسیاری از مطالب آن در زندگی روزمره کارایی نداشته، مفید نبوده است و ترجیح می‌دهند که وقت و عمر خود را برای موارد مهم تری صرف کنند.

اربابان کلیسا از عدم حضور جوانان در کلیسا در وضعیت هشدار قرارگرفته‌اند که بعد از فوت کهن‌سالان و بزرگان کلیسا، درهای این‌گونه اماکن برای همیشه بسته خواهد شد لذا با اتخاذ تدابیر و ترفندهای گوناگون، سعی دارند این معضل را رفع کنند.


 

باب در کتاب دلائل سبعه ظهور حضرت موسی(ع) را پس از دوران داوود عنوان کرده و نوشته است: نظر کن در امت داوود که پانصد سال در زبور تربیت شدند تا آن که به کمال رسیدند. بعد که موسی ظاهر شد قلیلی که از اهل بصیرت و حکمت زبور بودند ایمان آوردند!!!!(به نقل از کتاب اسرار الاثار، اسدالله مازندرانی بهائی، صفحه 109)

رهپویان هدایت: حضرت داوود علیه السلام از انبیا بنی اسرائیل است که در قرآن و تورات ذکر ایشان رفته است. در قرآن و تورات حضرت داوود(ع) پس از عصر حضرت موسی(ع) به دنیا آمدند و در این امر هیچ مورخ ادیان تردیدی وارد نکرده است.

 جالب اینجاست که سردمداران فرقه ضاله بهائیت حتی از اینگونه بدیهیات نیز بی اطلاع بوده و در نهایت جهل و نادانی به ابراز نظرات تاریخی و به عبارتی تحریف تاریخ می پرداختند. این امر نشان می دهد که اعضای این فرقه تا چه اندازه دچار تعصبات کورکورانه می باشند که بافته های دروغ و واضح البطلان افرادی مانند باب و بها را پذیرفته و آن ها را تشکیک ناپذیر می پندارند.

باب در کتاب دلائل سبعه ظهور حضرت موسی(ع) را پس از دوران داوود عنوان کرده و نوشته است: نظر کن در امت داوود که پانصد سال در زبور تربیت شدند تا آن که به کمال رسیدند. بعد که موسی ظاهر شد قلیلی که از اهل بصیرت و حکمت زبور بودند ایمان آوردند!!!!(به نقل از کتاب اسرار الاثار، اسدالله مازندرانی بهائی، صفحه 109)

جالب اینجاست وقتی از حسینعلی نوری(بها) در مورد دلیل این اشتباه باب سوال نمودند برآشفت و سوال کنندگان را از طرح شبهه منع نمود. بها در کتاب اشراقات، صفحه 19 می نویسد: چنانچه الی حین چند کره اهل بیان سوال نموده اید که حضرت داوود، صاحب زبور بعد از حضرت کلیم بوده لکن باب، آن حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این مخالف کتب و ماعندالرسل است. ما گفتیم که از خدا بترس و برکسی که خداوند او را عصمت و . بخشیده اعتراض مکن.

خودکامگی، تمامیت خواهی و عدم پذیرش نقد به هنگام خطا از ویژگی های اصلی سردمداران فرقه ضاله بهائیت محسوب می شود. در متن مذکور بها با صراحت تمام راه طرح سوال را می بندد و برای اینکه فضیحت جهالت خود و دیگر سردمدار فرقه بیش از پیش آشکار نگردد، از ادبیات جبری و به دور از منطقی استفاده می کند.

بها سوال کنندگانی را که به اشتباه باب و جهالت او پی برده اند به ترس از خدا دعوت می کند و به آنان می نویسد که از خدا بترسند و طرح سوال نکنند. این است آزادی فکر و اندیشه در مشرب سردمداران فرقه ضاله بهائیت که امتداد آن نیز امروزه در بین مهره های این فرقه مشاهده می گردد.

این مسئله یعنی بی اطلاعی و عدم شعور مکفی برای درک تاریخ در بین سردمداران بهائیت به حدی بود که هرکدام خواستند توجیهی برای بافته های نفر قبلی خود بیابند، خود، بدتر و شدیدتر رسوا شدند. عباس افندی که پس از بها افسار فرقه را بدست گرفت، وقتی این غلط آشکار را در آثار باب دید در مقام توجیه برآمد و نوشت: در الواح باب ذکر داوودی است که پیش از حضرت موسی بود. بعضی را گمان چنانکه مقصود، داوود یسا است و حال آن که حضرت داوود بن یسا بعد از حضرت موسی بود. حقیقت حال این است که دو داوود است. یکی پیش از حضرت موسی و دیگری بعد از حضرت موسی.(اسرار الاثار، صفحه 110)

این بیان خود غفلت عبدالبها را عیان می سازد زیرا در سخن باب، ذکر داوودی رفته که صاحب زبور بوده است و این، همان داوود بن یسا است که مدت ها بعد از موسی(ع) می زیسته و از انبیاء بنی اسرائیل محسوب می شود، نه داوود دیگری که هیچ نام نشانی در تاریخ و کتب آسمانی از او نیست و تنها نام وی را در تخیلات عبدبها، آن هم در تنگ نای جدال می توان یافت.(ماجرای باب و بها، صفحه77)

امروزه نیز اندک پس مانده های این فرقه ضاله بنابر مشی سردمدارانشان سعی در تحریف تاریخ و وارونه نشان دادن حقائق دارند.


رهپویان هدایت: امروز دشمنان برای تضعیف وحدت اسلامی، هویت فرهنگی و عناصر اسلامی را هدف قرار داده‌اند تا از تشکیل امت واحد اسلامی جلوگیری کنند.

بدون شک عزت و سربلندی هر امت در یگانگی و همبستگی آنهاست و اتحاد، بزرگ ترین عامل قدرت هر جامعه است؛ در مقابل ذلت و سقوط هر امت در تفرقه و پراکندگی آن نهفته است.

قرآن کریم می فرماید:

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُم مِنْهَا.» (آل عمران/103)

'و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام] چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به یاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دل‌های شما، الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او، برادر شدید و شما بر لب حفره‌ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد.'

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

' وحدت مایه رحمت، و تفرقه موجب عذاب است' تمام برنامه‌های پیامبر اکرم (ص) نیز پس از دعوت به اسلام حفظ عزت و سربلندی مسلمانان بود که این امر مهم در پناه همفکری و همدلی آنان محقق خواهد شد.

امروز دنیای اسلام با چالش های بسیاری مواجه است و دشمنان طرح هایی در راستای تجزیه طلبی‌های قومی، مذهبی، ملی و حتی تاریخی به راه انداخته‌اند و تاریخ معاصر به ویژه بعد از انقلاب اسلامی این دسیسه ها را به طور متمادی برخود دیده است.

افراطیون شیعه انگلیسی و یا اسلام آمریکایی، مسیحیت صهیونیست، وهابیت و بهاییت در کنار شبه معنویت هایِ امتحان پس داده در آزمون صهیونیست ها و. به دنبال منافع خود هستند که هیچگاه وحدت جهان اسلام را بر نمی تابند. از این رو همه تلاش خود را معطوف به برهم زدن و تخریب وحدت اسلامی کرده و در این مسیر شیطانی کاملا هماهنگ هستند.

به تعبیر مقام معظم رهبری دو عامل عمده در مقابل وحدت جوامع اسلامی وجود دارد، یکی عامل درونی یا همان تعصب‌ها و پایبندی‌ها به عقاید خود است و دیگری عامل بیرونی یا دست‌های مغرض و تفرقه افکنِ دشمنان اسلام می‌باشد.

تمامی مصلحان و احیاگران اندیشه دینی، شکوفایی دگرباره تمدن اسلامی، آراستگی به فضیلت‌های اخلاقی در جوامع اسلامی، رفاه و خوشبختی مادی ملت‌ها و. را در گرو خودیابی و تحکیم پایه‌های برادری می دانند.



رهپویان هدایت: با نگاهی به تاریخ تصوف در زمان حکومت قاجاریه در ایران مشاهده می کنیم که اکثر فرقه‌های صوفیه یا توسط دشمنان اسلام ساخته یا تقویت و حمایت شده‌اند. کما اینکه اولین خانقاه نیز توسط امیری مسیحی در رمله شام ساخته شده است. اما بیشتر فرقه‌های صوفیه بعد از به قدرت رسیدن یک درویش به نام حاج میرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه قاجار ایجاد شده‌اند.

در منابع تاریخی معتبر گفته شده: در این دوره شگفت‌انگیز و ازیادرفته که پادشاهی ۱۴ ساله محمدشاه قاجار را در برمی‌گیرد، ایرانیان از آزادی کامل اعتقاد برخوردار بودند. چنانکه صدها فرقه صوفیه سر برآوردند و شاه و وزیرش حاجی میرزا آقاسی خود جلوه‌ای از حکومت دراویش صوفیه  بودند. حتی نماینده انگلیس کولوئل استوارت» با اینکه در این دوره رابطه این دولت، با ایران قطع شده بود در خاطرات خود آزادی‌های فردی و اجتماعی حکام بر این دوره را اعجاب‌انگیز خواند. کلنل استوارت در خاطرات خود می‌گوید: آزادی بیان در ایران بی‌مانند است و توده مردم هر چه می‌خواهند می‌گویند.

در زمان وی نفوذ روسیه در دربار ایران به حدی بود که هر مکتوبی که از سفیر روسیه جهت صدراعظم می‌آورند حامل مکتوب، در هر وقتی‌که بود می‌بایست شخصاً مکتوب را به صدراعظم داده و بلافاصله جواب را دریافت نماید. حتی گفته شده که در مسائل مدنی، داخلی، روابط بین‌الملل و به‌ویژه ارتباط با بیگانگان برخورد بسیار ساده‌لوحانه‌ای داشت. به‌طوری‌که در کمال تعجب هر نامه‌ای را که به زیردستان خود می‌نوشت، یک نسخه را به سفارت‌های روس و انگلستان هم می‌فرستاد.

در این باب، میرزا محمدتقی خان (امیرکبیر) که وزیرش بود بارها به او تذکر می‌داد اما او گوشش بدهکار نبود و مسئله این بود که او اصلاً حوصله کار دیپلماسی نداشت و در مقابل بیگانگان دچار حس خودکم‌بینی بود.

حاجی میرزا آقاسی ت طرفداری از روسیه را در پیش گرفت؛ لذا به تحریک دولت روسیه درصدد حمله به هرات و تسخیر این شهر برآمد. ولی سرانجام از این لشکرکشی نتیجه‌ای جز ناکامی و تحمل خسارت جانی و مالی نصیب ایران نشد و محمدشاه دست از محاصره هرات برداشت و به تهران عزیمت کرد.

میرزا آقاسی پس از مرگ محمدشاه قاجار به حرم عبدالعظیم رفته و نامه‌ای به آقای کلمباری از اعضای سفارت فرانسه می‌نویسد. او در این نامه با ذلت تمام می‌نویسد: عالی جاه فرزند عزیز، نور چشم مکرم، مسیو کلمباری، مراسله شما را ملاحظه کردم. الحمدالله تعالی سلامت هستید، خوشحال شدم. اما بسیار تعجب کردم که شما جوان هوشیار عاقل دانا هستید و در دوستی هم مثل اهالی ایران سست نیستید، جماعت حضرات سفرا و اتباعشان از شما حرف پوشیده ندارند. چرا تحقیق نکردید و مرا مستحضر نساختید که منظور دولت‌ها در باب من چیست و چه خواهند گفت. اولاً من رعیت دولت فخیمه روسیه هستم و ثانیاً در دولت علیّه ایران، نوکر و صاحب مواجب و وظیفه نبودم. اخلاصی به سلطان مبرور مغفور طاب ثره داشتم و ایشان با زور التفات و مرحمت مرا نگاه داشتند. معروف جمیع دولت‌ها بودم و صاحب نشان و حمایل آبی دولت فخیمه روسیه. جناب جلالت مآب وزیر مختار دولت فخیمه روسیه نوشته داد که: جناب حاجی در حمایت دولت فخیمه روسیه است. احدی گوش نداد و هر چه توانستند کردند.

او حتی تا آخرین دقایق صدارت خود وابستگی خود به کشورهای غربی را اعلام می‌کند شاید همان‌هایی که سال‌ها به آن‌ها خوش خدمتی کرده است دست او را بگیرند، که این‌چنین نیز نشد و نتیجه این خوش خدمتی به کشورهای بیگانه و خیانت های بیشماری که در حق ملت ایران کرد، جز ذلت و خواری برای او ثمره ای نداشت. چراکه میرزا آقاسی برای آن‌ها دیگر یک مهره سوخته بود. آن‌ها تا توانسته بودند در دوره صدارت آقاسی از او بهره برده بودند و با شناختی که از او و مسلک درویشی پیدا کرده بودند، وجود فرقه‌های صوفیه را بهترین راه نفوذ خود می‌دانستند لذا فرقه‌های زیادی را تأسیس کردند.

بیشتر این فرقه‌ها توسط کشورهای روسیه و انگلیس تأسیس شدند، چراکه در دوره صدراعظمی میرزا آقاسی بیشترین نفوذ و قدرت را داشتند. اگرچه روسیه از نفوذ و قدرت بیشتری در ایران در آن دوره برخوردار بود ولی انگلیس نقش پررنگ‌تری در فرقه سازی داشت.


با نگاهی به منابع خبری و رسانه های  کشور های غربی مشاهده می کنیم امروزه مسیحیت تبشیری در کشور های اروپایی و بالاخص آمریکا با مشکلات بی شماری مواجه شده است که حتی توان رفع  این معضلات و مشکلات را هم ندارد.

رهپویان هدایت: با بررسی سایت‌ها و اخبار رسانه‌های تبشیری در کشورهایی که مسیحیت تبشیری در آن رواج دارد مشاهده می‌شود که میزان تنفر مردم از فرقه‌های مسیحیت تبشیری رو به فزونی است.

در سایت‌های خبری رسمی مانند کریستین پست و امثالهم، دائماً از خلوت شدن کلیساهای ساختمانی و تعطیلی مراسم‌های پرستشی اخباری منتشر می‌شود. سوءاستفاده کشیشان تبشیری در زمینه مسائل اخلاقی و اعتقادی، بسیاری از پیروان این فرقه صهیونیستی را منزجر ساخته و جوانان کشورهای اروپایی، ترجیح می‌دهند که پایبند به هیچ دین و مذهب مشخصی نباشند و آزادانه زندگی کنند.

در کشورهای اروپایی و آمریکایی که مهد جریان مسیحیت تبشیری است مشاهده می‌شود که مردم در اماکن عمومی به کشیشان تبشیری حمله‌ور‌می شوند و آنان را مورد ضرب و شتم شدید قرار می‌دهند و سایر مردم هم بی‌تفاوت از کنار این‌گونه مسائل عبور می‌کنند. بعضا در خبر های آنان می خوانیم کلیسا های آنان توسط افراد ناشناس هدف حمله قرار گرفته و خسارت مالی فراوانی را وارد کرده اند.  

در اخبار روزانه جریان مسیحیت تبشیری صحبت از عدم پایبندی افراد به کانون خانواده به چشم        می‌خورد و فسادهای جنسی در میان پیروانشان از عناوین دائمی در رسانه‌های تبشیری است.

کشور هایی که داعیه دار پیشرفته ترین تکنولوژی و صنعت در جهان هستند اما از نظر شاخصه های بین المللی در زمینه رفاه اجتماعی در زیر خط صفر قرار گرفته اند و مقامات ی و اندیشمندان حوزه اجتماعی هیچ گونه  راهکار مفید و موثری نمی توانند اتخاذ بکنند. بسیاری از موسسات و سازمان های تحقیقاتی آنان در این خصوص،  آمار و ارقام وحشتناکی از وضعیت رفاه اجتماعی و روانی  ارائه می دهند.

بنابراین چگونه می‌توانیم ادعای دروغین صلح جهانی فرقه مسیحیت تبشیری را قبول کنیم در حالی‌که ثمره تبلیغ و تبشیر در کشورهای توسعه یافته  چیزی جز آشفتگی و نابسامانی اخلاقی و اجتماعی نبوده است.

به این ترتیب باید گفت کشور های توسعه یافته و مهد جریان تبشیر هنوز عقب مانده هستند و حتی در شمار کشورهای در حال توسعه هم محسوب نمی‌شوند. چرا که موافق با قوانین بین الممللی اخلاق از شاخصه های توسع یافتگی قلمداد شده و ضعف در این موضوع اجتماعی به عنوان ملاک توسعه نیافتگی و عقب ماندگی است.


رهپویان هدایت: از آنجا که فرقه‌ ضاله بهائیت فاقد هرگونه معنویت و هویت فرهنگی است علی رغم صرف مخارج هنگفت نتواسته در جوامع آگاه و مدنی در جذب نیرو موفقیتی کسب نماید. از این رو بهائیان در صدد برآمده اند تا با سو استفاده از نا آگاهی و بی اطلاعی جوامع بدوی و قبائل ابتدایی، آنان را وارد تشکیلات فرقه ای نمایند. در حقیقت بهائیان سعی دارند تا با آمارسازی های دروغین کمبود اعضای فرقه خود کتمان کنند.

استعمار اقتصادی جوامع ابتدایی از دیگر اهدف تشکیلات فرقه ضاله بهائیت محسوب می شود. این جوامع از گذشته تا به حال به انحاء مختلف مورد استعمار و استثمار قرار گرفته اند چنانچه روزی به بردگی گرفته می شدند و معادن و ذخایر آن ها به غارت می رفت. امروزه نیز استعمار با فرقه ای تشکیلاتی قصد سلطه بر این مناطق را در سر می پروراند. برای درک بهتر از نحوه عملکرد بهائیان، به قسمتی کوچک از فعالیت های آنان در ایران اشاره می شود.

از زمان حسینعلی نوری تا به امروز –حتی دوران پهلوی-  به عنوان یک اقلیت به رسمیت شناخته نشده، امکان ثبت اموال و املاک به نام تشکیلات وجود نداشت. تنها راه موجود برای ثبت آن‌ها، این بود که اموال منقول و غیرمنقول به نام شوقی و یا افراد مورد اطمینان وی (نظیر هژبر یزدانی، حبیب پاسال و.) به ثبت برسد.( افندی، شوقی، قرن بدیع (قسمت چهارم)، ترجمه نصراله مودت، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 123بدیع، ص 53.)

ثبت اموال به نام افراد مورد اطمینان، تا مرگ شوقی ادامه یافت، اما پس از آن بر سر سرپرستی اموال و املاک، اختلافاتی به وجود آمد که موجب شکاف میان بهائیان شد و چون یکدیگر را قبول نداشتند، تصمیم به تشکیل شرکتی به نام "شرکت سهامی امنا" گرفتند و تمام اموال بهائیت به نام این شرکت (که در حقیقت سازمانی نیمه‌مخفی بود) به ثبت رسید.

محفل ملی، هزینه‌های مرتبط با تشکیلات را با درآمدهای حاصل از این شرکت تأمین کرده و سالانه، مبالغ بسیاری برای بیت‌العدل در حیفا ارسال می‌شد. شرکت در سایه‌ حسن‌ظن رژیم پهلوی به تشکیلات بهائیت، توانست در مدت کوتاهی صدها میلیون تومان املاک و دارایی جمع‌آوری کند و حتی تعداد سهام خود را از سه هزار سهم به 15هزار سهم ارتقا بخشد.( رومه کیهان، شماره 7146، مورخ 13/3/1346)

راز حضور بهائیان در مناطقی مانند آفریقا و نفوذ در جوامع بدوی دقیقا مطابق با همین نقشه شوم استعمار است. وقتی که این جوامع تحت سلطه فرقه استعماری قرار گیرند دیگر نیازی نیست جبرا آنان را به بردگی کشاند چراکه خودخواسته هرچه دارند تقدیم استثمار کرده و در عوض نیز چیزی طلب نمی کنند. معادن و ذخایر مناطقی مانند آفریقا به شدت مورد طمع استعمارگران واقع شده و به این علت در صدد هستند که با ترویج این فرقه ضاله موجودی های جوامع ابتدایی را براحتی به حیفا و اسرائیل منتقل کنند.



رهپویان هدایت: فعالیت عرفان های کاذب نوظهور به عنوان یک پدیده اجتماعی، تأثیرات منفی و آثار و پیامدهای سوء امنیتی بر جامعه وارد نموده، به نحوی که امنیت که به عنوان یکی از عوامل زیر بنایی و اصلی پایداری جامعه محسوب می شود  به دلیل فعالیت و گرایش جوانان به این گونه عرفان ها تحت تأثیر قرار گرفته است.

یکی از آسیب های رشد و گسترش فرقه های جعلی و عرفان های کاذب نوظهور، مختل سازی امنیت اجتماعی و فرهنگی کشور است و لذا مهم ترین مؤلفه چالش زای امنیت اجتماعی و فرهنگی ایجاد تغییر در هنجارها و باورهای اجتماعی و هویت دینی کشور است.

به گونه ای که هدف از رشد این فرقه ها و عرفان های کاذب نوظهور تهاجم به ادیان الهی است ؛ چر ا که یکی از خطرناک ترین و پیچیده ترین شیوه های غرب برای تخریب فرهنگ و هویت دینی و تغییر در اعتقادات آنان از طریق همین عقاید است.

 از این رو است که هجمه زیادی از طرف گردانندگان این نوع عرفان ها ی کاذب به کشور ما صورت گرفته و آن ها عمده فعالیت خود را بر تخطئه مبانی فکری،اعتقادی و ارزشی جمهوری اسلامی ایران متمرکز نموده و جوانان بسیاری را به واسطه همین عرفان های دروغین از اسلام و قرآن دور ساخته اند.

بررسی ها  نشان می‌دهد که گرایش جوانان به عرفان های کاذب زمینه را برای ارتکاب جرائم عمومی از قبیل قتل، سرقت، قاچاق مواد مخدر، تقویت و فعال سازی جریانات تروریستی داخلی، نفوذ اطلاعاتی و اقدامات جاسوسی در ایران برای استکبار جهانی، فراهم می کند.

همچنین حضور افراد در این جریان های انحرافی در جذب و گرویدن آنها به احزاب و گروه‌های ی مخالف نظام و انجام اقدامات ضد امنیتی در کشور  از قبیل(ترور، بمب گذاری، و .) همکاری با گروه های خارجی مخالف نظام و برقراری ارتباط با بیگانگان فراهم می‌نماید و به موقع وم وابستگان به این جریان های انحرافی به عنوان پیاده نظام دشمن در داخل کشور وارد میدان خواهند شد.


رهپویان هدایت: در سال 1954 دولت صهیونیستی شعبات محافل بهایی را در انگلیس، کانادا و فلسطین اشغالی به رسمیت می شناسد و از آن زمان تاکنون این فرقه ضاله را مورد حمایت خود قرار داده است. همانطور که گزارش های ساواک تاکید می کند؛ بهایی ها در ایران همواره از اسرائیل حمایت کرده و درخدمت اسرائیل بوده اند. " اسرائیل مذهب بهایی ها را به عنوان یک مذهب رسمی شناسایی کرد و دولت این رژیم با اجرای برنامه ای به نام – تحبیب – می کوشد از اقلیت های فوق الذکر در سایر کشورهای جهان به ویژه ایران بهره برداری ی، اطلاعاتی و اقتصادی کند."

در همین راستا گزارش 9/9/ 1349ساواک می گوید" شنیده شده است که چندی قبل بهائیان ایران مبلغ هنگفتی که چند میلیون تومان بوده به اسرائیل کمک کرده اند."

در سال 1967 که اسرائیل به چند کشور عربی حمله کرد بهائیان ایران مبلغ 120 میلیون تومان کمک مالی جمع آوری کرده و به اسرائیل فرستادند. در سال 1973 که مصر و سوریه به اسرائیل حمله کردند و در روزهای اول که پیروزی هایی بدست آوردند، محافل بهایی ایران این جنگ را مذموم اعلام کردند و نوشتند" نزاع و جدال منفور در گاه کبریاست و حتی در نشریات کودکان نیز به حمایت از اسرائیل برخاستند اما هنگامی که ورق برگشت جنگ را ستودند و موجب عزت یهود دانستند.

بهائیان هرگاه که توانستند از رژیم غاصب صهیونیستی حمایت کرده و خود را سربازان اسرائیل می‌دانند و بنا به اعلام شوقی افندی حمایت از این رژیم جعلی بر همه چیز ارجحیت دارد و مهمترین وظیفه شورای بین المللی بهائیان برقراری رابطه با اسرائیل است.

بنابراین با توجه به این سوابق تاریخی و فرامین فرقه‌ای نمیتوان بهائیان را از صهیونیست‌ها جدا انگاشت و گویی این دو فرقه با یک هدف مشترک یعنی تقابل با اسلام پای به عرصه وجود نهاده‌اند.


رهپویان هدایت: از آنجا که فرقه‌ ضاله بهائیت فاقد هرگونه معنویت و هویت فرهنگی است علی رغم صرف مخارج هنگفت نتواسته در جوامع آگاه و مدنی در جذب نیرو موفقیتی کسب نماید. از این رو بهائیان در صدد برآمده اند تا با سو استفاده از نا آگاهی و بی اطلاعی جوامع بدوی و قبائل ابتدایی، آنان را وارد تشکیلات فرقه ای نمایند. در حقیقت بهائیان سعی دارند تا با آمارسازی های دروغین کمبود اعضای فرقه خود کتمان کنند.

استعمار اقتصادی جوامع ابتدایی از دیگر اهدف تشکیلات فرقه ضاله بهائیت محسوب می شود. این جوامع از گذشته تا به حال به انحاء مختلف مورد استعمار و استثمار قرار گرفته اند چنانچه روزی به بردگی گرفته می شدند و معادن و ذخایر آن ها به غارت می رفت. امروزه نیز استعمار با فرقه ای تشکیلاتی قصد سلطه بر این مناطق را در سر می پروراند. برای درک بهتر از نحوه عملکرد بهائیان، به قسمتی کوچک از فعالیت های آنان در ایران اشاره می شود.

از زمان حسینعلی نوری تا به امروز –حتی دوران پهلوی-  به عنوان یک اقلیت به رسمیت شناخته نشده، امکان ثبت اموال و املاک به نام تشکیلات وجود نداشت. تنها راه موجود برای ثبت آن‌ها، این بود که اموال منقول و غیرمنقول به نام شوقی و یا افراد مورد اطمینان وی (نظیر هژبر یزدانی، حبیب پاسال و.) به ثبت برسد.( افندی، شوقی، قرن بدیع (قسمت چهارم)، ترجمه نصراله مودت، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 123بدیع، ص 53.)

ثبت اموال به نام افراد مورد اطمینان، تا مرگ شوقی ادامه یافت، اما پس از آن بر سر سرپرستی اموال و املاک، اختلافاتی به وجود آمد که موجب شکاف میان بهائیان شد و چون یکدیگر را قبول نداشتند، تصمیم به تشکیل شرکتی به نام "شرکت سهامی امنا" گرفتند و تمام اموال بهائیت به نام این شرکت (که در حقیقت سازمانی نیمه‌مخفی بود) به ثبت رسید.

محفل ملی، هزینه‌های مرتبط با تشکیلات را با درآمدهای حاصل از این شرکت تأمین کرده و سالانه، مبالغ بسیاری برای بیت‌العدل در حیفا ارسال می‌شد. شرکت در سایه‌ حسن‌ظن رژیم پهلوی به تشکیلات بهائیت، توانست در مدت کوتاهی صدها میلیون تومان املاک و دارایی جمع‌آوری کند و حتی تعداد سهام خود را از سه هزار سهم به 15هزار سهم ارتقا بخشد.( رومه کیهان، شماره 7146، مورخ 13/3/1346)

راز حضور بهائیان در مناطقی مانند آفریقا و نفوذ در جوامع بدوی دقیقا مطابق با همین نقشه شوم استعمار است. وقتی که این جوامع تحت سلطه فرقه استعماری قرار گیرند دیگر نیازی نیست جبرا آنان را به بردگی کشاند چراکه خودخواسته هرچه دارند تقدیم استثمار کرده و در عوض نیز چیزی طلب نمی کنند. معادن و ذخایر مناطقی مانند آفریقا به شدت مورد طمع استعمارگران واقع شده و به این علت در صدد هستند که با ترویج این فرقه ضاله موجودی های جوامع ابتدایی را براحتی به حیفا و اسرائیل منتقل کنند.


 

 

رهپویان هدایت: فرقه مسیحیت تبشیری در حال حاضر در قالب یکی از مهره های شطرنج ت های معاندین و دشمنان انقلاب اسلامی شناخته شده است.

روسا و مهره های فرقه مسیحیت تبشیری با کمترین سواد و آگاهی، تفکر و منطق خود را در اختیار مسیحیت صهیونیستی قرارداده و با چشمان بسته، نهایت اطاعت و فرمانبرداری از توطئه شیطانی آنان را در دست کار خود قرار داده اند.

با گسترش فرهنگ شیعه و ترویج سبک زندگی اسلامی در همه زمینه های فرهنگی، اجتماعی و غیره در کشور ایران، فرقه مسیحیت تبشیری دچار تلاطم و آشفتگی مضاعف می شود. بامشاهده یک پیشرفت علمی، فرهنگی و یا یک حرکت مفید و موثر درانقلاب اسلامی، رسانه های  تبشیری شروع به هشدارهای واهی نموده و به دروغ و سیاه نمایی از کاه کوه می سازند.

البته عکس این موضوع هم بارها و بارها اتفاق افتاده و تبشیریهای فارس زبان از دردهای مردم ایران خرسند می شوند و برای زیاد شدن این دردها مراسم پرستشی برگزار می نمایند چنان که در اغتشاشات آبان ماه با شروع آشوب های خیابانی و اختلال در زندگی روزانه مردم، روسای جریان تبشیر، خوشحال و سرمست شدند.

بنابراین، مسیحیت تبشیری فارسی زبان هیچ گونه استقلال اعم از فکری و عملی  از خود نداشته و  به عنوان مهره های فرقه ای  در دست دشنمان انقلاب اسلامی قرار گرفته که نه چندان دور  تاریخ مصرف آنها به  کلی به پایان خواهد رسید.


رهپویان هدایت: لغت طاغوت که جمع آن طواغیت است به کسی اشاره دارد که در شرّ و معصیت زیاده روی بسیار کرده و حدود الهی را زیر پا گذاشته است. واژۀ طاغوت هشت بار در قرآن کریم آمده و پیروی از آن در مقابل با عبادت خدا عنوان شده است. بنابر نظر دین پژوهان افرادی چون کاهنان، سردمداران فرقه ها و شیطان  از مصادیق طاغوت محسوب می شوند و از این رو واضح است که تبعیت از آنان پذیرش طاغوت محسوب می گردد.

قرآن کریم در مذمت تابعان طاغوت می فرماید:

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ  مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ  أُولَئِکَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ. بگو (ای پیغمبر): آیا شما را آگاه سازم که کدام قوم را نزد خدا بدترین پاداش است؟ کسانی که خدا بر آنها لعن و غضب کرده و برخی از آنان را به بوزینه و خوک مسخ نموده و آن کس که بندگی طاغوت کرده. این گروه را (نزد خدا) بدترین منزلت است و آنها گمراه‌ترین مردم از راه راستند. (سوره مائده، آیه 60)

بسیاری از سران صوفیه که خود را هم شان حق پنداشته و مریدانی گرد خویش جمع کرده اند دور از نظر نیست که از مصادیق طاغوت محسوب گردند. مدعیانی که سد راه عوام شدند و آنان را به ستایش و بندگی خود دعوت کردند، همانانی که برای خویش مقاماتی فوق الهی قائل شدند و از حد و مرز خویش فراتر رفته، حدود الهی را زیر پا گذاشتند.


شدت بغض و کینه ی رهبران بهائیت (به ویژه نسبت به ملت مسلمان ایران و علمای بزرگ آن) در حدی است که آثار آن را (به صورت اهانت و فحاشی به ساحت شخصیتها و ملت ها) به روشنی می توان در کتب و نشریات متعلق به این فرقه ردیابی و مشاهده کرد.

در ادامه به نمونه هایی بسیار گویا و البته اسف انگیز از این امر، که بازتاب عقده ی حقارت» رهبران فرقه است، اشاره می کنیم، و پیشاپیش، بابت نقل این اهانت های عجیب، که از سر ضرورت انجام می گیرد، از همگان (به ویژه ملت شریف ایران) پوزش می طلبیم.

الف: توهین و هتاکی باب و بهاء به شیعیان

با تورّقی در متون و آثار مهمّ بابیت و بهائیت، می بینیم که اساساً نطفه ی این دو مسلک، از آغاز، با آرمان غارت و نابودی» کسانی که به فرق ضالّه بی اعتقادند ریخته شده است و مسلمانان به ویژه شیعیان (که باب و بهاء از محیط زندگی آنان، سر برآورده اند) بر چکاد پیکان خصومت آنان قرار دارند.

پیش از این، بارها احکام خشونت بار علی محمد باب بر ضد شیعیان را منتش کردیم.

در آثار بهاء و جانشینان و اتباع وی نیز، فراوان به مواردی از توهین و هتاکی نسبت به شیعیان بر می‌خوریم که عمق کینه و دشمنی آنان با پیروان استوار مکتب اهل بیت(علیهم السلام) را به نمایش می گذارد.

شیعه ی شنیعه، شقاوت حزب شیعه، ظلمت حزب شیعه، فرقه ی هالکه، مصدر اعمال شنیعه، پست ترین حزب و امت در جهان، پست تر از یهود، مشرکین، نفوس ناعقه ی غافله و.، تعابیری است که مثل نقل و نبات! در آثار بهاء و عبدالبهاء و شوقی و اتباع آنان بر ضد شیعیان به کار رفته است.

به عنوان بنیادگذار بهائیت (حسینعلی بهاء) در کتاب اشراقات، ضمن بدگویی از برادر و رقیبش (یحیی صبح ازل) و پیروان وی، می نویسد: بر قدم شیعه ی شنیعه مشی نموده و می نمایند. ذَرهُم فی ضلالتهم و اوهامهم. علمای قبل و بعدِ آن حزب، چه در قبور خاک و چه در قبور نفس و هوی، کل منتظرند که [قائم] موعود از مقامهای موهومه ظاهر شود. این است شأن آن عباد غافل، بسیار حیف است انسان معبود و یا مقصود امثال آن قوم واقع شود

در واقع، بهائیت، به همان میزان که در برابر تزار روس، پادشاه انگلیس و رؤسای ی امریکا و اسرائیل خاضع بوده، نسبت به ایرانی ها و رهبران دینی شیعیان هتاکی و جسارت نشان داده است. نظام سلطه جهانی حقاً باید از رهبران بهائیت بسیار ممنون باشد که با هتاکی و فحاشی مستمر خود به ت شیعه، جهان سلطه را در جنگ ی - روانی گسترده ی خویش با علمای اسلام و تشیع مدد رسانده است!!



رهپویان هدایت: بیت العدل واقع در اسرائیل که امروزه وظیفه جاسوس پروری و ماله کشی بر رفتارهای شنیع اعضای این فرقه را دارد نیز ازدواج با محارم را با ایجاد شرایط عرفی کاملا مجاز معرفی می کند. در پیام 15 ژانویه 1981 بیت العدل آمده است: ‌از ما راجع به محدودیت‌های حاکم بر ازدواج با اقارب‌، سوای موردی که ازدواج با زن پدر را ممنوع می‌سازد‌، سوال کرده‌اید. بیت‌العدل همچنین خواسته‌اند به اطلاع شما برسانیم که آن معهد اعلی، هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب‌، مقتضی نمی‌داند. بنابر این در حال حاضر تصمیم‌گیری در این مورد بعهده خود نفوس مومنه محول شده است.

بافته ها و ساخته های انحرافی سردمداران بهائیت به حدی است که امروزه حتی بی بند و بار ترین مردمان جهان نیز نمی توانند گفته های آنان را قبول کنند. عدم تحریم ازدواج با محارم از جمله همین انحرافات می باشد که حتی بدترین نوع اوباش نیز حاضر نیستند چنین فعل ننگینی را انجام دهند. این در حالی است که سردمداران بهائیت هیچ ممانعتی از چنین کاری در گفته ها و نوشته هایشان ندارند.

جالب اینجاست، بیت العدل واقع در اسرائیل که امروزه وظیفه جاسوس پروری و ماله کشی بر رفتارهای شنیع اعضای این فرقه را دارد نیز ازدواج با محارم را با ایجاد شرایط عرفی کاملا مجاز معرفی می کند. در پیام 15 ژانویه 1981 بیت العدل آمده است: ‌از ما راجع به محدودیت‌های حاکم بر ازدواج با اقارب‌، سوای موردی که ازدواج با زن پدر را ممنوع می‌سازد‌، سوال کرده‌اید. بیت‌العدل همچنین خواسته‌اند به اطلاع شما برسانیم که آن معهد اعلی، هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب‌، مقتضی نمی‌داند.

بنابر این در حال حاضر تصمیم‌گیری در این مورد بعهده خود نفوس مومنه محول شده است. (نقل از کتاب انوار هدایت صفحه ۴۸۷ حکم ۱۲۸۹ در موضوع ازدواج بین فامیلی) مطلب  فوق به این معنا است که ازدواج با محارم برای بهائیان کاملا مجاز شمرده شده و هر کس بنابر خواست خودش می تواند چنین کاری را انجام دهد.

البته این رویکرد شنیع از آنجا سرچشمه می گیرد که بهائیان علنا اعتراف می کنند که هرگونه غیرت و حمیت در نزد آنان پذیرفته نیست و باید از آن پرهیز کنند. اینکه مهره های فرقه ضاله بهائیت به بدترین نوع مفاسد دچار شده اند در نتیجه چنین نگرشی می باشد. خانم مهناز رئوفی، از نجات یافتگان از فرقه ضاله بهایت، در کتاب سایه شوم، به شرح‌ گفتگوی‌ خود با یک‌ فرد بهائی‌ (به‌ نام‌ آقای‌ منطقی) می پردازد و‌ می‌ نویسد: در حالی‌ که‌ وسایلم‌ را جمع‌ می‌کردم‌ چشمم‌ به‌ تابلوی‌ عکس‌ عبدالبهاء افتاد. با عصبانیت‌ تابلو را برداشتم‌ و بر زمین‌ کوبیدم‌ و با هر دو پا روی‌ آن‌ ایستادم‌ و گفتم: تشکیلاتی‌ که‌ ارمغان‌ اراجیف‌ توست‌ مرا بدبخت‌ کرد. آقای‌ منطقی‌ لبخند تلخی‌ زد و گفت: تو خیلی‌ اشتباه‌ کردی. اتفاقاً‌ اعضای‌ محفل‌ حرفه‌ای‌ ترین‌ خلاف‌ کارهای‌ دنیا هستند و کثیف ‌ترین‌ گناهان‌ از آنان‌ صادر می‌شود. خود من‌ شاهد تعویض‌ ن‌ محفل‌ با همدیگر بوده‌ام‌ و به‌ حدی‌ از آنان‌ کثافت کاری‌ و رذالت‌ دیده‌ام‌ که‌ اگر پاکترین‌ افراد عضو محفل‌ شوند هرگز به‌ آنان‌ اعتماد نخواهم‌ کرد.


با شدت گرفتن وخامت بیماری نور علی تابنده قطب کهنسال فرقه نمعت الهیه، آتش جانشینی قطب فرقه روز به روز شعله ور می شود و دامان فرقه به شدت سوزانده است.

رهپویان هدایت: با شروع قطبیت نورعلی تابنده از سال 1375، فرقه نعمت الهیه  بیشترین انحراف و انشقاق را تجربه کرده است. با توجه به سابقه فعالیت های ی نور علی تابنده در حزب منحله نهضت آزادی، فرقه نعمت الهیه به شدت رویکرد ی به خود گرفت و دراویش با جسارت تمام چندین مرتبه در مقابل نظام انقلاب اسلامی با سرکردگی وی، قد علم کرده و قمه و قداره کشی خود را به نمایش گذاشتند.

ثمره قطبیت نور علی تابنده در این 23 سال چیزی جز تفرقه و پراکندگی در میان دراویش نبوده است. در حال حاضر، فقرای بیچاره باتوجه به وضعیت آشفته و نابسامان نور علی تابنده در بیمارستان ، زمزمه های قطبیت را به گوش یکدیگر می رسانند. هرطیفی از دراویش مانند افراطیون، سنتی و غیره یک فرد جانشین برای فرقه نعمت الهیه در نظر گرفته اند.

هریک از گروه های درویشی منشعب از بدنه فرقه نعمت الهیه، به فکر ایجاد مقبولیت و کسب وجهه در میان فقرای بیچاره درآمده و مشایخ فرقه به شدت در حال تخریب و تضعیف یکدیگر هستند.

دعوی جانشینی قطبیت فرقه نعمت الهیه به حدی داغ است که هریک از مدعیان قطبیت، بدون توجه به دستورات نمایندگان نور علی تابنده در فرقه نعمت الهیه، به صورت خودسرانه در صدد تجهیز امکانات و شرایط لازم برای منصب قطبیت هستند.

قطبیت فرقه نعمت الهیه بعد از نورعلی تابنده، به هر طیف و دسته ای که منتقل شود، با اعتراض و مخالفت شدید سایرین به صورت کاملا آشکار مواجه می شود که در نهایت این امر، به نابودی کل بدنه فرقه نعمت الهیه منجر خواهد شد.

در مطلبی جداگانه هر یک از طرفین دعوا و ادعاهایشان را بررسی خواهیم کرد.


فرقه های صوفیه در عصر حاضر به بستری مساعد برای فعالیت های ی افراد معاند مبدل شده است. امروزه شاهد آن هستیم که حتی افرادی با گرایشات مارکسیستی به کسوت درویشی درآمده و از حمایت های سران فرقه نیز بی نصیب نمی مانند.

رهپویان هدایت: این که چرا افرادی با گرایشات مارکسیستی می توانند براحتی جذب فرقه های دراویش شوند و این بستر برای آنان فراهم شده مسئله ای است که به آن می پردازیم. بسیار ساده انگارانه است که فرض کنیم مارکسیست های درویش شده عقبه خود را کنار گذاشته و رویکرد خود را تغییر داده اند درحالی که فعالیت آنان پس از پیوستن به جرگه فقری بیش از پیش افزایش می یابد.

در حقیقت فرقه های صوفیه مانند نعمت اللهیه گنابادی پشتوانه ای برای این افراد محسوب می شود چراکه با استفاده از حمایت های سران فرقه و دراویش بی اطلاع می توانند اهداف مخرب ی خود را دنبال کنند. جالب اینجاست که بین نوع نگرش مارکسیستی و فرقه های صوفیه اشتراکات زیادی وجود دارد که از این جهت چپ گراها و مارکسیست ها سعی در استفاده ابزاری از آن را دارند.


اینک به بررسی علت حضور مارکسیست ها در کسوت درویشی می پردازیم:

1-فقدان انگیزه های الهی و باورهای متافیزیکی در مارکسیزم موجب شده تا آنان برای انجام اقدامات خود دچار خلا شوند و انگیزه قوی برای فعالیت های خویش نداشته باشند. مارکسیست ها با حضور در فرقه های صوفیه سعی می کنند تا با کمال سوء استفاده از باورهای متافیزیکی مقاصد خود را دنبال کنند.

2ساختار دیکتاتور گونه صوفیه که در آن اقطاب و مشایخ تعیین کننده تمام حدود می باشند مشابه نظام های مارکسیستی است و از این جهت بستری مناسب برای مهره های مارکسیزم محسوب می شود.

3در شرایط اجتماعی و عرفی ایران که افراد بی دین، ملحد و مارکسیزم به شدت مطرود و منفور می باشند بسیاری از چپ گراها و مارکسیست ها به این فکر افتادند تا با پیوستن به جرگه دراویش، خویش را باورمند نشان دهند. از آنجا که در نوع نگاه چپ هدف وسیله را توجیه می کند کسوت درویشی وسیله ای مناسب برای فریب عوام و شان سازی برای آن ها محسوب می گردد.

 4- در تصوف، شریعت، چندان اهمیتی ندارد و دین با قرائت هایی همراه است که تمایزی با با بی دینی ندارد که این ویژگی با مشی افرادی که دارای گرایشات مارکسیستی می باشند بسیار مساعد می باشد.

5از انجا که فعالیت های مارکسیستی در ایران با ممنوعیت های قانونی و یا بی اقبالی عموم همراه می باشد، فرقه های درویشی پوششی مناسب برای این طیف می باشد که آراء و افکار باطل خود را به نام فقر و درویشی تبلیغ کنند.

6 -بسیاری از افرادی که در گذشته به گروه های مارکسیستی پیوسته بودند، بعد از شکست ایدئولوژیک خود در ایران سرخورده شده و مشی صوفیگری پیشه کردند. اصولا تصوف و باطنی گری، مشربی است که افراد سرخورده و مطرود از اجتماع اکثریت آن را تشکیل می دهند.

7برخی از فرقه های صوفیه که اقطاب و مشایخ آن در عناد با نظام جمهوری اسلامی هستند این فرصت را به مارکسیست ها می دهند تا با حضور در کسوت درویشی فعالیت های مخرب ی خود را دنبال کنند.

در پایان باید خاطر نشان کرد که مارکسیست های درویش شده که امروزه با عنوان دراویش افراطی شناخته می شوند از هر بستری که به توانند به اسلام و نظام اسلامی لطمه ای وارد کنند استفاده می نمایند.


مقصود و هدف حضرت عیسی(ع) در امر نبوت مطابق با آنچه در کتاب مقدس آمده تنها یهودیان بودند و از این رو مسیحیت به هیچ عنوان جنبه فرا قومی نداشته و اتفاقا تنها برای یک قوم یعنی بنی اسرائیل آمده بود. در انجیل متی ۱۵:‏۲۴ از قول حضرت عیسی(ع) می نویسد: من تنها برای گوسفندان گم‌شدۀ بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ام.

با این وصف مشخص شد که دعوت حضرت عیسی(ع) تنها منحصر به یهود و بنی اسرائیل بود و مطابق با منابع تاریخی، این پیامبر الهی خود یک یهودی محسوب می شد. این که چرا پس از ایشان مسیحیت از جنبه قومی خود خارج شد و شکلی فراگیر به خود گرفت علت های زیادی دارد که یکی از مهمترین آن ها وجود فردی به نام پولس بود.

پولس پس از تظاهر به مسیحی شدن شروع به ساخت و تبلیغ انحرافاتی به نام حضرت عیسی(ع) کرد و در واقع با این حربه دین جدید خود را مطرح نمود.

این کار وی موجب شد تا خیلی زود با حواریون اختلاف پیدا کند و در نتیجه بین مسیحیان یهودی الاصل اورشلیم پایگاهی نداشته و به سوی غیر یهودیان روانه شود. در حقیقت این پولس بود که آموزه های حضرت عیسی(ع) را به نحو تحریف شده ای بین غیر یهودیان رواج داد و موجبات انحراف آنان را فراهم کرد.

پولس در مواجهه با پطرس» که جانشین حضرت عیسی علیه السلام بود از او خواست که فقط بشارت بر یهودیان را بر عهده گیرد و بشارت بر امّت ها را به وی بسپارد.

هاروی کاکس می نویسد:

»پولس امروزه به خوبی برای ما شناخته شده نیست و غالباً متّهم می شود که تعلیمات ابتدایی و ساده عیسی را منحرف کرد.» از مسیحیان یهودی الاصلی که مخالف اندیشه های پولس بودند، فرقه ای به نام ابیونی ها»به وجود آمدند که حتّی پولس را کافر می پنداشتند.

از دل انحرافاتی که  پولس ایجاد کرد قرن ها بعد پروتستانتیزم سربرآورد که هدف اصلی آن ویرانی پایه های اقتدار کلیسا بود و به زودی در خدمت ایدئولوژی یهود قرار گرفت و مسیحیت را هر چه بیشتر به سمت و سوی یهودی شدن پیش برد و انحرافاتی باورنکردنی در مسیحیت عیسوی وارد ساخت.

در واقع دین مسیحیت که با انحراف دین یهود توسط کاهنان زرسالار و مادی گرا و دنیاپرست، برای ادامه راه الهی آمده بود نیز به سرنوشت دین یهود دچار شد و با تلاش مثلث یهودیان مادی گرا، مشرکان قدرت خواه و ریاکاران» و به عبارتی مثلث زر، زور و تزویر» رو به انحراف نهاد. امروزه مسیحیت تبشیری امتداد همان تحریف می باشد که در حقیقت هیچ وجهی از آموزه های حضرت عیسی(ع) در آن وجود ندارد.


روسای جریان تبشیر با مدیریت غلط و اشتباهی که از خود برای مراسم های کلیسایی به نمایش گذاشتند، علاوه بر اینکه بر شدت تنفر و انزجار پیروان مسیحیت تبشیری افزودند، سردمداران و کشیشان تبشیری هم از درون اردوگاه صلیبی به مخالفت با آنان برخاستند.

رهپویان هدایت: در ایامی که مسیحیان در حال اجرای مراسم های جشن کریسمس هستند یک مدیریت دیکتاتوری مطلق در کلیساهای تبشیری فارسی زبان در حال اجرا است. اخیرا یکی از کشیشان تبشیری فارسی زبان اینگونه اعتراض کرد: در هنگام ورود به کلیسای ایلام ، از ورود همسر بنده به کلیسا و حضور در مراسم دعا بدون هیچ توجیه و دلیلی، خودداری کردند.

روسای کلیسای فارسی زبان تبشیری ، امروزه این مکان عبادی را جز ء املاک شخصی خود تصور می کنند و با مدیریت سلیقه ای، هرکسی را که خودشان در نظر داشته باشند ،به کلیسا دعوت میکنند تا بتوانند بهره شیطانی خود را ببرند.

کلیساهای تبشیری فارسی زبان بنابر اعتراف سردمداران مسیحی ،به یک مکان کاملا غیر عبادی، برای انجام فعالیت های اقتصادی و میتینگ های ی تبدیل شده است. تبلیغ مسیحیت تبشیری در حال حاضر جز اینگونه فعالیت های غیر مذهبی چیز دیگری نیست.

کلیساهای تبشیری فارسی زبان ، ماهیت مذهبی و اعتقادی خود را از دست داده و مکانی برای ترویج باورهای ضد دینی مسیحی است که هدفی جز به بیراهه کشاندن جوانان ندارد.

مدیریت شیطانی جریان تبشیر بر خلاف آموزه ها و تعالیم کتاب مقدس بوده و تناقضات بی حد و اندازه ای در عملکرد کلیسایی آنها مشاهده می شود. ثمره این رفتارها ، سقوط ارزش و قداست کلیسا به عنوان یک مکان عبادی در آیین مسیحیت است.


انجمن رهپویان هدایت: تاریخ تصوف نشان می دهد که منصب قطبیت و یا به عبارت دیگر همان شهوت ریاست، در فرقه های درویشی چنان حائز اهمیت است که به محض فوت سرکرده وقت از گوشه و کنار مدعیان جانشینی قد علم می کنند و خود را بزرگ فقر معرفی می نمایند.

مریدانی که تا دیروز برای نورعلی تابنده سر و دست می شکستند و مدعی عشق وی بودند، از امروز او را به ورطه فراموشی سپرده و هنوز جسد او کفن نشده به دنبال مطرح کردن قطب جدید برآمده اند.

حال بگذریم که وقتی در بیان لفاظی های درویشانه برمی آیند، می گویند: معرفت به قطب شهودی است و تنها از این راه انتخاب می گردد و وقتی پای منافع و حطام دنیا در میان می آید دستخط رو می کنند و سند مکتوب ارائه می نمایند.

مگر طبق بیانات مشایخ بیچاره اساس مقام فقر و درویشی بر اوراق سوزی بنا نشده تا افراد در حجاب نوشته های موهوم گرفتار نشوند پس از چه رو امروز به اوراق و نوشته ها پناهنده شده اند.

مگر در باور درویشی قطب دارای قدرت باطنی نیست که با احاطه بر آن قلب مریدان را نزد خویش گردآورد و فرمانروایی کند. اگر چنین است، پس چرا مسعود رخشان، خبر پراکن دراویش بیچاره به محض فوت رئیس فرقه به بحث جانشینی می پردازد.

هنوز جسد تابنده بر روی زمین بود که مشایخ و مدعیان میراث بری، در بیمارستان به جان هم افتاده و در طلب منصب ریاست فرقه با یکدیگر به نزاع برخواستند. مردانی و کاشانی که عمری سمت سخنرانی در مجالس فقری را داشتند و دراویش را به حفظ حرمت ها می خواندند بر سر اختلاف در مصداق قطبیت کارشان به درگیری فیزیکی و فحاشی رسید.

با این وصف، محتمل به نظر می رسد که فرقه نعمت اللهی گنابادی مانند سابق دچار انشعاباتی گردد که موجبات فروپاشی کامل آن را تسریع بخشد.


ساحت فقر و درویشی قدمتی به درازای تاریخ دارد و از قرن ها قبل دراویش بخشی از بدنه جامعه را تشکیل داده و همواره می کوشیدند تا مرحمی بر آلام مردم باشند و بدین سبب آنها را گاه با فتیان و جوانمردان یکی دانسته‌اند.

اگر چه از نخستین روزهای حیات درویشی گری بودند کسانی که از کسوت فقر و خرقه دراویش سوءاستفاده کرده و موجبات بدنامی درویشی را فراهم کردند تا جایی که باعث آزار و اذیت عامه مردم شده امنیت روانی جامعه را بر هم زده و باعث سو استفاده ان و اشرار شده‌اند.

صف این درویش نماها همیشه از صف دراویش حقیقت طلب جدا بوده و هست حتی اگر دسته اول بکوشند از راه های مختلف و یا توسل به حیله های گوناگون کرسی ای برای خود بین حقیقت طلبان ایجاد کند و باعث انحراف و به بیراهه کشاندن درویش های مردم دار شوند.

نمونه این دراویش در تاریخ معاصر ایران فراوانند که نزدیک ترین انها به روزگار ما همان جولان دهندگان غائله خیابان پاسداران بودند. افرادی که حتی سخن قطب را نیز پشت گوش انداخته و  با دست بردن به قمه و قداره خون چهار تن از فرزندان حافظ نظم و آرامش جامعه را به زمین ریختند و ساحت فقر و درویشی را لکه دار کردند.

این عده که بلافاصله از سوی دراویش حقیقت طلب رانده شده و به عبارتی از این جا رانده و از آنجا مانده شده اند لکه سیاهی بر ساحت فقری هستند که اقداماتشان  از جانب مشایخ و دراویش حقیقت طلب تقبیح شده است.

علی رغم انزوا و طرد، داعشی های درویش نما مترصد فرصت هستند تا انتقام خود را از عیاران و حقیقت طلبان که مخالف افراطی گری و تشنج به شمار می روند، بگیرند.

اکنون درگذشت دکتر نور علی تابنده فرصت عرض اندام و سوءاستفاده از فوت وی را برای آنها فراهم کرده است.

دراویش افراطی داعشی  در پیوندی خود خواسته با گروهک منافقین و اجیر شدگان ربع پهلوی به دنبال آشوب آفرینی و سلب آرامش و امنیت کوچه و خیابان بوده که هوشیاری مشایخ و دراویش حقیقت طلب باعث شکست آنها، حفظ آبروی بیت نور علی تابنده و مریدان وی خواهد شد.



 

انجمن رهپویان هدایت: سال 2020 در حالی شروع شده که در کشورهای همسایه به ویژه ترکیه اعضای کلیساهای تبشیری رغبتی به حضور در جشن کریسمس نداشته‌اند و دلیل اصلی آن عملکرد نامناسب شبانان خودخوانده بوده است.

در مطلب پیش رو سندی از این عملکرد نامناسب را افشا خواهیم کرد. پیشاپیش از انتشار برخی کلمات پوزش می‌طلبیم.

انجمن رهپویان هدایت: فساد کلیسا و کشیشان مقوله ای است بسیط به وسعتی که ابتدا و انتهای آن معلوم نیست. در آرشیو موجود در کانال و وبلاگ رهپویان هدایت موارد بی شماری از بی عفتی ها و فسادهای گوناگون کشیشان مسیحیت صهیونیست و علی الخصوص کشیشان خودخوانده و کم سواد فارسی زبان را بیان کرده ایم.

اما این بار یکی از چهره های وابسته به سلطنت طلبان در گفتگوی خود با یک کشیش ایرانی به صراحت از فساد جنسی یکی از مهمترین چهره های مسیحیت تبشیری نام می برد.

نامبرده در این پیام اشاره می کند که فساد در کلیساها و کشیشان روزبه‌روز بیشتر می شود. او می گوید من خودم شخصا شاهد گریه های نی بودم که توسط کشیشان فارسی زبان مورد تعرض و قرار گرفتنه اند.

این شخص که از همپیالگان خارج نشینان معاند است و خود در زمره همراهان مسیحیان تبشیری است در ادامه موردی را مطرح می کند که هنوز صدای گریه ها و ناله های زنی که دو ماه قبل توسط یکی از معروفترین کشیشان فارسی زبان مورد قرار گرفته بود در گوشم هست.

وی در ادامه عنوان می کند که اتفاقا این گرگ و این کشیش فاسد یکی از چهره های شاخصی است که توسط رسانه ها و سایت های مسیحیت تبشیری بزک شده و تبلیغ می شود.

وی به صراحت اعلام می‌کند: این فرد کشیش کثیفی که همه او را می شناسید و حتی محبت نیوز از این آدم کثیف و گرگ به عنوان رهبران کلیسا نام برده است  و من بزودی این گرگ کثیف را که خیلی علاقه به چنگ زدن ن بر تنش را دارد معرفی خواهم کرد.

این فرد در خاتمه اعتراف می‌کند که امروز بسیاری از کشیشان تبشیری به خاطر اهداف خودشان از مردم سوء استفاده می‌کنند.

گفتنی است این ها فقط قطره ای از دریای فسادی است که مسیحیت صهیونیست آن را به صورت برکه ای زیبا برای مخاطبانش تبلیغ می کند و سپس.



رهپویان هدایت: فرقه ضاله مضله بهائیت سعی دارد تا از هر فرصتی سوء استفاده کرده و اهداف فرقه ای خود را دنبال نماید. پیام های بیت العدل واقع در اسرائیل نیز برای این صادر می شود که مهره های این فرقه نقش خود را در اقداماتی که باید انجام شود، بدانند و در همان جهت فعالیت کنند. در سال 2017، بیت العدل به بهائیان دستور می دهد تا تغییرات آب و هوایی را بهانه کرده و به این واسطه با افراد ارتباط گرفته، باورهای فرقه ای خود را تبلیغ کنند.

کسانی که با ساختار این فرقه ضاله و ادبیات آن آشنایی دارند می دانند که نامه های بیت العدل، دستورالعمل های اجرایی مهره های بهائیت می باشد و آنان باید فعالیت های فرقه ای خود را مطابق با پیام صادره تنظیم نمایند. مطابق با پیامی که در بالا به آن اشاره شد، تغییرات آب و هوایی به عنوان بستری برای تبلیغات مهره های این فرقه معرفی شده است.

متن پیام مذکور به این شرح است: بیت العدل اعظم اطمینان دارند که گام نهادن در مسیر فعّالیّت‌های گوناگون جامعه‌سازی، اقدامات اجتماعی و مشارکت در گفتمان‌های اجتماعی، منتج به افزایش مستمرّ قابلیّت‌های افراد، جوامع و مؤسّسات امری گردیده، آنها را قادر خواهد ساخت تا کمک مؤثّر و ممتازی در مقابله با معضلات بی‌شماری که جامعۀ بشری و کرۀ ارض را مبتلا ساخته، از جمله مسائل ناشی از تغییرات آب و هوایی، ارائه نمایند.( ترجمه‌ای از نامۀ دارالانشاء بیت ‌العدل اعظم خطاب به سه نفر از احبّا، ترجمه به زبان فارسی ۲۹  نوامبر  ۲۰۱۷)

با این وصف واضح شد که جمیع فعالیت ها و اقدامات بهائیان مخصوصا در عرصه اجتماعی جنبه تشکیلاتی داشته و تنها اهداف فرقه ای مد نظر آنان قرار دارد. در حقیقت تشکیلات این فرقه ضاله به دنبال فرصتی جهت حضور و نفوذ در لایه های اجتماعی را می باشد و از این رو مهره های این فرقه در بسیاری از انجمن های رسمی و غیر رسمی ورود پیدا می کنند. باید بسیار هوشیار بود، بهائیان که دیگر برای کارهای مخرب فرقه ای خود و نفوذ در لایه های اجتماعی بهانه کم آورده اند، اینبار آلودگی هوا را دستاویزی جهت ترویج انحرافات و اعوجاجات خود ننمایند.

شکل و نوع فعالیت تشکیلات فرقه ضاله بهائیت دقیقا مشابه یک سازمان جاسوسی می باشد و پیام های صادره از بیت العدل واقع در اسرائیل نیز گواه این امر است. نکته مهم اینجاست که نتائج دستورات صادره از بیت العدل اسرائیل، باید توسط بهائیان ایران، به صورت مکتوب، به آنجا ارسال گردد. بنابراین وقتی گفته می شود بهائیان جملگی جاسوسان خانه زاد اسرائیل می باشند دقیقا مطابق با اسناد و شواهد غیرقابل انکار می باشد.


رهپویان هدایت: مسیحیت صهیونیستی برای آسیب زدن به بدنه اجتماعی در جامعه اسلامی و کم رنگ کردن آثار و نمادهای اسلامی، روش ها و تکنیک های مختلفی را پیاده می کند. استراتژی‌هایی که از سوی سران صهیونیست به کشیشان فارسی زبان مسیحیت تبشیری دیکته می‌شود و آنان مانند غلامان حلقه به گوش آن را اجرا می‌نمایند.

در بخشی از این استراتژی جدید به اعضای فرقه دستور داده می‌شود که با حضور در میان مردم، اماکن عمومی مانند پارک، خیابان ها و غیره با مردم صحبت کنند و مباحث کلیسایی را به آنها برسانند. آنان از حضور در فضاهای عمومی نیز غافل نشده و استفاده از اجتماعاتی مانند مترو واتوبوس را در برنامه قرار داده و از مخاطبان خود می خواهند در حضور مردم برای مسیح [حضرت مسیح (ع)] به صورت علنی دعا کنید.

رسول حیدری به عنوان مهره رسانه ای جریان تبشیر یکی از این عروسک های خیمه شب بازی اردوگاه صهیونیستی- صلیبی است که علاوه بر شراب خواری، توهین و بی حرمتی به مقدسات ادیان و رقاصی برای سلطنت طلبان، گویی در دیکته کردن اوامر اساتید امریکایی و صهیونیست خود نیز بسیار خوب عمل نموده است که حال دوباره او را به بازی گرفته اند!

این کشیش خودخوانده و عنصر معاند در برنامه های تلویزیونی به مخاطبین خود القا می‌کند که به عنوان یک مسیحی صهیونیست مسئول هستید که پیام انجیل را تحت هرشرایطی به اطرافیان خود برسانید و.

در کنار برنامه های ماهواره ای تمامی سایت ها و فضاهای مجازی مسیحیت صهیونیستی نیز دست به کار شده و آنچه امروزه و اخیرا در برخی نقاط کشور اتفاق افتاد نمونه ای است از انعکاس دستورات اتاق فکر رسانه های تبشیری در ایران.

روسای جریان تبشیری با سو استفاده از مشکلات معیشتی و اقتصادی که متاسفانه امروزه گریبانگیر مردم شده است در صدد ایجاد اغتشاش و درگیری در سطح جامعه بوده و این دستور برای این رفتار به ظاهر محبت آمیز و صلح انگارانه، حتما رویی دیگر دارد. خوی مسیحیت صهیونیستی این را همواره نشان داده است که در لوای دستکشی مخملین دستی چدنی و چنگالی حیوانی قرار دارد.

آنچه مهم می نماید بررسی نوع عملکرد و شیوه های اردوگاه صهیونیستی- صلیبی است تا حرکات آنان شناسایی شده و از طرفی دلسوزان انقلاب اسلامی را نسبت به آن هوشیار کند و از سویی دیگر متولیان امر را نسبت به این تحرکات حساس تر نماید.


 

رهپویان هدایت: تشکیلات فرقه ضاله بهائیت اگرچه در اسرائیل قرار دارد اما به اذعان خود بهائیان وطن حقیقی آن در آمریکا می باشد. با شدت گرفتن تحریم ها و دشمنی های آمریکایی ها با ایران موجی از فعالیت های رسانه ای بهائیان آغاز شد که سیاه نمایی و تخریب وجهه کشور در عرصه بین الملل  محور اصلی آن بود.  بررسی اقدامات رسانه های وابسته به فرقه ضاله بهائیت نشان می دهد که آنان حتی در یک مورد نیز بر خلاف موضع گیری های آمریکایی ها نظری ابراز نداشته اند و همواره با انتشار اخبار کذب و جهت داده شده در صدد جو سازی علیه ایران می باشند.اصلی ترین محفل بهائیان، محفل ملی آمریکا است که وظیفه خط دهی به مهره های این فرق ضاله را بر عهده دارد و جمیع فعالیت های آنان نیز بر اساس گفته های این محفل تعیین می گردد.

روند رسانه های وابسته به فرق ضاله بهائیت نشان می دهد که آنان با فضا سازی و اقدامات روانی سعی دارند تا شرایط را برای اقدامات آمریکایی ها فراهم کنند چنانچه از چند وقت پیش نیز اجیران خود فروخته بهائی مانند عرفان ثابتی و افنان به هتاکی و اهانت نسبت به سردارد سپهبد حاج قاسم سلیمانی پرداخته بودند. با این وصف امروز که آمریکا در خط مقدم دشمنی و محاربه مستقیم با ایران اسلامی قرار گرفته، بهائیان نیز به عنوان سربازان پیاده نظام آن در صدد ضربه و لطمه به کشور بر آمده اند. واضح است در شرایط حساس کنونی هرگونه فرد یا تشکیلات جاسوسی وابسته به دشمن را باید از میان برد و با این عمل  اجازه ضربه و لطمه به کشور  را از آنان گرفت.

از آنجا که بهائیت نوعی کالت بوده و ارتباطی به مذهب ندارد، دین و مباحث فرقه ای تنها به عنوان پوششی برای اقدامات جاسوسانه آن ها می باشد.  کالت‌ها از نهادهای ضداجتماعی، مافیا، گروه های فحشا و موادمخدر به وجود می آیند که اغلب برای اغفال جامعه توسط  یک یا چند تشکیلاتی جاسوسی به کار گرفته می شوند. با این وصف، مقابله و مبارزه با فرقه ضاله بهائیت، در واقع پیکار با یک تشکیلات جاسوسی است که سعی دارد تا در پوشش فرقه ای فعالیت کند. حال که در نبرد با آمریکا و مهره های وابسته به آن فصل جدیدی آغاز شده است نباید این پیاده نظام‌های خائن، وطن فروش و جاسوس را از قلم انداخت و اتفاقا باید با تمام توان با فتنه گری و جوسازی های آنان مقابله گردد.



رهپویان هدایت: برای شناخت بهتر فرقه صوفیه نعمت الهیه گنابادیه، در این مجال از مکتوبات مشایخ و اقطاب فرقه که برای مریدان بیچاره  بسیار ارزشمند است  می خواهیم استفاده کنیم و برای ما روشن شود خطی مشی که برای اداره فرقه در نظر گرفتند چقدر به آن پایبند هستند.

سید هبه اله جذبی یکی از مشایخ  فرقه نعمت الهیه، پدر علیرضا جذبی قطب فعلی فرقه گنابادیه در یکی از مکتوباتش به نام رساله باب ولایت و راه هدایت  خلاصه ای از اصول تعلیمات و رویه معمول  فرقه نعمت الهیه را بیان نموده است.

یکی از اصول اساسی و مهم در فرقه نعمت الهیه گنابادیه، این است که مریدان فرقه  اجازه ندارند در ت دخالت کنند. یا در احزاب و دستجات ی واردگردند. در مجامع فقری هم هیچ گونه مذاکرات ی نباید بشود بلکه در آن مجامع  امور مادی و دنیوی هم  صحبت نشود و فقط به یاد خدا و امور روحی و معنوی پردازند و در عین حال قوانین مملکتی را محترم شمرده و مطیع باشند تا بتوانند از وظایف شخصی ننموده و به کار خود مشغول و متوجه خوب و بد دیگران نباشندو ساعی باشند که حتی الامکان خود را اصلاح نمایند.

 با نگاهی به کارنامه سیاه ، فرقه نعمت الهیه از ابتدا تاکنون، هیچ گاه دیده نشده است که دراویش از ت فاصله داشته باشند. در همین اواخر ، مداخله جویی های نور علی تابنده از مصادیق بارز فعالیت های ی دراویش است. دراویش بیچاره یکی از افتخارات شان این است که نور علی تابنده سال‌ها با 

نیروهای ملی مذهبی و 

نهضت آزادی همکاری و به عنوان یک عضو موثر فعالیت می کرد . وی  از جمله امضاءکنندگان نامه مشهور ۹۰ امضایی به 

اکبر هاشمی رفسنجانی بود . نورعلی تابنده مطالبی نیز در نشریه جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران» نوشته است  که از جمله آن‌ها مطلبی در رد نظریه 

ولایت فقیه بود. در غائله گلستان هفتم با شهادت فرزندان این ملت حجت را برای همه تمام کردند و جای خالی جلّا دان داعشی را پر کردند.

 قطب فرقه در مجالس فقری دائما دراویش را به مخالفت علیه نظام انقلاب اسلامی تشویق می کرد و شیوه های مقابله با حکومت را به آنان آموزش می داد.

از بدو پیدایش فرقه نعمت الهیه تا الان ، هیچ یک از اقطاب و مشایخ فرقه به این دستورات نوشته شده عمل نکردند و در حال جاضر که نوبت به قطبیت علیرضا جذبی رسیده است بایستی ببنیم آیا ایشان هم به پیروی از قطب قبلی فعالیت های موذیانه ی وی را ادامه می دهد؟ آیا پسر از نصیحت های پدرش در این رساله عمل می کند؟


 

رهپویان هدایت: جریان تبشیر با استفاده از شیوه های متقلبانه برای تامین منابع مالی از طریق هدایا و کمک های مردمی، ت های تبشیری را به صورت کاملا ناشیانه در جوامع بشری اجرا می‌کنند.

شبکه‌های ماهواره‌ای مسیحی در کنار کلیساهای مسیحی و سازمان‌های تبشیری از اصلی‌ترین ابزارهای تبلیغ مسیحیت صهیونیستی در جهان هستند. مسیحیتی که در این رسانه‌ها به عموم عرضه می‌شود، اما با مسیحیت راستین و واقعی که دین‌داران حقیقی می‌شناسند، فاصله زیادی دارد تنها با هدف جذب مخاطب بیشتر است.

یکی از ت های جدید عناصر جریان تبشیر در این خصوص، راه اندازی شبکه های ماهواره ای جدید است. در شبکه های ماهواره ای برنامه های تکراری، قدیمی را در هر شبانه روز  با 3 بعضا 4 مرتبه تکرار پخش می کنند و به ناچار برای جلب حمایت و توجه پیروان شان ، با فیلم های سینمایی برنامه های شبکه را پر می کنند.

نقشه راه اصلی این شبکه‌ها فعالیت ی است و مدیران آنها با جریان های برانداز و معاند همچون گروهک منحله منافقین و سلطنت طلبان ارتباط دارند و ضمن فضاسازی و سیاه نمایی گسترده، دروغ پراکنی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران را نیز دنبال می‌کنند.

جالب اینجاست که در این شبکه ها استبداد مطلق رسانه‌ای حکمفرما است و شبکه‌های ماهواره‌ای معاند و مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران بر خلاف آن‌چه ادعا می‌کنند، توجه چندانی به نظرات مخاطبین خود ندارند.

گذشته از بی‌توجهی به دیدگاه‌های مخالفین، حتی مواردی دیده شده که ت‌گذاران و مجریان این شبکه‌ها از شنیدن نظرات موافقین و اعضای خود نیز هراس داشته و از آن‌ها گریزان هستند که این مساله ریزش مخاطب را به دنبال داشته است.

به هر روی عدم استقبال از محتوای توخالی و بی کیفیت اینگونه شبکه های ماهواره ای، حمایت کنندگان مالی این برنامه ها را به مرحله ورشکستگی و ضرر های مالی هنگفت کشانده است.

در ایام شروع سال نو میلادی یکی از عادت های همیشه  عناصر جریان تبشیر این است که به صراحت در برنامه های ماهواره ای از مخاطبین خود برای تامین هزینه های مالی، گدایی کنند و از این طریق با تحریک مخاطبین خود می خواهند مبالغی را جمع آوری کنند که بنابر اعتراف یکی از فعالین جریان تبشیر تا کنون نتیجه برای آنان از این طریق حاصل نشده است.

مدیران شبکه های ماهواره ای با دستپاچگی تمام، از مخاطبین خود عاجزانه و ذلیلانه درخواست کمک مالی می کنند تا بتوانند حیات رسانه‌ای خود را ادامه دهند. در واقع بیشتر شبکه های تبشیری در آستانه تعطیلی قرار داشته و این جریان انحرافی در حال از دست دادن یکی از مهم‌رین ابزارهای تبلیغی خود است.


رهپویان هدایت: در فرقه ضاله بهائیت تشکیلات اداری محور اصلی محسوب می گردد و بهائیان موظف هستند مطابق با بیانیه های آن عمل کنند. به محض صدور پیام از بیت العدل واقع در اسرائیل، مهره های این فرقه ضاله به فعالیت در حوزه های تعیین شده می پردازند.

نفوذ تشکیلاتی در مراکز آموزشی و دانشگاه ها از جمله اهداف مهره های فرقه ضاله بهائیت بوده که بیانیه های بیت اعدل نیز خود شاهدی غیر قابل انکار بر این امر می باشد. در حقیقت بهائیان سعی داشتند تا با رخنه در مراکز آموزشی و دانشگاه ها فعالیت های فرقه ای خود را دنبال کرده و اهداف تشکیلات را پیش ببرند.

اما مسئله به اینجا ختم نشد و بهائیان برای رخنه در نظام آموزشی به ایجاد دانشگاه های زیرزمینی و غیرقانونی روی آوردند. در این مراکز که از خارج از کشور تغذیه می گشتند مباحث فرقه ای و ضد اسلامی نیز آموزش داده می شد.

جالب اینجاست که بهائیان پس از ممانعت از فعالیت این مراکز زیرزمینی و غیرقانوی به شیوه مظلوم نمایی که حربه دیرینه آنان است، روی آوردند و ثابت کردند، عدم مداخله در امور ی و تبعیت از قانون کشورهای مورد ست که مدعی آن بودند دروغی بیش نیست.

با توجه به اینکه در هیچ نقطه ای از جهان تاسیس دانشگاه های زیرزمینی و غیرقانونی پذیرفته نیست بهائیان هیچ توجیهی برای این قانون شکنی و اقدام برای ایجاد انحراف در نظام آموزشی کشور ندارند.

نکته قابل توجه اینجاست که فعالین و اعضای این مراکز غیرقانونی مهرهایی تشکیلاتی و به شدت ضد ایرانی هستند. نگین قدمیان نمونه بارز آنهاست، مهره تشکیلاتی فرقه ضاله بهائیت، همان فردی که پس از شنیدن خبر شهادت سردار سپهبد، حاج قاسم سلیمانی به همراه یکی از اعضای سازمان منافقین به شادی و پایکوبی پرداخته بودند، از اعضای همین دانشگاه می باشد.

نگین قدمیان که به صورت خانوادگی در شبکه جاسوسی بهائیت عضویت دارند، از به ظاهر معلمان این مجموعه غیرقانونی و ضد ایرانی بوده و پر واضح است جز آموزش های مخرب و ضد ایرانی نمی تواند از وی  صادر گردد.

کسی که با شنیدن خبر شهادت سرباز ایران به شادی و پایکوبی می پردازد آشکار است که در چه تشکیلاتی پرورش یافته و چه اهدافی را دنبال می کند. منش و عملکرد گردانندگان دانشگاه های ضد ایرانی بهائیان نشان می دهد آنان به دنبال تحقق چه اهداف شومی می باشند.

امروزه که این مهره های شوم با نحوه عملکردشان علنا پیوستن خود به صفوف دشمن و محاربان وطن را اعلام کرده اند باید بی واهمه تادیب شده و در خاطر داشت که اینان اجیران کسانی هستند که مدافعان و حافظان امنیت کشور را دشمن طراز اول خود می دانند و با خبر شهادتشان به پایکوبی می پردازند.


ا

نجمن رهپویان هدایت: تناسخ از جمله واژه هایی است که با وجود عاریتی بودن، در عرفان حلقه تفسیر جدیدی یافته است. به گونه ای که مفهوم تناسخ در قالب یک مفهوم جدید به نام کالبد ذهنی پیگیری می شود.

در عرفان حلقه دنیای بعد از مرگ به صورتی تصویر می شود که مخاطب احساس کند راه مصون ماندن از عذاب های بعد از مرگ، پناه آوردن به عرفان حلقه است.

در منابع این گروه آمده است:

پس از مرگ انسان در زندگی دنیا، تمام کالبدهای او اعم از کالبد روان، کالبد جسم و کالبد اختری می میرند و تنها کالبد ذهنی به حیات خود ادامه می دهد.

اما بین هر مرگ تا تولد در زندگی بعدی فاصله ای هست که به آن برزخ می گویند. برزخ هر زندگی، دوران همان زندگی است.

برای مثال برزخ دنیا درون دنیاست. پس برزخ هر زندگی در همان زندگی و طبعا برزخ دنیا هم در دنیاست. به محض مرگ، نام ما کالبد ذهن است. مالامکان شده ایم اما هنوز در عالم مکان هستیم(برزخ).» تشعشع دفاعی نسخه 4 ص7

اگر از عقیده این گروه در باب برزخ که قائل شده برزخ در همین دنیاست، که ناسازگاری روشنی با ادله نقلی دارد، بگذریم آنچه در جملات بالا مورد اذعان نویسنده است باور به این می‌باشد که حقیقت انسان ها در هنگام مرگ همان کالبد ذهنی است. عبارت پیش گفته که به محض مرگ نام ما کالبد ذهنی است» بیانگر این باور در کلام نویسنده است.

در متون آموزشی عرفان حلقه نوعی از تسخیر وجود دارد که هر چند به جهت ظاهر، عنوان و اسم آن تناسخ خوانده نمی شود اما نوعی از حلول و برگشت فرد به عالم دنیاست که از تناسخ عادیِ مطرح شده در شبه معنویت های شرقی نیز پیچیده تر است.

بر خلاف تناسخ که هر روح فقط قادر به تسخیر یک کالبد است، در عرفان دروغین حلقه، برگشت کالبد ذهنی به کالبد دیگران و حلول آن در جسم دیگران چه از نظر تعداد کالبدی و چه از نظر نوع کالبد تسخیر شده هیچ محدودیتی ندارد.

طاهری ادعا می کند:

"پس از مدتی که کالبد ذهنی در برزخ بماند متوجه قابلیتی در خود می گردد که می تواند افرادی را که در فاز منفی غم و ترس و نامیدی هستند، تسخیر کند و دوباره از دریچه چشم آنان در دنیا  زندگی کنند. کالبد ذهنی برای تسخیر، فردی را انتخاب می کند که علایق مشترکی با او دارد.

مثلا یک قمارباز، قمار باز را انتخاب می کند و یک موسیقی دان، موسیقی دان.  یک کالبد ذهنی می تواند به دلیل لامکان بودن همزمان چندین نفر را تسخیر کند و محدودیتی برای تعداد نفراتی که تسخیر می شوند، وجود ندارد." (موجودات غیر ارگانیک ص 44، تشعشع دفاعی نسخه 4 ص 7)

این مکتوبات موجود در عرفان حلقه به وضوح بیانگر دروغ بزرگ طاهری است که می گوید روش ما روشی اسلامی است!!!


 

رهپویان هدایت: تحجر و خشک مغزی تشکیلاتی از ویژگی های اصلی مهره های فرقه ضاله بهائیت می باشد و آنان با ابزارهای مختلفی سعی در کتمان این امر را دارند. برای نمونه بهائیان در مواجهه با افرادی که از مبانی آن ها اطلاعی ندارند اقدام به لفاظی هایی چون برابری اجتماعی و تساوی حقوق ن می کنند درحالی که سردمداران و تشکیلات این فرقه ضاله دقیقا ضد برابری اجتماعی و تضییع کننده حقوق ن می باشد.

جالب است بهائیان از باب که شان ربوبیت و الوهیت برای وی قائل هستند در این موارد سخنی به میان نمی آورند و با کتمان نوشته های وی در صدد عوام فریبی بر می آیند. باب در 4 از واحد هشتم بیان می نویسد:

"هر چیزی بهترین آن متعلق به نقطه (یعنی خود باب) و متوسط آن متعلق به حروف حیّ(هیجده تن یاران باب) بود و پست ترین آن برای بقیه مردم است."

این است منطق سردمداران فرقه ضاله مضله بهائیت درباره تساوی و تعریف آنان از عدالت اجتماعی!!!! که با این وصف مشخص است که جز خودبهائیان که دچار ارتجاع و جمود می باشند، کس دیگری پذیرای اینگونه یاوه گویی ها نمی باشد.

جا دارد در این بحث به نظر بها در خصوص برابری ن نیز اشاره شود. وی در این خصوص می نویسد:

"هرچند نساء با رجال در استعداد و قوا شریکند؛ولی شبهه ای نیست که رجال اقدم اند و اقوی؛حتی در حیوانات ،مانند کبوتران و گنجشکان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود است."

بها در کتاب اقدس نیز درمورد مهریه چنین می نویسد:

"مهریه اهل مدن (شهرنشینان) را نوزده مثقال طلا و مهر اهل روستا را نوزده مثقال نقره می باشد!!! این نوشته بها نشان می دهد که خدای خود خوانده بهائیان یعنی بها حتی در قانون سازی نیز نتوانسته مساوات را رعایت کند و ن شهری را در مهریه بر ن روستایی برتری داده است. جالب است که مبلغان فرقه ضاله بهائیت با این حجم از هذیان گویی سردمدارانشان باز به دروغ پردازی می پردازند و صدد اغوای عوام بر می آیند."

امروزه مهره های این فرقه ضاله سعی دارند تا با لفاظی های واهی، خود را آن طور که نیستند معرفی کنند و با عوام فریبی اهداف تشکیلاتی را پیش ببرند.


رهپویان هدایت:یکی از ادعاهای مشهور جریان تبشیر، توصیه به محبت و رحمت در جامعه  و نیز صلح و اطاعات محض از حاکمان زمانه است و گویا هیچ اصل دیگری جز اصل محبت و صلح در جهان ما  اعتبار و ارزش ندارد. دو نمونه از مطالب  بی مایه کتاب مقدس در بعد اجتماعی و ی را به اختصار بیان خواهیم کرد.

در انجیل متی و لوقا آمده است : خوشا به حال آنان که  مهربان و با گذشت هستند زیرا  از دیگران گذشت خواهند دید. خوشا به حال  پاکدلان، زیرا خدارا خواهند دید. خوشا به حال آنان که برای برقراری صلح در میان مردم کوشش می کنند. زیرا ایشان فرزندان خدا نامیده  خواهند شد. هر گاه به خاطر من شما را ناسزا گفته و آزار رسانند و به شما تهمت زنند شاد باشید ، بلی خوشی و شادی نمایید.

گفته شده است که اگر کسی چشم دیگری را کور کند باید چشم او را کور کرد و اگر دندان کسی بشکند باید دندان او را شکست اما من می گویم اگر کسی به تو زور گوید با او مقاومت نکن حتی اگر به گونه  راست تو سیلی زند ، گونه دیگرت را نیز پپیش ببر  تا به آن سیلی زند.  اگر کسی تو را به دادگاه بکشاند تا پیراهنت را بگیرد ، عبای خود را نیز به او ببخش.

از نظر منطقی، اگر اجتماعی بخواهد به این شیوه اشتباه مدیریت شود، جز هرج و مرج و نابودی مردم ، ثمره دیگری نخواهد داشت و این دستور العمل ساختگی در جوامع بشری امروزه هیچ قابلیت و کارآیی ندارد.

از بعد ی و اطاعت از حاکمان زمانه  در کتاب مقدس در بخش رومیان آمده است:

مطیع دولت و قوانین آن باشید زیرا آن را خدا برقرار کرده است.  در تمام نقاط جهان همه دولت ها را خدا برسر قدرت آورده است  پس هر که از قوانین کشور سرپیچی کند در واقع ازخدا نا فرمانی  کرده است. والبته مجازات  خواهد شد. پس به دو دلیل باید مطیع قانون باشی اول برای اینکه  مجازات نشوی و دوم برای اینکه می دانی  اطاعت وظیف توست.

 اینگونه اطاعت محض از حاکمان زمانه در تاریخ  هیچ گاه مشاهده نشده و چنین اتقافی هم نخواهد افتاد. سفارش موکد کردن به این مساله انجام نشدنی ، نشان دهنده بی مایه و غیر منطقی بودن محتوای کلام است که از هیچ منظری نمی توان به این دستورات جامه عمل پوشانید و حتی در مورد آن بحث و بررسی کرد.

 بسیاری از مطالب کتاب مقدس مانند اینگونه اباطیل نه تنها در جهان امروزی قابلیت بررسی و اجرایی ندارد و بلکه طبق کارنامه  خصمانه جریان تبشیر در جوامع بشری، عینا بر خلاف این دستورات عمل کردند و ملت های مظلوم را تشویق و تحریک  به انجام دادن این دستورات غیر عاقلانه می کنند.




رهپویان هدایت: بررسی محققانه و بدون تعصب کتاب مقدس مسیحیت نشان می دهد که این کتاب دارای احکام بسیار سنگین و در برخی اوقات  غیر قابل تحمل است. برخی از دستورات مکتوب در کتاب مقدس آنقدر سنگین و دور از منطق و علم است که به هیچ روی امکان اجرای آن در زندگی نیست که در این موضوع به برخی از آن ها در نوشته های گذشته کانال اشاراتی رفته است.

اما یکی از نوشته های کتاب مقدس که ایرادی در آن نمی توان دید بندهایی است که در مرقس موجود است. در مرقس 7:20 آمده است: آنچه از آدم بیرون می آید آن است که انسان را ناپاک می سازد. زیرا که از درون دل انسان ها صادر می شود خیالات بد، و فسق، قتل و ی  و طمع و خباثت و شهوت پرستی، غرور و جهالت و. تمام این ها چیزهای بد از درون صادر می گردد و آدم را ناپاک می گرداند.»

این بندهای کتاب مقدس از جمله نوشته های کم نقص است و هر عقل سلیمی آن را می پذیرد که فسق، ، قتل و غرور و. انسان را ناپاک می گرداند. زمان خواندن این بندها با خود می گفتم چطور مسیحیت تبشیری و کشیشان فارسی زبان این ها را نمی دانند؟! البته ساده انگاری است که بگوییم نمی دانند! باید گفت چطور می دانند و چشم و گوش بسته باز هم برای ترامپ و نتانیاهو دست به دعا بر می دارند!؟

ترامپ که خود ادعا می کند مادرش اهل هرزگی بوده و ثروت خانوادگی آنها برابر مستندات بسیار روشن از راه خانه بدست آمده است! چطور برای کشیشان فارسیی زبان مسیحیت تبشیری فردی مقدس می شود؟! آیا طبق بندهای مرقس درکتاب مقدس او ناپاک و اهل فسق و و فجور نیست؟! یقینا هست.

آیا او و دوست جانی و کودک کشش در اسرائیل هر دو قاتلان چند سال اخیر نیستند؟! آیا آنان دستور ترور وحشیانه سردار بزرگ اسلام و همراهان عزیزش را صادر نکردند؟ هزاران نفر در یمن و سوریه و عراق و فلسطین و. توسط تسلیحات امریکایی و اسرئیلی و به دستور مستقیم این افراد به شهادت رسیدند و این نیست جز قاتل بودن ترامپ و نانیاهو و این نیست جز ناپاک بودن این افراد طبق متن کتاب مقدس.

همه این مقدمات یک چیز را ثابت می‌کند و آن مزدور بودن و دروغگویی کشیشان تبشیری فارسی زبان است که حاضر به گفتن حقایق نیستند و برای ترامپ و نتانیاهو در برنامه های خود دعا می کنند.


رهپویان هدایت:یکی از ادعاهای مشهور جریان تبشیر، توصیه به محبت و رحمت در جامعه  و نیز صلح و اطاعات محض از حاکمان زمانه است و گویا هیچ اصل دیگری جز اصل محبت و صلح در جهان ما  اعتبار و ارزش ندارد. دو نمونه از مطالب  بی مایه کتاب مقدس در بعد اجتماعی و ی را به اختصار بیان خواهیم کرد.

در انجیل متی و لوقا آمده است : خوشا به حال آنان که  مهربان و با گذشت هستند زیرا  از دیگران گذشت خواهند دید. خوشا به حال  پاکدلان، زیرا خدارا خواهند دید. خوشا به حال آنان که برای برقراری صلح در میان مردم کوشش می کنند. زیرا ایشان فرزندان خدا نامیده  خواهند شد. هر گاه به خاطر من شما را ناسزا گفته و آزار رسانند و به شما تهمت زنند شاد باشید ، بلی خوشی و شادی نمایید.

گفته شده است که اگر کسی چشم دیگری را کور کند باید چشم او را کور کرد و اگر دندان کسی بشکند باید دندان او را شکست اما من می گویم اگر کسی به تو زور گوید با او مقاومت نکن حتی اگر به گونه  راست تو سیلی زند ، گونه دیگرت را نیز پپیش ببر  تا به آن سیلی زند.  اگر کسی تو را به دادگاه بکشاند تا پیراهنت را بگیرد ، عبای خود را نیز به او ببخش.

از نظر منطقی، اگر اجتماعی بخواهد به این شیوه اشتباه مدیریت شود، جز هرج و مرج و نابودی مردم ، ثمره دیگری نخواهد داشت و این دستور العمل ساختگی در جوامع بشری امروزه هیچ قابلیت و کارآیی ندارد.

از بعد ی و اطاعت از حاکمان زمانه  در کتاب مقدس در بخش رومیان آمده است:

مطیع دولت و قوانین آن باشید زیرا آن را خدا برقرار کرده است.  در تمام نقاط جهان همه دولت ها را خدا برسر قدرت آورده است  پس هر که از قوانین کشور سرپیچی کند در واقع ازخدا نا فرمانی  کرده است. والبته مجازات  خواهد شد. پس به دو دلیل باید مطیع قانون باشی اول برای اینکه  مجازات نشوی و دوم برای اینکه می دانی  اطاعت وظیف توست.

 اینگونه اطاعت محض از حاکمان زمانه در تاریخ  هیچ گاه مشاهده نشده و چنین اتقافی هم نخواهد افتاد. سفارش موکد کردن به این مساله انجام نشدنی ، نشان دهنده بی مایه و غیر منطقی بودن محتوای کلام است که از هیچ منظری نمی توان به این دستورات جامه عمل پوشانید و حتی در مورد آن بحث و بررسی کرد.

 بسیاری از مطالب کتاب مقدس مانند اینگونه اباطیل نه تنها در جهان امروزی قابلیت بررسی و اجرایی ندارد و بلکه طبق کارنامه  خصمانه جریان تبشیر در جوامع بشری، عینا بر خلاف این دستورات عمل کردند و ملت های مظلوم را تشویق و تحریک  به انجام دادن این دستورات غیر عاقلانه می کنند.


رهپویان هدایت: بعد از فوت نورعلی تابنده، هریک از مأذونین و مشایخ فرقه نعمت الهیه به رسم مرید بازی فرقه ای، به بهانه یاد بود وی مراسمی در شهر محل ست خود، برپا کردند.

در مراسم های یادبود قطب پیشین فرقه نعمت الهیه، مشایخ و مأذونین به مدح و ستایش قطب فرقه پرداختند و دراویش را تشویق و تحریک کردند که به آداب و رسوم فرقه ای بیشتر پایبند باشند حتی به تجدید بیعت با قطب بپردازند.

یکی از علت های اساسی برگزاری مراسم های خانقاهی دراویش در این ایام، به منظور بیعت گرفتن اجباری از دراویش برای قطبیت علیرضا جذبی است که با نظارت و هماهنگی روسای فرقه انجام می شود.

اقطاب و مشایخ فرقه نعمت الهیه، علی رغم اینکه در مکتوبات شان دم از شریعت و اسلام ناب محمدی می زنند اما در عمل، کاملا برخلاف آن عمل می کنند.

دراویش از حضور در مساجد و اقامه نماز در کنار مسلمانان، نهی شده اند و بایستی در مجالس خانقاهی با حضور قطب فرقه شرکت نمایند و در آنجا به آوازه خوانی در مدح و ستایش قطب فرقه بپردازند.

دراویش فرقه نعمت الهیه هیچ یک از مراسم های یادبود قطب فرقه را در مساجد برگزار نکردند و تمامی مجالس آنان در منازل شخصی با حضور مشایخ و مأذونین فرقه با حضور تعداد انگشت شماری از دراویش برگزار کردند.

این حرکت خصمانه دراویش نعمت الهیه، نشان دهنده تقابل علنی و آشکار علیه قداست و شأنیت اماکن مقدس اسلامی مانند مساجد و حسینیه است که باز هم از سوی دراویش نعمت الهیه در حال انجام است. 

توطئه جدید افراطیون و روسای فرقه نعمت الهیه، بازگشایی خانقاه امیر سلیمانی به بهانه مراسم چهلم نورعلی تابنده است تا بتوانند مراسم خانقاهی خود را طبق آداب و رسوم انحرافی با حضور دراویش به صورت مفصل برگزار نمایند.

روسای فرقه نعمت الهیه با قربانی کردن نورعلی تابنده، در صدد هستند بتوانند با برگزای مراسم های یادبود وی، علاوه بر ترویج مراسم های خانقاهی، یک وحدت ظاهری در میان بدنه دراویش به نفع قطب جدید فرقه نعمت الهیه، علیرضا جذبی ایجاد کنند تا  به گمان خود بقاء فرقه را حفظ کنند.


رهپویان هدایت: یکی از ویژگی های بسیار زشت و به دور از اخلاق و انسانیت شبه عرفان های جعلی و وارداتی امروز، دامن زدن به گرایش های جنسی و بی بندوباری های اخلاقی است.

در این مقال به توصیه های یکی از معروفترین شبه معنویت های دهه های اخیر می پردازیم.

اوشو روابط جنسی حتی از نوع نامشروع آن را در زمره امورات مقدس! در زندگی قرار داده و آن را مهم ترین نیروی زندگی می داند.

 وی معتقد است کسی نباید روابط جنسی را محدود کند و آن را نکوهش کند! الماس های اوشو ص 383

این متقلب بزرگ در دایره عرفان هندی در نوشتاری بسیار عجیب اتفاقا روابط خاص جنسی را مقدمه عبادت می داند و می گوید این رفتار چون مولد عشق است و عشق هم مولد عبادت است پس این رفتار هم مقدمه ای برای عبادت است!

اوشو حتی پا را فراتر از رفتار نامشروع گذاشته و روابط جنسی با هم جنس را هم پیشنهاد می کند  و آن را نیز مقدس می شمارد و ادعا می کند که بهترین مکان برای خداشناسی کاباره است نه مسجد و کلیسا!!!

به این جملات هتاکانه و بی شرمانه اوشو دقت کنید: تانترا می گوید قبل از عشقبازی- بخوانید هرزگی و بی بندوباری_ با یک زن و مرد! ابتدا دعا کن زیرا دیدار ملکوتی انرژی ها در راه است. خدا تو را احاطه ه خواهد کرد!. هر جا که انرژی های دو عاشق با هم در می آمیزند زندگی آنجاست. همان ص 117

اوشو هر چند مراقبه های ساختگی زیادی را برای تمرین بیان می کند اما خود اذعان می کند که بزرگترین مراقبه برای فرد داشتن روابط فراوان و بی قید و شرط در مباحث غیر اخلاقی است!

او می گوید: روابط بی حد جنسی باید بزرگترین هنر مراقبه باشد. این پیشکش تانتراست و پیشکش تانترا از همه چیز عالی تر است. الماس های اوشو ص 240

اوشو در عرفان سراسر جعل و فساد خود معتقد است همه مشکلات بشر با داشتن این نوع روابط قابل حل است و مشکلات بشر را در چنین موضوع وقیح و غیر اخلاقی خلاصه می کند.

در کتاب مراقبه، هنر وجد و سرور اوشو می گوید: هر روز به انسان ها بر می خورم و آنها می آیند  و می گویند که در پی خداوند هستند. هر چه بیشتر آنها را می سنجم بیشتر در می یابم که مشکل آنها مسائل جنسی(نداشتن روابط و بی بندوباری های جنسی) است. تا زمانی که این مساله حل نشود جستجوی خداوند امکان ناپذیر است!ص 82

اوشو تمام مشکلات بشر را در داشتن روابط آزاد و بی قید و شرط خلاصه کرده و ادعا دارد که بشر اگر به راحتی با هر شخصی که میل دارد رابطه داشته باشد تمام مشکلاتش حل خواهد شد!!

در واقع نظریات اوشو (که نیازمند بررسی بیشتر و توضیحات فراوان تری است اما به دلیل قباحت و خلاف عفت بودن آن از طرح و بسط آن چشم می پوشیم) در شیوه ای که اسم آن را معنویت و عرفان می نامند! کاملا ضد اخلاق و معنویت است و بر اساس تئوری های او اتفاقا رذایلی چون لواط، ، فحشا و بی بندوباری، نابودی روابط اصیل خانوادگی و در نهایت نیست و نابود شدن خانواده، به فضائل اخلاقی و شیوه های سیر و سلوک معنوی تغییر یافته است!!

اوشو نه تنها در متد خود مانعی برای این بی عفتی ها و فسادها ایجاد نکرده بلکه کاملا در جهت عکس آن به تبلیغ، ترویج و فلسفه بافی درباره آن نیز پرداخته و بهترین راه برای رشد را در کثرت بی عفتی می داند.

 به واقع باید گفت که نقطه مقابل این نوع توصیه های اوشو این می شود که انسان، با حیا و عفت، با روابط سالم و ازدواج صحیح، با فرزند آوری و خوشی های در کنار پدر و مادر بودن و آرامش در کنار همسر و فرزندان بودن به مرور باید وداع کند و آن را به افسانه ها بسپارد!!

شگفت آور اینکه چطور کتب و نوشته های چنین فردی با این درجه از رذالت و انحراف در کشور منتشر شده و پخش می شود و چطور جامعه اسلامی این چنین هجمه به خود را برمی تابد!؟


رهپویان هدایت:

توهین و اهانت به منتقدان از جمله شیوه هایی است که سرکردگان فرقه ها به آن متوسل می گردند تا کم بودهای علمی و منطقی خود را به این وسیله جبران کننددر حقیقت نداشتن جواب منطقی در پاسخ  به نقدها و ترس از گریزان شدن مریدان فریب خورده از فرقه، سردمداران را به اظهار چنین رفتارهایی مجبور می کند.

این شیوه شنیع در بین سردمداران فرقه ضاله بهائیت کاملا رایج بوده و آنان نه تنها منتقدان بلکه جمیع انسان ها را به دلیل اینکه به اباطیل فرقه ای آنان باور پیدا نکرده اند با بی انصافی تمام مورد توهین قرار می دادند، جالب است بهائیان با این حجم از تعصبات خشک و جمودی که به آن گرفتار هستند در مقام حرف و لفاظی دم از ترک تعصبات می زنند و این همان جهل مرکبی است که اندک پس مانده های فرقه ضاله بهائیت شدیدا به آن دچار می باشند.

بها که خود سردمدار جهل و بدنامی بود در خصوص مخالفان خود می نویسد:

»میزان کلّیه‌ این مقام است که ذکر شد هر نفسی به آن فائز شد یعنی مشرق ظهور را شناخت و ادراک نمود، او در کتاب الهی از عقلاء مذکور و مسطور و مِن دون آن جاهل اگر چه به زعم خود، خود را دارای عقول عالم شمرد»(مجموعه آثار، یاران پارسی، آلمان: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، 1998 م، ص 34)

در این نوشته بها جمیع دانشمندان و عالمانی که به بافته های خرافی وی باور پیدا نکرده و ادعای الوهیت وی را نپذیرفته اند، اهانت می کند و آنان را جاهل معرفی می کند.

بها با بی انصافی و تعصب متکبرانه ای که به آن گرفتار بود  به انکار دانش و علم محققانی که فریب وی را نخورده اند روی آورده که این امر نشان دهنده نهایت خشک مغزی وی می باشد.

حال اگر پزشک یا جراحی هرچه قدر نیز حاذق به تشکیلات فرقه ضاله مضله بهائیت نپیوندد از سوی بهائیان جاهل خطاب می گردد و علم تخصصی او را نیز انکار می شود.

بها در جایی دیگر با صراحت می نویسد:

اگر نفسی الیوم به جمیع علوم ارض احاطه نماید (اگر کسی امروزه دانای تمام علوم باشد) و در کلمه بلی توقّف کند (بهائیت را نپذیرد)، لَدی الحَقّ مذکور نه و از اجهل ناس محسوب (جاهل ترین انسان ها) می گردد.» (حسینعلی نوری، اقتدارات و چند لوح دیگر، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 111)

جالب است که تشکیلات فرقه ضاله بهائیت با این مبانی ضدانسانی و خردستیز باز از لفاظی دست بردار نیست و دروغ هایی مانند وحدت عالم انسانی و امثالهم را مطرح می کند. وقتی عالم انسانی توسط سرکردگان فرقه جاهل خطاب می گردد دیگر جایی برای شعارهای ساختگی مانند وحدت عالم انسانی باقی نمی ماند.

آنچه که امروزه فرقه ضاله بهائیت را به کسوت نحله ای نیمه مرده در آورده همین نفاق و لفاظی های دروغینی می باشد که در آن نهادینه شده است.


انجمن رهپویان هدایت: گسترش روز افزون معنویت گرایی در دنیا، خصوصا از بعد از جنگ جهانی دوم، پدیده غیرقابل انکاری است. قطعا ت مداران سلطه طلب جهانی نیز نسبت به این روند غافل نبوده و برنامه ای متنوعی را برای کشاندن معنویت حقیقی به سمت انحراف و سوق دادن آن در مسیر خرافات به کار گرفته اند تا سلطه خود را بر کره خاکی تداوم بخشند.

دشمنی ها با نظام مقدس جمهوری اسلامی و جایگاه انقلاب اسلامی در دنیا از سوی امریکا و سلطه گران علل مختلفی دارد که این مهم یکی از بارزترین و محوری ترین علت هاست.

 انقلاب اسلامی ایران، نمونه ای از گرایش یک ملت به آرمان های دینی و معنوی بود که تحت زعامت رهبری معنوی به پیروزی رسیده و این اتفاق زنگ خطر را برای آنانی که هنوز تمایل به برده داری در سطح نوین آن را داشتند به صدا در آورد.

 به عبارتی می توان پیدایش جمهوری اسلامی ایران را نمونه ای از یک جنبش معنوی نوظهور تمام عیار دانست که در ارزش های معنوی خود، نه تنها مردم را دعوت به عزلت گزینی نمی کند و افیون توده ها نیست، بلکه در حال تبدیل کردن آنان به اجتماعاتی فعال در حوزه جهان گرفتار مادیت است.

 خطری که از سوی انقلاب اسلامی ایران در زمینه الگو شدن و میل به آرمان های اخلاقی و انسانی، برای نظام سلطه جهانی وجود دارد یکی از مهمترین عواملی است که در سالیان اخیر این مستکبران را به ترویج و رشد انواع معنویت های وارداتی و جعلی وا داشته است.

جهت گیری در رویکرد و روش عرفان های جعلی و شبه معنویت ها علاوه بر بعد به ظاهردینی و اخلاقی حتما ی است و نباید از این منظر غفلت کرد که زایش بسیار زیاد شبه معنویت ها در ایران اسلامی عملکردی ی دارد.

 به عنوان نمونه فردی به نام اِریک هِندریکس» که فارغ التحصیل علوم ی از دانشگاه های آلمان و آمریکا است در دو کتاب خود به این مساله اشاره کرده که گسترش بیش از پیش کتاب های خودیاری، که شامل مباحث قدرت ذهن و تفکرنوین و … است، ابزار ی ایالات متحده آمریکا، برای تغییر رژیم های ی مخالف خودش است.

این فقط یک نمونه است و می توان مانند اینها را در تعریف و تمجید از پائولو کوئیلو و دالایی لاما  توسط رئیس رژیم کودک کش صهیونیستی به عنوان شاهد مثال های دیگر آورد تا مشخص شود رویکرد ترویجی در عرفان های بدلی نه معنوی و اخلاقی بلکه ی و ایدئولوژیک است.

انقلاب اسلامی ایران آنقدر برای انحصارگرایان و سلطه گران در این عرصه خاکی پر اهمیت است که برای مقابله با آن هر هزینه ای را انجام خواهند داد و در این روزهایِ بهمن بیش از پیش عظمت راهبری امام و بزرگی انقلاب 57 مردم را درک می کنیم.


انجمن رهپویان هدایت: صدها نفر زیر دست و پا ماندند و 20 نفر قربانی روغن مقدس شدند.

 از روزی که پولس یهودی دست به تحریف تعالیم عیسی(ع) زد تا کنون صدها و هزارتن نفر قربانی این تحریفات شدند و گویا قربانی شدن انسان‌ها به این دلیل پایانی ندارد و این تحریف به آفت جان ادمی تبدیل شده است.

در تازه‌ترین مورد 20 نفر فقط به خاطر لمس روغن مقدس در یک کلیسای پروتستانی در تانزانیا زیر دست و پا ماندند و جالب اینجاست که کشیش این کلیسا که ادعای نبی بودن دارد به جای آنکه بماند و به مجروحان رسیدگی کند بلافاصله به شهری دیگر پرواز کرد تا مراسم خود را در کلیسای دیگری پیگیری کند.

خبرنگار رویترز ضمن نقل این حادثه می‌گوید: به گفته مقامات تانزانیا، حدود ۲۰ نفر در مراسم کلیسایی در فضای باز ورزشگاهی در این کشور زیر دست و پا جان باختند.

صدها نفر از مردم در مراسم عبادت عصر روز شنبه شرکت کرده بودند که به رهبری کشیش محبوبی در شهر موشی در نزدیکی کوه کلیمانجارو انجام می‌شد.

کشیش بانیفیس موامپوسا، که رهبر کلیسای برخیز و بدرخش» است و خود را رسول» می‌نامد، ظاهرا روغن مقدسی» را به روی زمین می‌ریزد که باعث تشویق حضار برای هجوم به سمت آن می‌شود، به این امید که بتوانند خود را به آن برسانند.

به گزارش رویترز، این هجوم برای مسح با روغن باعث می‌شود مردم به هم برخورد کرده و یکدیگر را زیر دست و پا بیندازند که باعث جان باختن ۲۰ نفر و جراحت ۱۶ نفر شد.

رئیس پلیس کیپی واریوبا اعلام کرد که پنج نفر از کشته‌شدگان کودک بوده‌اند و اکنون نگران آن هستند که آمار کشته‌شدگان افزایش یابد.   او به رویترز گفت: این حادثه در طول شب رخ داد و افراد بسیاری در آن حضور داشتند، به همین خاطر احتمال بروز تلفات بیشتر نیز می‌رود.»

گفتنی است حوادثی از این دست در کشورهایی که کلیساهای پروتستانتیزم و سازمان‌های مسیحی تبشیری در آن‌ها فعال هستند بسیار زیاد است و جالب این جاست که بر پایه گزارش‌های موجود کشیش‌های این کلیساها همواره در پرونده‌های ی مالی و پول‌شویی دخیل بوده‌اند.


رهپویان هدایت: حسین تابنده از اقطاب پیشین و برادر نور علی تابنده، درباره اعلامیه جهانی حقوق بشر در مکتوباتش  اظهار نظری نموده است که صرفا در عالم خیالات و تصورات وی می توان به آن توجه نمود و در عالم حقیقت، هیچ گونه پایبندی و اامی از سوی دروایش فرقه نعمت الهیه در خصوص اعلامیه جهانی حقوق بشر مشاهده نمی شود و کاملا مسلک فرقه ای خود را بر خلاف جهت آن پیش می برند.

حسین تابنده طبق آنچه که در مکتوباتش آمده است مدعی است که اسلام  از هر چیزی که برای بشریت ضرورت دارد  فروگذار ننموده و اگر ما (دراویش ) به احکام اسلامی عمل کنیم دیگر از اینگونه مصوبات قانونی بین المللی بی نیاز خواهیم بود.

با نگاهی به عملکرد سیاه دراویش فرقه نعمت الهیه برای ما روشن می شود که علی رغم اینکه هیچ گونه پایبندی به قوانین داخلی و بین االمللی ندارد بلکه از دستورات و احکام شریعت اسلام ناب محمدی هم  ذره ای اطاعت و التزام عملی دیده نمی شود.

قطب فرقه نعمت الهیه، در توضیح این اعلامیه جهانی حقوق بشر نوشته است : تمام مردم باید به قوانین نظام و حکومت،برای برقراری نظم و آسایش کل جامعه احترام بگذارند و پایبند باشند و از آن تخطی نباید بکنند.

در ماده سی ام این اعلامیه آمده است هیچیک از مقررات اعلامیه‌ حاضر نباید چنان تفسیر شود که برای هیچ دولت، جمعیت یا فردی متضمن حقی باشد که به موجب آن برای از بین بردن حقوق و آزادی‌های مندرج در این اعلامیه فعالیتی انجام دهد یا به عملی دست بزند.

وی در ذیل توضیح این ماده در مکتوباتش آورده است:

"افرادی که وظایف محوله شرعی واخلاقی و قانونی را رعایت نکند درحقیقت فاسد است و باید در اصلاح آن کوشید بلکه هر فردی که باعث سلب و آسایش دیگران گردد در حقیقت اسلام ندارد و مسلمان کسی است که برادران اسلامی او از دست و  زبان او در آسایش باشند واگر فردی باعث سلب آسایش جامعه شود باید او را  طبق قوانین جزایی اصلاح کرد."

 اما در عمل دروایش فرقه نعمت الهیه در غائله گلستان هفتم و سایراتفاقات گذشته، کاملا برخلاف گفته های قطب شان عمل کردند. درسوم اسفند ماه سال 1396، دراویش فرقه نعمت الهیه ، با آشوب آفرینی های خود در منطقه پاسداران ، چهار تن از فرزندان جامعه اسلامی را به شهادت رساندند. روحیه خشونت و و خلق داعشی گونه خود را با تخریب و تضییع اموال و منازل مردم به نمایش گذاشتند.  با بهانه های واهی و راهنمایی های قطب وقت فرقه (نورعلی تابنده)، آسایش روانی و امنیت جانی ساکنین منطقه را به طور کامل از بین بردند. 

بنابراین می توانیم بگوییم از نظر حسین تابنده و اعلامیه حقوق بشر، دراویش فرقه نعمت الهیه ناقضان اصلی اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند و اینگونه  التزام عملی خود را به قوانین و حکومت اسلامی نشان داده اند.


بهائیان علاوه بر تبلیغات ضد ایرانی در دوران جنگ تحمیلی، از هیچ خدمتی جهت پیروزی دشمن و رضایت اربابان خود کوتاهی نکردند. آن عده که از سران تشکیلات بودند، اطلاعات را به صورت غیرمستقیم از بهائیان رده های پایین تر جمع آوری کرده و به مرکز محافل بهائی (اسرائیل) ارسال می کردند.

رهپویان هدایت: فرقه سازی یکی از شیوه های یهودیان صهیونیزم می باشد که آنان با این کار دو هدف مهم را دنبال می کنند. اول اینکه با فرقه سازی در جوامع مورد نظر آن ها را دچار تفرقه و تشتت کنند تا از وحدت و یکپارچگی آن جلوگیری کنند و دوم اینکه فرقه را به گونه ای طراحی کنند که از لحاظ مبانی فکری و عملی به آنان وابسته باشد تا به عنوان عوامل نفوذی در جوامع مورد هدف فعالیت نماید. مسیحیت تبشیری، فرقه ضاله مضله بهائیت و بسیاری از مکاتب شبهه عرفانی با این هدف طراحی و ترویج می گردند.

در این بین فرقه ضاله بهائیت بیشتر از همه فرق و مکاتب تحت نفوذ و سیطره اسرائیل می باشد تا جایی که مرکز تشکیلات آن نیز در مناطق فلسطین اشغالی می باشد. چیزی که به هیچ عنوان توسط بهائیان کتمان نمی شود و با صراحت افراد را به تبعیت از آن دعوت می کنند، تشکیلات اداری واقع در اسرائیل می باشد که این امر بهائیت را مبدل به یک فرقه کاملا محارب و منازع نموده است.

امام خمینی(ره) با توجه به رژیم پهلوی که در آن بهائیان متصدی امور کشور شده بودند،  فرمودند: این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می کنم، قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد آن در قبضه صهیونیستها است که در ایران به [صورت] حزب بهائی ظاهر شدند.».( صحیفه نور، 1 / 56)

امام خمینی(ره) در سال 42 نیز طی پیامی خطاب به علمای یزد فرموده بودند:

بسیاری از پستهای حساس به دست این فرقه (بهائیت) است که حقیقتا عمال اسرائیل هستند»(نیمه پنهان، 15 / 177_ 176)

در سخنرانیهای همان سال هم فرمود:

این سکوت مرگبار اسباب این می شود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهائی ها، این مملکت ما، نوامیس ما پایمال شود»( تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص 245)

دشمنی تشکیلات مخفی بهائیت با ایران پس از پیروزی انقلاب نیز بیش از پیش ادامه پیدا کرد.  بهائیان علاوه بر تبلیغات ضد ایرانی در دوران جنگ تحمیلی، از هیچ خدمتی جهت پیروزی دشمن و رضایت اربابان خود کوتاهی نکردند. آن عده که از سران تشکیلات بودند، اطلاعات را به صورت غیرمستقیم از بهائیان رده های پایین تر جمع آوری کرده و به مرکز محافل بهائی (اسرائیل) ارسال می کردند.( لایه های پنهان جاسوسی در بهائیت، مصاحبه با یک نجات یافته دیگر از بهائیت، کیهان، 18799، 1386)

به گفته برخی از بهائیان: آنان با مشاهده کشته شدن مردم با بی رحمی تمام به هم تبریک گفته و با اظهار خوشحالی اضافه می کردند که هرچه مسلمانان کشته شوند، کم است!( سه سال ستیز مرجعیت شیعه، صص 169_ 168)


 

مسیحیت تبشیری به واسطه باز گذاشتن محدوده های عیاشی، راه اندازی کلیسای مجازی، توهین به مقدسات مسیحیان سنتی، تحریف معنوی کتاب مقدس به واسطه تفاسیر صهیونیستی، تحقیر و تمسخر مسیحیان سنتی قصد از میان برداشتن آن را دارد و هرگونه سهل انگاری در این امر توسط مسیحیان سنتی زوال آنان را تسریع خواهد بخشید.

رهپویان هدایت: تقریبا تمام جریان های تند و تکفیری که در ادیان شکل می گیرد با سازماندهی سرویس های جاسوسی و با هدف از بین بردن اصل آن دین یا مکتب انجام می شود. تاریخ فرق انحرافی، نحوه تشکیل و ارتباط پدید آوردندگان آن با اسرائیل نشان می دهد اغلب این فرقه ها توسط یهودیان صهیونیزم طراحی و ساخته شده اند.

صهیونیست ها به دلیل تعصب شدید نژادی که دارند در صدد از بین بردن ادیان و قومیت ها برآمده اند و از این رو روش فرقه سازی را برای تحقق این هدف شوم انتخاب کرده اند. برای نمونه مسیحیت صهیونیستی یا همان تبشیری توسط مهره های وابسته به صهیونیزم راه اندازی و ساختار آن به گونه ای طراحی گشت که اعضا در مسیر خدمت به اهداف صهیونیزم قرار گیرند. مسیحیت تبشیری با تشکیک در مبانی مسیحیت سنتی به مقابله و مبارزه جدی با آن برخاست و رسما کاتولیک ها را تکفیر کرد.

با تضعیف کاتولیک ها و مسیحیان سنتی صهیونیست ها بهتر می توانستند اهداف شوم خود را در ممالک مسیحی دنبال کنند و به این سبب جریان مسیحیت تبشیری راه اندازی شد که در آن هیچ قید و مرز اخلاقی معنایی ندارد. 

کلیساهای مجازی و ماهواره ای که مشتی عیاش بی سر و پا مجریان آن هستند برای تعطیلی کلیساهای سنتی به وجود آمدند و کتاب مقدس با روش تفسیری تبشیری نیز با این هدف ساخته و پرداخته شد. در روش تفسیری تبشیری ها استناد به متن برای بی حرمتی و تقدس زدایی از مقدسات مسیحیت سنتی انجام می شود که این  خود مبین مشی صهیونیستی بودن آن است. 

برای نمونه  تبشیری ها متن کتاب مقدس را به گونه ای تفسیر می کنند که حضرت مریم(س) مورد تهمت و توهین قرار گیرد درحالی که در مسیحیت سنتی حضرت مریم شانی همچون حضرت عیسی(ع) دارد.

مسیحیان تبشیری تا آنجا پیش رفته اند که کلیسای سنتی را برای  عدم حمایت از صهیونیزم گناهکار پنداشته و ان را دعوت به توبه می کنند. این مباحث خود مبین این امر است که جریان تبشیر برای از بین بردن مسیحیت سنتی ساخته شده و مسامحه و مماشات آن از بی بند و باری اعضا نیز بر این مبنا شکل گرفته است. در فرقه هایی که تنها اهداف و اغراض ی و دنیوی محوریت دارد مرزهای اخلاقی جایگاهی ندارد چراکه هرزگی خود عاملی برای جذب و مهره سازی آن ها می باشد.

در حقیقت فرقه هایی مانند مسیحیت تبشیری با آزاد گذاشتن افراد در هوسرانی سعی دارند تا اهداف اصلی خود را دنبال کنند. در مجموع مسیحیت تبشیری به واسطه باز گذاشتن محدوده های عیاشی، راه اندازی کلیسای مجازی، توهین به مقدسات مسیحیان سنتی، تحریف معنوی کتاب مقدس به واسطه تفاسیر صهیونیستی، تحقیر و تمسخر مسیحیان سنتی قصد از میان برداشتن آن را دارد و هرگونه سهل انگاری در این امر توسط سنتی ها زوال آنان را تسریع خواهد بخشید.



رهپویان هدایت: 

به مناسبت سالگرد شهدای امنیت و بالاخص شهادت محمد حسین حدادیان در غائله گلستان هفتم، مروری داریم بر جزئیات آشوب آفرینی های دروایش فرقه نعمت الهیه در اواخر سال 96 که دستان ناپاک خود را به خون فرزندان این ملت آغشته نمودند.


 پرده اول: اغتشاگران درویشمآب

همزمان با اغتشاشات دی ماه سال 96 در شهر تهران، ۵ نفر از دراویش(در روز ۹ دی ماه) خواستار ملاقات با مدیر سایت مجذوبان نور» (یکی از رسانه‌های افراطی دراویش) در بیمارستان دی تهران شدند که این خواسته با مخالفت متولیان امر مواجه شد.

در همان روز، افراد مورد اشاره با ارسال پیامک از هواداران خود درخواست تجمع در مقابل بیمارستان کردند که این تجمع، منجر به درگیری مختصر با نیروهای امنیتی و دستگیری ۵ تن از افراد مورد اشاره شد.

یکی از این افراد در روز بعد آزاد شد؛ اما حضور چهار نفر دیگر در زندان اوین، موجب شد تا تجمع و تحصن دراویش در مقابل این زندان آغاز و به مدت ده روز ادامه پیدا کند. تجمع کنندگان خواستار آزادی بی قید و شرط دراویش زندانی یا به زندان رفتن همه تحصن کنندگان بودند.

این روند تا روز ۱۹ دی ادامه داشت و در نهایت، چهار نفر از دراویش زندانی نیز بعد از طی مراحل لازم آزاد شدند، اما طیف افراطی دراویش با تبلیغ در فضای مجازی مدعی شد که پایداری و تحصن در راستای خواسته‌هایمان باعث گردید که به اهدافمان که آزادی زندانیان بود، برسیم!

 

پرده دوم: بنویسد دراویش بخوانید ری استارت

فعالیت های رسانه ای دراویش افراطی در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی با پشتیبانی رسانه‌های ضدانقلاب همراه شد. در داخل با توجه به این قضیه، در خصوص عملکرد منفی و ساختارشکنانه گروه مجذوبان نور» و روابط این گروهک افراطی با خارج از کشور مانند ری استارت، رادیو فردا، BBC  و حتی عدم تبعیتشان از قطب فرقه نورعلی تابنده (قطب دراویش گنابادی) افشاگری‌هایی به عمل آمد.

تداوم این درگیری‌های رسانه‌ای در نهایت منجر به تجمع حدود ۲۰ نفر از دراویش در مقابل منزل نورعلی تابنده در خیابان گلستان هفتم خیابان پاسداران در روز چهارم بهمن ۹۶ شد. بهانه این افراد این بود که جان نورعلی تابنده در خطر است!

دو تن از مدیران سایت افراطی مجذوبان نور به نام های مصطفی دانشجو» و رضا انتصاری» نیز در میان تجمع کنندگان حضور داشتند. این تجمع نیز با دخالت نیروی انتظامی پایان یافت.

پس از آن، تجمعات پراکنده و محدود دراویش در خیابان پاسداران ادامه داشت و بعضاً مشکلاتی را ایجاد کرد. مثلاً در شب ۱۴ بهمن مشاجرات لفظی محدودی بین گشت بسیج با دراویش تجمع کننده در آنجا رخ می‌دهد.

طیف افراطی دراویش، با فضاسازی رسانه‌ای در خصوص این اتفاق، در شبکه های اجتماعی خود به دروغ حضور نیروهای امنیتی و سپاهی در حوالی منزل قطب دراویش گنابادی اعلام می‌کنند و این اقدام آنان سبب شد که تا ساعت ۳ بامداد، جمعیتی بالغ بر ۴۰۰ نفر از آنها در آن منطقه تجمع کنند.

این تجمع باعث حضور مأمورین کلانتری ۱۰۲ به همراه تعدادی گشت موتور سوار ناجا در منطقه شده که متاسفانه باز هم، دراویش با این مأموران درگیر شده و صدماتی را به مأموران ناجا وارد و شش دستگاه موتورسیکلت ناجا را به شدت تخریب کردند. نکته قابل توجه آن است که بر اساس تصاویر به دست آمده، مصطفی دانشجو»، کسری نوری»، رضا انتصاری» در این تجمعات نیز حضور موثر داشتند.

گفتنی است که خواسته تجمع کنندگان تامین امنیت شخص و منزل آقای نورعلی تابنده بود، این در حالی است که نورعلی تابنده در پیام مکتوب خود که توسط یکی از دراویش در میان تجمع کنندگان هم قرائت شد، به صراحت اذعان می‌کند که من و منزل من امن است و هیچ خطری متوجّه آن نیست… با این حال، طبق اسناد به دست آمده دراویش افراطی موافق تداوم تجمعات و درگیری‌ها بودند.

 

پرده سوم: از درویشی تا قمه کشی

این وضعیت طی روزهای بعد کمی آرام شد؛ اما حضور دراویش در منطقه خیابان پاسداران ادامه داشت که بیشتر در داخل وسایل نقلیه خود مستقر بودند. یکی دیگر از اقدامات دراویش این بود که برای تلطیف فضای عمومی، در روز ۱۹ بهمن برای دلجویی از همسایگان منزل نورعلی تابنده، به آنها گلدان گل تزیین شده اهداء کردند و از صبر و تحمل آنها در این حوادث قدردانی کردند و به دروغ مدعی شدند که عامل این اتفاقات، بعضی از افراد بسیجی و لباس شخصی بودند!

در روز ۲۹ بهمن، پلیس به راکبین دو خودرو پراید مشکوک شد که راکبین با رها کردن خودرو متواری شدند. در ادامه افرادی با مراجعه به پلیس مدعی می‌شوند که مالک خودرو هستند و مأموران نیز آنها را با خودروها به دادسرا اعزام می‌کنند؛ اما در بین راه ۴ نفر از دراویش به مأمورین و خودرو حمله، و متهمان را فراری می‌دهند که این اتفاقات نیز منجر به دستگیری نعمت الله ریاحی می شود. وی برای حضور در تجمعات قبلی دراویش در خیابان گلستان هفتم به تهران آمده بود.

 

پرده آخر: جنایت در شب

رسیدن خبر دستگیری ریاحی به دراویش افراطی، منجر به تجمع حدود ۱۵ نفر از دراویش از جمله کسری نوری»، رضا انتصاری» و… در مقابل کلانتری ۱۰۲ پاسداران در تاریخ ۳۰ بهمن شد. این افراد هم خواستار آزادی بی قید و شرط متهم بودند و حتی یکی از دراویش، اقدام به تهدید یک مأمور ناجا برای آزادی ریاحی» و اعلام مهلت نیم ساعته» می‌کند که تصاویر آن نیز در شبکه‌های مجازی پخش شد.

به هر صورت این تجمع در بعدازظهر منجر به بستن خیابان توسط دراویش، درگیری با عوامل گشت راهور ناجا و در ادامه مردم عادی شد.حضور نیروهای یگان امداد جهت متفرقه نمودن دراویشی که مجهز به انواع سلاح سرد و همچنین کوکتل مولوتوف بودند، سبب شد که تعدادی از آنان دستگیر و باقی نیز به گلستان هفتم پناه ببرند.

در همان شب، اتوبوس دراویش به رانندگی محمد رضا ثلاث به سمت جمعیت و مأموران انتظامی هجوم آورده و اقدام به زیر گرفتن عوامل انتظامی می‌کند. متاسفانه در این حادثه سه نفر از عوامل ناجا به شهادت رسیدند و حدود ۹ نفر نیز به شدت زخمی شدند.

در نخستین ساعات بامداد اولین روز اسفند ماه سال 96، حضور نیروهای امنیتی برای ختم این غائله در منطقه افزایش یافته و گروهایی از نیروهای مردمی و بسیجی نیز در منطقه حاضر شده بودند. دراویش نیز با استفاده از خودروی سمند اقدام به زیر گرفتن مردم کردند که در این حادثه جوان بسیجی محمدحسین حدادیان در شام شهادت حضرت زهرا (س)، به شهادت می رسد.

راننده این سمند توسط عوامل امنیتی شناسایی و بازداشت شد. دقایقی بعد نیروهای ناجا به کوچه وارد شده و ضمن دستگیری دراویش داعشی، غائله را تمام می‌کنند. حدود ساعت ۵:۳۰ صبح هم نورعلی تابنده هم با انتشار ویدئویی از عوامل اغتشاش برائت می‌جوید و مسیر خود را از آنان جدا می کند. اما وی بعد از مدتی در جلسات خود با حضور دراویش داعشی از اقدامات آنان حمایت کرد.

امروز با گذشت دو سال از غائله گلستان هفتم، علی رغم مرگ نور علی تابنده، در حالی که هنوز قمه و قداره دراویش آلوده به خون شهدای مدافع امنیت مردم است باز هم تحرکات خصمانه دراویش داعشی در کشور ادامه دارد. آنها به هر بهانه‌ای سعی می‌کنند فضای روانی جامعه را برهم زده و هنوز قمه و قداره خود را غلاف نکرد‌ه‌اند.



تشکیلات اداری این فرقه ضاله با توجه به بی مایگی و عبث بودن نوشته های سردمداران آن، طرح روحی را راه اندازی کرد. در طرح روحی تبلیغ به منظور فریب و جذب افراد هدف اصلی می باشد که تمرکز اصلی نیز بر کودکان قرار گرفته است.

 

رهپویان هدایت: نوشته های سردمداران بهائیت سراسر گنگ،  نامفهوم و مملو از غلط های علمی و ادبی می باشد که این امر نشان می دهد اعضای این فرقه ضاله هیچ منطقی در تبعیت از باورهایشان ندارند. بهائیان چشم و گوش بسته و با تعطیل کردن عقل تنها مهره هایی در خدمت تشکیلات جاسوسی واقع در اسرائیل می باشند چنانچه فریدون آدمیت در مورد آنان می گوید:

کسی که می‌گوید بها در زمره پیامبران بزرگ است و نام او را در کنار موسی و عیسی و زرتشت و محمد می‌آورد نمی‌تواند ادعا کند که من نماینده تفکر عقلی هستم؛ شارلاتانی است که می‌خواهد مردم را تحمیق کند.( یادداشتهای پراکنده، عبدالله شهبازی)

جالب اینجاست که بهائیان نمی گویند بها پیامبر است بلکه مدعی الوهیت و خدایی وی می باشند و از این جهت بی عقلی و بی خردی بهائیان بسیار بیش از آن چیزی است که آدمیت در باره آنان می اندیشید. فرقه ضاله بهائیت از نحله های ساختگی بشری  است که فاقد اصول، مقیاس و ملاک‌های دین می باشد که این امر در نوشته های سردمداران این فرقه کاملا مشهود است.

تشکیلات اداری بهائیت که خیلی زود بافته های باب، بها و امثال آن ها مملو از اراجیف یافت شورایی تحت عنوان شورای بازبینی راه اندازی کرد و به مهره های خود دستور داد تا نوشته هایشان در باره فرقه را پیش از انتشار به این شورا تسلیم و پس از تایید آن اقدام به انتشار کنند.

در هر حال تشکیلات اداری این فرقه ضاله با توجه به بی مایگی و عبث بودن نوشته های سردمداران آن، طرح روحی را راه اندازی کرد. در طرح روحی تبلیغ به منظور فریب و جذب افراد هدف اصلی می باشد که تمرکز اصلی نیز بر کودکان قرار گرفته است. بسیار جای تامل دارد که در طرح روحی نوشته های سردمداران این فرقه چندان مورد استفاده قرار نمی گیرد و نویسندگان با تکیه بر بیانیه های بیت العدل و مباحث روانشناسی در صدد مهره سازی تشکیلاتی می باشند. عدم استفاده از نوشته های سردمداران فرقه در این طرح به این دلیل است که افراد در رصد باورهای فرقه ای پی به بطلان آن ها خواهند برد و به این سبب، اهداف تشکیلات در طرح روحی با تکیه بر تکنیک های روانشناسی ارائه می گردد.

با این وصف مشخص شد که بافته های سرکردگان بهائیت به حدی پوچ و مهمل است که تشکیلات جاسوسی این فرقه ضاله برای حفظ اعضای خود به خود سانسوری و طرح هایی چون روحی روی آورده اند.


 

رهپویان هدایت: علل پیدایش، گرایش و علل گسترش شبه معنویت های حاضر در ایران اسلامی را باید به جهت جامعه شناسی مورد بررسی قرار داد.

 در این مقال کوتاه نمی توان به هر سه علت پیدایش، گرایش و گسترش شبه معنویت ها در ایران اسلامی پرداخت اما در مورد اول که بحث چگونگی و علت های پیدایش است باید به مباحث جامعه شناسی حتما رجوع کرد.

در جامعه‌ای که تربیت بومی آن تربیت دینی است، چگونه می شود که زمینه پیدایش جنبش های نوظهور بوجود می آید؟

 معمولا این گونه جنبش ها هم صنف با سبک زندگی غربی است و در عمده آنها روش های شبه معنویت ها با سبک زندگی غربی کاملا لازم و موم یکدیگرند.

 وقتی در جایی سبک زندگی غربی مبنا باشد حاکمیت فرهنگ غربی اتفاق می‌افتد و دین کنار گذاشته می‌شود، در نتیجه لازمة این نوع زندگی که این نوع معنویت می‌باشد حاضر می شود؛ هر جا این چنین سبک زندگی وارد شود معنویت درخور شأن آن هم وارد می‌شود.

 حال باید به این مهم توجه کرد که اگر چه جامعة ما اسلامی است اما متاسفانه سبک زندگی‌  غربی در جامعه به مرور رسوخ و نفوذ کرده است. از زمانی که سبک زندگی غربی در کشور ما به سبک آرمانی بالاشهرنشینان درآمد نفوذ این جریانات بیشتر شد و اتفاقا رشد و گسترش عرفان های بدلی برای اولین بار در ایران اسلامی در مناطقی بود که بیشتر به سبک زندگی غربی متمایل بودند.

 به طور مثال اگر یک همایش اجتماعی در مورد این جریانات وجود داشت ابتدا کلان شهرها در معرض آسیب بودند و در کلان شهرها هم مناطق مرفه نشین بیشتر از دیگر مناطق .

لازمه زندگی به شیوه غربی این است که به جای اعتکاف، تفکر، ورزش و. به شما می گوید حدود یک ساعت یوگا انجام دهید، به جای شیوه های آرام بخش اسلامی مانند دعا و راز و نیاز با خدا به مدیتیشن توصیه می کند و . تا زمانی که در کشور سبک زندگی غربی و فرهنگ غربی بر زندگی و فرهنگ مردم حاکم باشد این چنین معنویت‌ها نیز حضور خواهند داشت و این مسئله قابل تفکیک نیست.

برای نمونه در کنار مدل هایی از یوگا که توسط شبه معنویت ها در کشور تبلیغ می شود می توان به ترویج سبک زندگی توسط ترویج دهندگان فنگشویی اشاره کرد که در حال پیاده کردن سبک زندگی خاص خود هستند. آنان چیدمان منازل را تعریف می کند و برای سبک زندگی افراد برنامه ریزی می کند؛ می گویند اگر خواستار زندگی معنوی هستید باید نمادی از مجسمة بودا در منزل داشته باشدو به عبارت دیگر مدل سبک زندگی را تغییر می‌دهند.

دیوید فورد کتابی تحت عنوان جدایی معنوی» یا طلاق معنوی» می نویسد که در آن می‌گوید طلاق می‌تواند به عنوان یک سیر و سلوک معنوی باشد! این مطلب یقینا در صدد ارائه سبک زندگی غربی است که در این مدل  قبح و زشتی طلاق برادشته شده و از آن به عنوان مسیر معنوی یاد و به آن توصیه می شود!!

دین مبین اسلام با سبک زندگی غربی همخوانی ندارد و برای خود داری سبک و سیاقی کاملا عقلی و علمی است که با توجه به غنای متون آن، اگر در جامعه به صورت تمام و کمال پیاده شود نه تنها نیازی به روش های بیگانه نیست بلکه به طور قطع بیگانگان از آن الگو خواهند گرفت.



امروزه در مورد نویسندگان  عهد جدید در میان مسیحیان اختلاف نظر های زیادی وجود دارد. برخی از محققین مسیحی در مورد کاتبان  عهد جدید اعتراف کرده اند:  طبق تحقیقات  انجام شده ، تمام نویسندگان عهد جدید  فاقد اعتبار هستند.


رهپویان هدایت: با مطالعه کتاب کلام مسیحی نوشته توماس میشل به ترجمه حسین توفیقی ، برخی از اشتباهات فاحش مسیحیان درباره نویسندگان کتب عهد جدید را در این مجال به صورت مختصر بررسی خواهیم نمود

عهد جدید مجموعه 27 رساله و کتاب است  که به باور مسیحیان در قرن اول میلادی  (حدود نیمه دوم قرن اول) به وسیله 7 نفر  از مومنان مسیحی  نگاشته شده است . اسامی این 8 تن به قرار زیر است  متی ، مرقس، لوقا، یوحنا، پولس، یعقوب، پطرس، یهودا.

براساس نظر بسیاری از محققان جدید، نوشته ها و نامه های پولس یهودی از جهت زمانی بر بقیه بخش های  عهد جدید تقدم دارد و هنگامی که مسیحیان اولیه برای دعا اجتماع می کردند، به عنوان مرجع حل اختلاف و مشکلات شان، آن نوشته ها را می خواندند. غالبا از آنها رونوشت بر می داشتند وبرای کلیساهای محلی می فرستادند.

در میان اناجیل چهارگانه به نظر محققان جدید ، انجیل مرقس بر بقیه از جهت زمانی تقدم دارد و تألیف آن به حدود سال 60 میلادی بر میگردد. مرقس یکی از شاگردان دوازده گانه عیسی (ع) نبود  بلکه از شاگردان پولس و پطرس بوده است.

امروزه در مورد نویسندگان  عهد جدید در میان مسیحیان اختلاف نظر های زیادی وجود دارد. برخی از محققین مسیحی در مورد کاتبان  عهد جدید اعتراف کرده اند:  طبق تحقیقات  انجام شده ، تمام نویسندگان عهد جدید  فاقد اعتبار هستند.

  مطالعات آنان نشان می دهد،  همه آنها به اعتراف اکثریت مسیحیان نه از پیامبران بودند و نه از اشتباه و گناه مصونیت داشته اند بلکه انسان های معمولی بودند که  به حضرت مسیحی ایمان آورده بودند و امکان دارد از آنان خطا و اشتباه سر زده باشد.

برخی از آنها مانند متی و یوحنا از حواریون وشاگردان مسیح بوده اند افرادی مانند پطرس،یهودا و یعقوب و بر خی دیگر نه تنها از شاگردان حضرت مسیح (ع) نبودند بلکه در طول حیات ایشان هم یک بار او را ندیدند.

در ادامه بررسی هایشان به این نتیجه می رسند که نمی توان عهد جدید را به عنوان منبع اصلی تعالیم و آموزه های حضرت مسیح (ع) دانست .

 جالب است بدانیم که فهرست کتب عهد جدید در نیمه قرن دوم (150-200 میلادی) درست شده و از آن زمان به بعد ، مسیحیان به این کتب اعتقاد پیدا کردند اما رسمیت  پیدا کردن آنها در میان مسیحیان  چندین قرن بعد اتفاق  افتاد.



 

رهپویان هدایت: آنچه که دروغ تبشیری ها را بیش از پیش آشکار می کند و پرده از ادعاهای دروغین آنان بر می دارد مواجهه آن ها با بیماری کرونا می باشد. مبلغان تبشیری که مدعی شفابخشی هستند چنان از مبتلایان کرونا می گریزند و از مواجهه با آنان کناره می جویند که گویی هیچ اعتقادی به آنچه می گفتند ندارند.

یکی از حیله های مبلغان تبشیری که به وسیله آن در صدد اغوای افراد برمی آیند ادعای شفابخشی بوده است. سفاهت و جنون برخی از این مهره های تبشیری به جایی می رسد که سخنانی بی معنی و پوچ بر زبان جاری می کنند و از بیننده می خواهند دست های خود را به تلوزیون چسبانده و از آنان شفا بگیرند.

این رویه جاهلانه نشان می دهد که جریان تبشیر منطقی برای ارائه ندارند و از این رو به خرافات و اباطیل روی آورده است. اما آنچه که دروغ تبشیری ها را بیش از پیش آشکار می کند و پرده از ادعاهای دروغین آنان بر می دارد مواجهه آن با بیماری کرونا می باشد. مبلغان تبشیری که مدعی شفابخشی بودند چنان از مبتلایان کرونا می گریزند و از مواجهه با آنان کناره می جویند که گویی هیچ اعتقادی به آنچه می گفتند ندارند.

این اتفاقات موجب افشای دروغ پردازی های مهره های تبشیری شد چنانچه آن ها حتی در کشورهای خود نیز نتوانستند از قدرت شفابخشی!!! استفاده کنند و دست به دامان پزشکان و اطباء شده اند. جالب اینکه وقتی فردی با شبکه های ماهواره ای تبشیری تماس می گرفت و اذعان می کرد دچار بیماری است هیچگاه مجری های تبشیری وی را برای رجوع به پزشک ترغیب نمی کردند و مدعی می شدند که با لفاظی او را شفا می دهند.

حال چه شده که جریان تبشیر چنان عاجز شده که مهره های آن از ترس جان به پستوها خزیده اند و گوشه نشینی اختیار کرده اند. مگر نه اینکه آنان از همنشینی حضرت عیسی(ع) با جذامیان برای خود شانی ساخته و جایگاهی قائل شده اند درحالی که به هیچ وجه رفتار و کردار آنان سنخیتی با آن بزرگوار ندارد. چه زیبا حافظ درباره این طائفه سروده است که:

خوش بود گر محک تجربه آید به میان    تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

این رو سیاهی جریان تبشیر نتیجه انحرافاتی است که به نام پیامبران الهی ایجاد کردند و خدا نیز مکر آنان را مانند همیشه باطل کرد. در واقع گذر زمان نشان می دهد هرکس که ادعای مقامات معنوی را به دروغ و به باطل مطرح کرده رسوا شده و با بی آبرویی مواجه گردیده است. عدم صداقت و به عبارتی دروغگویی مهره های مسیحیت تبشیری به دلیل ضعف آنان در مبانی عقلانی و منطقی است که از این رو شرب خمر و مصرف مشروبات الکلی که خود زائل کننده عقل می باشد نیز کاری رایج در بین اعضای این فرقه می باشد. در مسیحیت تبشیری هرکاری که ضد عقل و خردستیز باشد ممدوح است و به این سبب ادعاهای باطل، کارهای شنیع ضداخلاقی و امور خرافی بسیاری در بین آنان رایج می باشد.


رهپویان هدایت: بهترین زمان تبلیغ برای جریان تبشیر، مواقع بحرانی و اضطراری در کشورها است. روسای فرقه مسیحیت صهیونیستی در شرایطی که مردم در اضطراب و نگرانی به سر می برند به سراغ آنان رفته و با بحران سازی های تصنعی ، آن آرامش روحی و روانی که برای مدیریت بحران ضرورت دارد از آنان سلب می کنند. 

در شرایط فعلی کشورمان که همه مردم با همدلی و مشارکت همه جانبه برای مقابله با ویروس کرونا بسیج شده و همصدا با یکدیگر تدابیر بهداشتی و پزشکی را رعایت می کنند ، مشاهده می شود جریان تبشیر کاملا برخلاف همه مردم عمل می کند.

رسانه های وابسته به جریان تبشیر در این ایام بحرانی کشور ، با انتشار اخبار دروغ و ارائه آمار و ارقام جعلی ، به خیال خودشان خواهند توانست تلاش های شبانه روزی جامعه پزشکی ایران را پنهان کنند. 

علی رغم فعالیت های جهادی و پشتکار پرستاران زحمات دست اندرکاران  اصلی در میدان مبارزه با ویروس کرونا، به دروغ به مخاطبین خود وانمود می کنند که هیچ اقدام موثری برای سلامتی و حفظ جان مردم صورت نمی گیرد.

جالب است که روسای جریان تبشیر از مدافعین تحریم های پزشکی دولت آمریکا در سال گذشته بودند. فرقه مسیحیت صهیونیستی از حامیان سرسخت دولت ترامپ در سال های گذشته بوده و همواره از ت های خصمانه و ظالمانه دولت آمریکا علیه ملت ایران پشتیبانی کرده است.

با وجود ادعاهای دروغین ایالات متحده آمریکا و خلاف پروتکل­‌های بشردوستانه بین ­المللی ورود اقلام غذایی، بهداشتی و به ویژه دارویی به ایران به علت تحریم های پزشکی  با محدودیت‌های بی­ سابقه­‌ای مواجه شد. حال با ظهور جهانی بحران کرونا بزرگترین دغدغه همه کشورهای درگیر با این ویروس مهار آن است اما ایران در این مسیر با سد بلند تحریم­ های  آمریکاروبروست.

با چنین توصیفاتی مقامات ایالات متحده در مواضعی متناقض به دروغ اعلام می­‌کنند خواهان کمک به مردم ایران هستند.متعاقب آن رسانه های تبشیری دائما به دروغ اعلام می کنند که دولت آمریکا اقلام پزشکی و بهداشتی مورد نیاز را به کشور ایران ارسال نموده اما دولت جمهوری اسلامی، آن را قبول نمی کند!!!

فعالیت های خصمانه جریان تبشیر در مواقع بحرانی مسبوق به سابقه بوده است. فعالان جریان تبشیر با مشارکت وهمفکری دشنمنان دیرینه انقلاب اسلامی کاری جز القاء روحیه یأس و ناامیدی از دست شان بر نمی آید و ماموریت امروز سران مسیحیت تبشیری این است که اقدامات و موفقیت های ارزنده جامعه پزشکی کشور را از مردم کتمان کنند.



رهپویان هدایت: وین دایر یکی از مروجان قانون جذب است، در این زمینه می گوید: باید هر شب پیش از خواب دو کلمه ثروت و موفقیت را آنقدر تکرار کنید تا خوابتان ببرد. چون هر چه را قبل از خواب و در حالت خلسه پیش از خواب با خودتان نجوا کنید بر ضمیر ناخودآگاهتان نقش می بندد.» وین دایر، راز قانون جذب، ص 140

این جملات وین دایر بیانگر و تایید دنیایی بودن تئوری راز و نفی آخرت در این دسته از قانون‌های فرقه‌ای است. او انسان را حتی در زمان استراحت برای دنیا می خواهد و این تمرین را به انسان می آموزد که شما باید برای آنکه حتی ضمیر ناخودآگاهتان هم فقط بفکر دنیا باشد، شب ها در حالت خلسه این کلمات را تکرار کنید.

 این در حالیست که در دین مبین اسلام مطرح شده و در زمره مستحبات آمده است که قبل از خواب بفکر اذکار آسمانی و خواندن سوره توحید باشد تا روحیه و رفتار شما را بیشتر متوجه غایت هستی کرده و اندوخته های دنیا و آخرت را همزمان فزونی بخشد.

قانون جذب نه تنها انسان را به کسب فضائل اخلاقی دعوت نمی کند بلکه به مرور آن ها را کاملا در وجود آدمی می خشکاند و از بین می برد حتی یکی از خطرناکترین امیال انسانی یعنی آز و طمع را فعال نموده و این میل را بر ساحت های متعالی و معنوی روح انسان مسلط می کند.

 طبق متون دینی این میل اگر در وجود انسان فعال شود یکی از ارزشمندترین قوای انسانی را که نیروی عقل است از کار می اندازد و آن را زمین گیر می کند.

طبق متون دینی این میل اگر در وجود انسان فعال شود یکی از ارزشمندترین قوای انسانی را که نیروی عقل است از کار می اندازد و آن را زمین گیر می کند.

حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: بیشتر زمین خوردن های عقل برای جاهایی است که برق طمع در وجود انسان جهش می کند و زیاد می شود.» نهج البلاغه، حکمت، 219

فرضیه جذب از آنجا که برآمده از تفکر اومانیستی است، بیش از آنکه ناظر به ابزار زندگی باشد در فضای اهداف مطرح است و از این نظر نه یک راهکار جدید برای دستیابی به آرزوها که یک راهبرد و استراتژی محسوب می گردد. زیرا به هدف گذاری می پردازند و به زندگی کاملا بی خدا و مادی سمت و سو می بخشد. به عبارت دقیق تر این مفهوم به افق سازی و آرمان تراشی می پردازد، نه عرضه ابزار و وسایل جدید .

یعنی پاره ای از امور را به صورت آرمان و مطلوب نشان می دهد و این مطلوب ها هم چیزی جز چرب و شیرین زندگی این جهانی نیست. به همین دلیل چهره نامدار راز فقط در یک پاراگراف 12 بار جمله - حق توست - که را تکرار کرده است و اولین جمله کتابش را اینگو نه آغاز می کند: حق شماست که زندگی معرکه ای داشته باشید.  راندا برن، قدرت، ص 13


کوئیلو در آثار خود به شیطان و وم در نظر گرفتن او در زندگی روزمره می پردازد اما باید اذعان کرد که تصویری که کوئیلو از شیطان و قدرت های او دارد در واقع بازخوانی اعتقاد بسیار پلید و منحرف شیطان پرستان است.

رهپویان هدایت: سه محور در نوشته های کوئیلو در باب شیطان قابل ذکر است که به خوبی نشان دهنده گرایش کوئیلو است. این سه در کنار هم در نهایت به تقدس جایگاه شریرترین وجود عالم هستی از سویی و پذیرش نظام دوقطبی در عالم از طرفی دیگر منجر می شود.

وی از یک طرف حقیقت انسان را شرارت معرفی می کند! (شیطان و دوشیزه پریم) و از طرفی دیگر با معرفی خدای عاجز و منفعل! شیطان را در عرض خدا، در تدبیر هستی سهیم می داند. البته هستی و عالمی تاریک و سیاه که بیشتر با حاکمیت شیطان و تسلط او سازگار است.

چهره ای که پائولو کوئیلو از جهان به نمایش می گذارد چهره ای تاریک است که با چیرگی شرارت و ظهور پلیدی ها همراه است. قواعدی که بر دنیا حاکم می داند نشان از تسلط نیروهای بی منطق و به دور از حکمت، بر جهان دارد که نوعی جبر تاریخی را با خود به جریان انداخته است.

از جمله تفرجگاه هایی که کوئیلو از پرسه  در آن خسته نمی شود و بارها آن را به ذهن مخاطب القاء می کند - نمایش جاوه هایی از جبرگرایی - است. به همین سبب او در کشکولی که امروزه در رنگ و لعاب عرفان-بدلی- ساخته است هیچ گاه از تکرار و پردازش مفاهیم این عرصه دست بر نمی دارد و از آن لذت می برد که این جبرگرایی کوئیلو نیز برای نشان دادن بیش از پیش قدرت شیطان بکار برده می شود.

گویا یکی از ماموریت های کوئیلو از جانب برنامه ریزان اسرائیلی و امریکایی، جا انداختن این گونه مفاهیم است به گونه ای که این دیدگاه دائما به صورت مختلف در داستان های او تبیین می شود.

نشان دادن این که سرنوشت هر کس از پیش رقم خورده است، فاجعه همیشه رخ می دهد و انسان هیچ و پوچ است و هیچکدام از تلاش های ما نمی تواند صف پلیدی را که منتظر ماست تغییر دهد و.

بسیاری از این نقل هایی جبرگرایانه و شیطانی را می توانید در کتاب شیطان و دوشیزه پریم مشاهده کنید. اما نکته دیگری که باید در مقوله شیطان گرایی کوئیلو به آن پرداخت، نشان دادن تصویری بی ضرر از شیطان به مخاطب است. او سعی کرده است که شیطان را موجودی امین! و یاور آدمی معرفی کند.

کوئیلو در همنوایی کامل با دیدگا های ضدخدا و شیطان پرستان ادعا دارد که شیطان هر چند بی ضرر است اما می تواند سرنوشت انسان ها و جوامع را تغییر دهد و قدرت حلول و تصرف در جان و روان دیگران را دارد.

برداشت های پائولو کوئیلو و آنچه به مخاطبان خود القا می کند کاملا بی منطق و بدون پشتوانه علمی است و تعریف او از شیطان کاملا تخیلی و غیر واقعی است. او در واقع نگاه شیطان گرایان را به شیطان باز خوانی و تایید می کند و حاضر نیست این نگاه منحرف و پلید را به نقد و بررسی بگذارد.


 

رهپویان هدایت: اگر کسی گفته ها و نوشته هایی که پیرامون فراماسونری انجام شده را بخواند و بعد به مطالعه منابع سرکردگان بهائیت بپردازد خواهد دید که محورها و کلیدواژه های مشترک بسیاری بین این دو نحله منحرف وجود دارد. نزدیکی فرقه ضاله بهائیت به فراماسونری به حدی زیاد است که در علائم و نمادهای این فرقه ضاله به وضوح مشاهده می گردد.(نمادهای مشابه و مشترک بسیاری بین بهائیت و فراماسونری وجود دارد که ان شاالله به صورت مجزا منتشر خواهد شد) این قرابت شوم به این معنا نیست که بهائیت و فراماسونری دو شاخه موازی منحرف می باشند بلکه فرقه ضاله بهائیت از انشعابات ماسونی است که در تحت نظارت اعضای آن مرکز اداره می شود.

با رجوع به بیشینه این فرقه ضاله و ارتباط سردمداران آن با افراد و لژهای ماسونی این امر بیش از پیش هویدا می گردد. برای نمونه علیقلی خان نبیل الدوله، استاد فراماسونری و مترجم عباس افندی بود که درباره وی آهنگ بدیع، ارگان بهائیان، می نویسد: میرزا علیقلی خان نبیل الدوله ازجمله مشاهیر امر [فرقه بهائیت] است که در خدمات دولتی نیز به مدارج عالیه نائل شده و علاوه بر عضویت هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح ورسای، به مقام سفارت دولت شاهنشاهی ایران در ایالات متحده امریکا رسیده است».

 اسماعیل رائین در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران به بیان شرح احول علیقلی خان نبیل الدوله پرداخته و نوشته است:یکی از فراماسون های معروف ایران که دارای شهرت جهانی بود و در سازمان فراماسونی امریکا مقام ژنرال ماسونی» و درجه 33 فراماسونی» را داشت و همچنین عالی ترین نشان ماسونی را که فقط به روِسای جمهور امریکا اعطا می شود، دریافت کرده بود، علیقلی خان  از افراد خاندان سپهر کاشی است. او یکی از روِسای بهائیان ایران و امریکا بود و عکس او در کنار تصویر عبدالبهاء، از ارادت فوق العاده او به پیشوای بهائیان جهان حکایت می کند.

علیقلی خان نبیل الدوله در خانه خود محفل ماسونی کوچکی داشت، که اغلب روزها، در حضور دیگران، در آنجا به عبادت می پرداخت. نبیل الدوله بهائی بود و از روِسای این فرقه به حساب می آمد.» در محراب محفل ماسونی او سه جلد کتاب. قرار داشت که. عبارت بودند از: 1. قانون اساسی فراماسونری 2. الواح بهاء الله 3. کتاب بیان

تصویری که رائین از نبیل الدوله منتشر کرده که وی با احترام کامل در کنار عباس افندی ایستادهنشان می دهد سرکردگان بهائیت همگی یاخود ماسون بودند و یا تحت نظر آنان به فعالیت می پرداختند. کتاب هایی که علیقلی خان نبیل الدوله ماسون به آن ها اهتمام داشت دوتای آن ها از سه کتاب نوشته سرکردگان بهائیت بود که این امر اوج ارتباط بین آن ها را نشان می دهد.


 

رهپویان هدایت: برای مبارزه با فرقه های منحرف صوفیه در جوامع اسلامی ، علمای بزرگ اسلام با نگارش آثار ارزشمند شان ، پرده از چهره منافقانه این فرقه ها برداشته و با روشنگری های مبنایی ، انحرافات و جعلیات متصوفه  را در مقابل مسلمانان برجسته و نمایان کردند.

مرحوم فیض کاشانی از جمله دانشمندانی بود که در زمان حیاتش به مقابله علمی با انحرافات صوفیه قیام نمود و آثار ارزنده ای را در این زمینه از خود به جا گذاشت.

جالب است که بزرگان صوفیه سعی دارند تا ملا محسن فیض را درویش معرفی کنند و از این رو درصدد کتمان و یا بی اهمیت جلوه دادن آثار وی می باشند. نوشته ها و مشی این محدث عظیم الشان نشان می دهد از اساس تابع فرمایشات اهل بیت علیهم السلام بوده و با جمیع انحرافات صوفیه سازگاری نداشته است.

مرحوم فیض کاشانی در کتاب الحقایق فرقه های صوفیه را اینگونه معرفی می کند:

 [صوفیان] مردمی هستند که خود را اهل ذکر نامیده و دم از تصوف می زنند و ادعا می کنند که ما در اعمال و افعال خودنمایی نمی کنیم و بار گردن دیگران نمی شویم، لباسهای مندرس می پوشند و گِرد یکدیگر می نشینند و ذکر هایی از خود اختراع می نمایند، اشعاری را با لحن خوش می خوانند و تهلیل (لا اله الاّ الله) را به زبان بلند می گویند و از علم و معرفت اطّلاعی ندارند و مثل بعضی حیوانات فریاد زده و می رقصند و کف می زنند.

اینها دسته ای هستند که در دریاهای فتنه و فساد شناورند و بدعت می گزارند و به سنّت های نبوی توجّهی ندارند و صداها را به یا هو و امثال آن بلند می کنند و صیحه های ناهنجار و نامناسب می کشند.

دسته دیگر از آنها ادعا می کنند که به ذات مقدّس الهی معرفت پیدا کرده و معبود خود را مشاهده نموده اند و از مقام محمود نموده و به ملازمت عین شهود موفق گردیده اند، البته آنچه را که می گویند جز حرف بیش نیست و این دسته هنگامی که لبا عوام مردم رو برو می شوند، گفتار بی سر و پایی به هم می بافند و آنان را بدین وسیله فریب می دهند و چنان لاف می زنند که گویا به آنان وحی می شود و از آسمان خبر میدهند، به مردم و علماء، به چشم حقارت می نگرند و درباره مردم عادی می گویند : اینان رنجدیدگان و از همه جا مانده اند و در حق علماء معتقدند که آنها از خدا و پیشگاه خدا رانده شده اند.

کراماتی برای خود قائل هستند که هیچ پیامبری آنها را ادّعا نکرده است، با آنکه ایشان نه دانش کاملی دارند و نه عمل قابلی، و مردم نادان هم از هر گوشه و کنار که به حج کردگار می روند به گرد آنان جمع می شوند و گوش به سخنان آنان می دهند و گاهی در برابر آنها سر به سجده می گذارند و آنان را چون معبودی فرض می کنند، دست آنان را می بوسند و بالاخره از دست بوسی، میل به پابوسی می کنند، اینجاست که معبودان بی اعتبار، بنده حمار را در انجام هر گونه عمل شهوترانی رخصت می دهند و باب شبهات را به روی انان می گشایند، جون چارپایان می خورند و باکی ندارند از حلال باشد یا حرام.

از کارکرد یک مرید نادان، سو ء استفاده می کنند و دین آن بینوا را هم نابود می سازند، این بیچارگیها را در دنیا تحمّل می کنند و فردا هم وبال آنها خواه ناخواه گردن می گیرند و با بینوایانی که از همه جا بی خبرند و به آنها متشبّث شده اند را تحمّل می کنند و چقدر بیچارگی است سرانجام آنان.


 

رهپویان هدایت: فرقه مسیحیت تبشیری با آموزه های انحرافی و جعلی  خود،  منجلابی از فسادهای اخلاقی و معضلات اجتماعی را برای کشیشان تبشیری ایجاد نموده که هیچ یک از عناصر و فعالان فرقه، هرگز نمی توانند از آن خلاص شوند.

تکنیک روسای جریان تبشیر امروز این است که در یک مقطع زمانی مشخص عناصر فعال جریان تبشیر را به عنوان اسوه و الگو به پیروان فرقه مسیحیت صهیونیستی معرفی می کند و بعد از اتمام ماموریت کشیشان ، آنان را به عنوان یکی از فاسد ترین کشیشان تبشیری رسوا می کنند.

سعید عابدینی از همین افراد است. وی یکی از مهره های تبشیر محسوب می شود که در سالهای گذشته از اهمیت بسزایی برای این جریان برخوردار بود و بارها در همین وبلاگ از فساد اخلاقیش سخن گفتیم. اکنون همسر سابقش، ضمن مهر تایید بر افشاگری های وبلاگ ما معضلات اخلاقی و فساد های جنسی او را بی محابا در فضای مجازی منتشر می کند.

در تازه ترین افشاگری انجام شده نغمه شریعت پناهی (همسر سابق سعید عابدینی) در صفحات شخصی خود از آزار اذیت توسط سعید و همچنین مشکلات روانی، خیانت و روابط نامشروع او پرده برداشته و به صراحت اعلام کرده بعد از انتقال این مطالب به مسئولین کلیسا و سازمان های مسیحی آنها برای بهره برداری از فضای به دست آمده بر علیه ایران، در مقابل این فسادها سکوت کرده اند.

وی در این خصوص می نویسد: وقتی خبر اذیت و آزار من (توسط سعید عابدینی) به رسانه ها رسید، من بلافاصله توسط یک رهبر مسیحی شناخته شده به متهم شدم.

نغمه شریعت پناهی ضمن تایید فساد اخلاقی سعید عابدینی تصریح می‌کند:

دلیل آزار و اذیت سعید را حرفهای من معرفی کردند و روابط نامشروع او در هنگام ازدواج ما نیز این گونه توجیه شد که من نیازهای جنسی سعید را برآورده نکرده ام. (سعید به این رهبر مذهبی اعتراف کرده بود که در ازدواج با من فریب خورده است).

وی با تاکید بر بیماری عابدینی اضافه می‌کند: زندگی من در معرض خطر بود و وقتی پیشنهاد کردم که من به حفاظت نیاز دارم و سعید دارای PTSD(پارانویا) شدید است، آن رهبر مذهبی به من خندید (اخیراً روانشناس دادگاه تأیید کرد که واقعا سعید PTSD و پارانویا شدید داشته است) و گفت که او با افراد بسیاری و افراد نظامی کار کرده است و سعید PTSD نداشت.

گفتنی است نغمه شریعت پناهی بارها به افشاگری علیه سعید عابدینی دست زده و اخیرا هم در کمپینی با موضوع مقابله با خشونت علیه ن عضو شده و در همین راستا اقدامات خود را انجام می‌دهد و تمام تلاش خود را به کار بسته تا شخصیت واقعی سعید عابدینی عنصر تبشیری و دارای مشکلات متعدد اخلاقی را به مسیحیان و غیر مسیحیان نشان دهد.


اخبار مرتبط:

رابطه مسیحیت و ت از تبعیت تا براندازی!! / بخش اول

رابطه مسیحیت و ت از تبعیت تا براندازی!! / بخش دوم

رابطه مسیحیت و ت از تبعیت تا براندازی!! / بخش پایانی

طلاق رهاورد مسیحیت تبشیری

تحرکات نغمه شریعت‌پناهی؛ دروغ بزرگ یا واقعیت؟

برون ریزی های سعید عابدینی / بخش اول

برون ریزی های سعید عابدینی / بخش پایانی

نی که قربانی نیت پلید سعید عابدینی شدند!

طلاق و نفرت دوطرفه سرانجام ازدواج فرقه‌ای



رهپویان هدایت: در رژیم پهلوی بهائیان از آزادی عمل زیادی برخوردار بودند و از این رو فعالیت های آنان نیز بسیار گسترده انجام می شد. در جلد اول کتاب قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، سندی مربوط به 18 اردیبهشت سال 1350منتشر شده است که در آن آمده: جلسه ای با شرکت 9 نفر از بهائیان ناحیه پنج شیراز در منزل آقای فرهنگ آزادگان و زیر نظر آقای لقمانی تشکیل گردید. بعد از قرائت نامه آقای لقمانی در امور ادیان جهان و آمار آنها و کشته های بهائیت سخن گفت. وی اضافه کرد: آقایان بهائیان بهتر است بیشتر مطالعه نمایند و از روی حقیقت قضاوت کنند که امروز آزادی بیشتری دارند، یعنی چه؟ در زمان قدیم احبا [پیروان فرقه ضاله ی بهائیت] نمی توانستند بگویند ما بهایی هستیم، اکنون از آمریکا و لندن صریحا دستور داریم در این مملکت مد لباس و بی حجابی را رونق دهیم که مسلمانان  نقاب از صورت بردارند.

 به طوری که من مطالبی در منزل آقای معتمد قرائت کردم، تمام دختران و پسران بهایی خوشحال شدند. در ایران و کشورهای مسلمان دیگر هر چه می توانید با پیروی از مد و تبلیغات، ملت اسلام را رنج دهید، تا آنها نگویند امام حسین (علیه السلام) فاتح دنیا بوده و علی (علیه السلام) غالب دنیا. البته بهائیان هم تصدیق دارند، ولی نه برای قرن اتم، اتمی که به دست بهائیان درست می شود. اسلحه و مهماتی به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته می شود. این مسلمانان آخر به دست بهائیان از بین می روند و دنیای حضرت بهاءالله رونق می گیرد!» (دکتر جواد منصوری، قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد اول، ص 322.)

ساواک که شاید هیچگاه فکر نمی کرد اسنادی که از بهائیان جمع آوری کرده روزی علنی گردد و به دست مسلمانان منتشر گردد، اخبار و اطلاعات زیادی را به صورت مستند از محافل بهائیان جمع آوری کرده بود. این اسناد نشان می دهد که مهره های فرقه ضاله بهائیت از جانب تشکیلات اداری واقع در اسرائیل ماموریت پیدا کرده بودند تا با رواج مدهای غربی و پوشش های نامناسب نه مسلمانان را به فساد دچار کنند. در حقیقت بهائیت از اساس برای مقابله و مبارزه تشکیلاتی با اسلام ساخته شد و از این رو جمیع اقدامات مهره های این فرقه بر این مبنای شوم صورت می گیرد.

 

 



محمدعلی طاهری بنیان‌گذار تشکیلات موسوم به عرفان حلقه» با وجود منع قانونی در قالب انتشار ویدئو،‌ صدور بیانیه و هجمه به قرآن به بهانه رفع تناقض آن، بخشی از فعالیت های خود را از سر گرفته است.

رهپویان هدایت: محمدعلی طاهری، بنیان‌گذار تشکیلات موسوم به عرفان حلقه» است. طاهری به دلیل جرائم متعددی که مرتکب شده از ۱۴ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۰ تا اردیبهشت ۱۳۹۸ محکوم و در زندان به سر برده است.

 او که چند ماهی است آزاد شده،‌ شروع به ترویج آموزه‌های خود در قالب نگارش کتاب و مقالات، صدور بیانیه‌ها و ارتباط با اعضای سازمان و شاگردانش کرده است و اخیراً فرصت را مغتنم شمرده و طرح رفع تناقض در قرآن را در دستور کار خود قرار داده است. وی و قصد انتشار کتابی با عنوان ناظر در قرآن» را داشته و آرزوی آن را در سر می‌پروراند.


دوران جدید فعالیت‌های عرفان حلقه در ماه‌های اخیر را می‌توان به‌طور کلی در ۵ مرحله تبیین کرد:

1. انتشار ویدئو

طاهری ابتدا در یک قدرت‌نمایی، ویدئویی از حالت نیمه عریان خود در فضای منتشر کرد در حالی که فرزندش بر روی شکم وی ایستاده است و طاهری وزن او را تحمل می‌کند.

 آذردخت طاهری خواهر بنیان‌گذار حلقه در بیانیه‌ای که به دستور طاهری منتشر شده است انتشار این ویدئو را به عدو (عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد) نسبت داده و از آن نتیجه گرفته است که محمدعلی طاهری در سلامت عقلی و جسمی کامل به سر می‌برد.

محتوای این بیانیه حاکی از آن است که، طاهری خود آن را نگاشته و این ویدئو به دستور وی ضبط و توسط همسرش منتشر شده است. (طاهری محتوای این بیانیه‌ را تائید کرده است.


2.درگیری با مربیان اصلی

 طاهری در ادامه با یکی از مربیان عرفان حلقه به نام فریدون رزم‌آور درگیر شده اما نامه‌نگاری‌ها را با نام خواهرش آذردخت منتشر می‌کند. سپس از تاریخ ۲۶/ ۸/ ۹۸ نامه‌نگاری‌ها را خود شخصاً به عهده گرفته است.

چند روز بعد در تاریخ ۱/ ۹/ ۹۸ طاهری فریدون رزم‌آور را از سازمان اخراج کرده و از مربیگری عزل می‌کند. در ادامه طاهری با پنهان شدن پشت نام خواهرش درگیری با رزم‌آور را در فضای مجازی ادامه می‌دهد و سخن از مسائل اخلاقی و مالی را پیش می‌کشد…


3. دوران بازسازی

طاهری وارد فاز بازسازی آموزه‌های حلقه، کنترل و محدودسازی مربیان این تشکیلات شده و در قالب بیانیه‌، تذکراتی را مطرح می‌کند. (بنگرید به بیانیه منتشر شده در شب یلدا/ اعلام لیست ارتباط‌ها و…)

طاهری در این مرحله پس از آن‌که مطمئن شده است که می‌تواند آزادانه فعالیت‌هایش را از سر بگیرد (در حالی که به لحاظ قانونی چنین اجازه‌ای را ندارد) دیگر، بیانیه‌ها را به نام خود منتشر می‌کند و به پاک‌سازی مسترهای مخالف خود اقدام و دوره‌های جدید و یا جا به جایی در آن‌ها را اعلام می‌کند.


4. تجدید حیات مجدد عرفان حلقه

در بیانیه‌ای که طاهری در تاریخ ۸/ ۱۰/ ۹۸ منتشر کرده است صریحاً سخن از برنامه‌های آموزشی جدید و ادامه یافتن حیات عرفان حلقه و تفویض لایه‌های جدید و… را مطرح می‌کند. او در بیانیه ۱۲/ ۱۰/ ۹۸ اشاره می‌کند که کلاس‌ها و دوره‌ها نباید تعطیل شود.


5. هجمه به قرآن به بهانه رفع تناقض آن

طاهری در آخرین اقدامات خود مجدداً به سراغ قرآن کریم رفته است و این‌گونه وانمود می‌کند که ظاهراً در قرآن تناقض به چشم می‌خورد. او با واژه‌سازی‌های جدید سخن از اصلِ عدم قطعیتِ الهی»، اصل عدم قطعیت طاهری! به‌جای اصل عدم قطعیت هایزنبرگ» و… سخن گفته است.


رهپویان هدایت: مدعیان قطبیت برای تصاحب منصب قطبیت ، بدون اینکه ذره ای از آبرو و حیثیت خود مایه بگذارند، از فقرای بیچاره استفاده ابزاری می کنند تا از این طریق بتوانند بر جهالت و نادانی دراویش ، شهوت جاه طلبی شان ء کنند.

 مدعیان قطبیت با رفتارهای مغرضانه و ارائه اباطیل، دائما در پی ایراد گرفتن و مسخره کردن یکدیگر بوده و اذهان دراویش بیچاره را مشغول جنگ و جدال های کودکانه خود کرده اند.

  امروز حیات و بقاء فرقه نعمت الهیه درگروی تعیین یک نفر واحد برای قطب فرقه شده ودراویش بیچاره همچنان در بلا تکلیفی و سرگردانی به سر می برند.

مدعیان قطبیت با دخیل کردن دراویش بیچاره در اختلافات و دشمنی های شخصی و درون فرقه ای خود، به راحتی  مسلک فرقه را در معرض نابودی قطعی قرار داده اند.

منصب قطبیتی که از نظر اقطاب و مشایخ  فرقه نعمت الهیه یک منصب الهی است و فقط افراد خاصبا عنایت خداوند می توانند به آن جایگاه برسند امروزه مدعیان قطبیت آن را با لفاظی های ساده به یکدیگر می بخشند.

 یکی از مدعیان قطبیت اخیرا بعد از اینکه تلاش هایش به جایی نرسید مدعی شده که قطب فعلی فرقه نعمت الهیه (علیرضا جذبی ) جانشین بعد از اوست به تعبیر دیگر قطب فعلی فرقه ، در اصل در مقام جانشین قطب است و قطب اصلی فرقه، را برای این کار گماشته است.  

این مدعی قطبیت با خود شیفتگی تمام به دراویش اعلام کرده هریک از دراویشی که با علیرضا جذبی بیعت کرده باشد و یا در آینده با او بیعت کنند ، به منظور بیعت با اوست وهیچ مشکلی ندارد.  

اینگونه عملکرد کودکانه روسای فرقه نشان دهنده ماهیت پوشالی فرقه نعمت الهیه است. آنان سالیان سال به دروغ و فریب مریدان بیچاره را اسیر توطئه های شیطانی خود کرده و راه فرار و نجات آنان از فرقه را برای همیشه مسدود کرده اند.


 رهپویان هدایت: بهائیان در مواجهه با افرادی که آشنایی با طریقه تشکیلاتی و جاسوسانه آن ها ندارند به لفاظی های به ظاهر روشن فکر مآبانه روی می آورند و برای نمونه می گویند: تعلیم چهارم حضرت بها آن‌که دین باید مطابق علم باشد زیرا خدا عقل به انسان داده تا حقایق اشیاء را تحقیق نماید. اگر مسائل دینیه مخالف عقل و علم باشد وهم است، زیرا مقابل علم جهل است و اگر بگوئیم دین ضدّ عقل است، مقصود این است که دین جهل است».(عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنه‌ی ملّی نشر آثار امری به زبان‌های فارسی و عربی، 127 بدیع، ج 2، ص 147)

این لفاظی های بهائیان درحالی است که بر اساس همین مبنا فرقه ضاله بهائیت از اساس انحرافی و ضد عقل محسوب می گردد چراکه نوشته های سرکردگان این فرقه ضاله مملو از امور ضدعلمی و خرد ستیز می باشد. جدای از  ایرادات و اشکالات ادبی نوشته های سردمداران این فرقه که خود مهر بطلانی بر ادعاهای آن ها می باشد و بررسی آن مجال دیگری می طلبد مباحثی که در زمینه های مختلف اعم از تاریخی، تجربی و . نوشته اند نیز مملو از غلط و در تضاد مستقیم با عقل می باشد.

مصادیق زیای برای آنچه که عنوان شد وجود دارد که برای نمونه به یکی دیگر از آن اشاره می گردد. بها در لوحی به نام حکمت که اوج بی خردی و جهل وی نسبت به امور معقول و تاریخی را نشان می دهد می نویسد: ابیدقلیس فیلسوف معروف هم عصر حضرت داوود بوده است و فیثاغورث هم عصر با سلیمان و از معدن نبوت حکمت را فراگرفت.

طبق هیچ یک از منابع تاریخ فلسفه مانند تاریخ کاپسلتون، ویل دورانت، مگی و . نوشته بها درست نیست و اتفاقا از حیث تاریخی کاملا غلط می باشد. بها بدون هیچ توجیه و سند علمی ادعا کرده است این دو فیلسوف با دو پیامبر الهی مذکور همزمان بوده اند درحالی که جمیع منابع و شواهد غلط بودن آن را نشان می دهند که با این وصف نوشته خدای خودخوانده بهائیان به دلیل تعارض با ادله علمی باطل است. اگربهائیان در ادعای خود یعنی برگزیدن نظر علم در تضاد با دین کوچکترین صدقی دارند اعتراف کنند سردمدارشان خطا رفته و از این رو بر باطل بوده است.

توجه به این مسئله خالی از لطف نیست که جدای از تعارض این نوشته بها با تاریخ از حیث محتوایی نیز قرابتی بین این دو پیامبر الهی با دو فیلسوف گفته شده مشاهده نمی گردد. منابع تاریخ فلسفه همگی اذعان کرده اند که فیثاغورث به آئین ارفه ای بوده که جزو ادیان سری محسوب می شده و همچنین وی قائل به تناسخ بوده است درحالی که تناسخ در ادیان ابراهیمی جایگاهی ندارد و امری باطل محسوب می گردد. بررسی آراء فیثاغورث، زمان زندگی و جغرافیای محل ست وی همگی فاصله زیادی با حضرت سلیمان نبی داشته است و جز در بافته های بها چنین مطلبی مسبوق به سابقه نمی باشد.

در مجموع امروزه با این حجم از اغلاط و اشتباهات علمی سردمداران فرقه ضاله بهائیت جایی برای لفاظی های مهره های این تشکیلات جاسوسی باقی نمی ماند.



رهپویان هدایت: با شکل گیری تصوف از قرن سوم، فرقه های مختلفی شکل گرفت. از جمله فرقه ملامتیه بود که در نیمه دوم همین قرن، در اعتراض به موج ریاکاری صوفیان ساکن در شهر بغداد، در نیشابور قد علم کردند و تفکرات  انحرافی شان به سایر بلاد خراسان و عراق و شام رسید.

صوفیان فرقه ملامتیه کسانی هستند که از سرزنش و ملامت دیگران هراسی ندارند و روابط باطنی خود را با خدا ظاهر نمی کنند و به گمان خود می کوشند تا کمال اخلاص را داشته باشند. چنان که مردم عامی گناهان خود را کتمان می کنند، ملامتیان به دلیل دوری از ریا عبادات خود را کتمان می کنند.

 اظهار نیکی نمی کنند و بدی های خویش را نمی پوشانند. از نیک و بد خلق غافل و سر در کار خویش هستند، به اقبال خلق شاد نمی شوند و از اعراض آنان ناراحت نشده وپیوسته از توجه خلق به خود دوری می کنند.

 یکی از شعار هایشان این بود که شهرت آفت است و مشهور شدن در میان مردم را آفت ارتباط با خدا میدانند. به گمان خودشان همه این رفتارها برای تحقیر نفس بوده تا از ریا و تزویر در امان بماند.

مریدان فرقه ملامتیه با سایر فرقه های صوفیه دوتفاوت اساسی از نظر فکری و اعتقادی دارند:

باور فرقه ملامتیه بر این است که اولیاء خدا ممکن است در ظاهر افرادی همچون اراذل و اوباش در میان مردم زندگی کنند که بسیاری از فرقه های صوفیه مخالف این نظر هستند. 

در مقایسه بین باور های انحرافی صوفیان و ملامتیان در زمینه ولایت ، حزن و توکل شباهت هایی دیده می شود که به شرح ذیل است :  


ولایت:

صوفیان کامیابی در سیر و سلوک را تنها در پرتو دستگیری شیخی کامل، امکان پذیر می دانند و به وم رابطه مراد و مرید اعتقاد راسخ دارند. از سوی دیگر ملامتیان هم در کلیه مسائل و موضوعات مربوط به قلمرو شناخت و عرصه معرفت پیروی از شیخ و مراد را لازم می دانند.

 

حزن:

در اصطلاح صوفیان یکی از کیفیات نفسانی است که از تبعات آن حرکت روح است به درون به صورت تدریجی، از طرف دیگر حزن از دیدگاه ملامتیان نیز ارج و ارزش ویژه ای قائل بودند.


توکل:

توکل نیز نزد صوفیان یکی از مقامات بلند است و بر توحید افعالی مبتنی است.  دیدگاه ملامتیان نیز از گفته ابوعبدالرحمن سلمی که به بیان اصول ملامتیه  در رساله ملامتیه می پردازد ، در اصل سی و هشتم اشاره به باب توکل در بین اصول آنها می کند،پیداست.

اما در خصوص مباحثی مانند تکدی گری و سماع که از آداب مشهور در میان فرقه های صوفیه است تفاوت هایی دیده می شود.

 

گدایی:

سؤال و گدایی کردن در میان صوفیان، رسمی رایج ب است. اما ملامتیان با روی آوری به گدایی برای امرار معاش موافق نیستند.

 

سماع:

مریدان فرقه های صوفیه  اولین کسانی بودند که سعی کردند از قرن سوم به بعد موسیقی را به میان مردم آوردند. برای این منظور باید نشان می دادند که سماع مطلقاً حرام نیست بلکه در شرایطی می تواند مباح باشد و در شرایطی دیگر می تواند مستحب و حتی واجب باشد. به عبارتی قصد داشتند نشان دهند که موسیقی و سماع می تواند مانند ذکر، شیوه ای برای ترقی معنوی و رو حی باشد . اما مریدان  فرقه  صوفیه  ملامتیه ترک سماع را بهتر می دانند و در تعالیم خود از سماع اجتناب می کنند هر چند که آن را برای مریدان خود مطلقا حرام نمی دانند.

بنابراین پیدایش فرقه صوفیه ملامتیه به گمان خود شان در میان فرق تصوف ، با یک نگاه اصلاحی  بوجود آمد و در میان مردم عوام جامعه رواج پیدا کرد و آنان همانند مشی جعلی و انحرافی سایر فرقه های صوفیه، با فریب و ریاکاری، یک مسیر انحرافی مستقلی را می پیمایند.




رهپویان هدایت: مسئله ای که هست این است که چرا با وجود بنیان های دینی همچون اسلام برخی عرفان های کاذب و پوچ در کشور ما باید بعضی افراد را درگیر خود کند.

آسیب‌شناسی افراد مبتلا به این معنویت‌های دروغین کمک شایانی در یافتن پاسخ این سوال به حساب می‌آید که چه چیز بازار این شبه‌عرفان‌ها را در ایران داغ می‌کند؟

جریان‌های معنوی و شبه‌معنوی بنابر اذعان کارشناسان یکی از سمومی است که با نام عرفان اعتماد مخاطب خود را جلب کرده و در قالب برخی ادعاهای الهی افراد جامعه را منحرف می‌سازد.

عرفان همچون سایر نیازمندی‌های بشر از جمله اموری است که دچار التقاط و انحراف شده است. اینکه این شبه‌عرفان‌ها چرا در جامعه ما مورد اقبال برخی افراد واقع می‌شود از جمله مسائلی است که اگر به طور عمیق بررسی شود، قطعا نقشی پیشگیرانه خواهد داشت.

طبق نظر کارشناسان از میان اقشار مختلف جامعه بیشترین افرادی که به دام جریان های معنوی و شبه معنوی دچار می‌شوند بانوان و جوانان هستند.

چرا خانم ها بیشتر از بقیه اقشار جامعه گرفتار این بحران های معنوی و گرایشات شبه معنوی وارداتی می‌شوند؟

یکی از مهمترین علل گرایش به جریان های معنوی همان تمایل درونی و گرایش‌های معنوی است که در وجود همه ما قرار دارد و این گرایش و تمایل در بین بانوان بیش تر و راحت تر ایجاد می شود.

انسان حقیقتا یک موجود وابسته به عالم فرامادی است، از این جهت گرایشات معنوی درونش گرایشاتی قوی و مهم هستند و باید به آن توجه کرد. این گرایش درونی را می‌توان پایه و اساسی برای میل کلی افراد به جریان‌های معنوی دانست.

یکی از دلایل دیگر ساختار وجودی بانوان است. ساختار وجودی خانم ها به گونه ای است که گرایشات معنوی‌شان قوی‌تر از آقایان است. جهت دیگر این است در رویارویی با پدیده های این چنینی برخورد  بانوان احساسی‌تر از آقایان است و چون در بحث جریان های معنوی جنبه احساسی افراد بیشتر درگیر می شود از این جهت بر خانم ها اثر بیشتری داشته و جذب بیشتری هم دارد.

البته این مهم در جوانان هم بسیار تاثیر دارد. یعنی کسانی که قدرت بالای تحلیل مباحث شناختی را ندارند و یا قدرت تحلیلشان را کمتر استفاده می کنند اگرچه قدرت تحلیلشان ضعیف نیست، هم درگیر این شبه معنویت ها می شوند.

پس در خصوص بانوان و جوانان به نظر می‌رسد یکی از دلایل بیشتر بودن گرایش، ضعف و عدم به کارگیری قدرت تحلیل باشد و یکی دیگر از دلایلش ضعف حاکم بر سیستم نظارتی و شناخت افراد دارای تریبون باشد، که افراد مشهور جامعه با ژست معنوی مثلا با کتاب پائولوکوئیلو عکس می‌گیرند و در صفحه اینستاگرام قرار می‌دهند که یعنی من هم از این تیپ کتاب‌ها می‌خوانم و در این قماش تعریف می‌شوم.



رهپویان هدایت: با فرا رسیدن 12 فروردین سالروز جمهوری اسلامی ایران قصد داریم با نگاهی به این رویداد بزرگ، حمایت های قانون اساسی کشورمان از جمعیت ارامنه ایرانی داخل کشور را تشریح نماییم.

ارامنه کشورمان از همان شروع انقلاب اسلامی در کشو ، با توجهات ارزنده حضرت امام خمینی(ره) نسبت به آنان، مورد حمایت ویژه قرار گرفتند و باتوجه به عدم حضور و نقش آنان در ساختار ی رژیم پهلوی،  بعد از انقلاب اسلامی ، از امتیازات و مزایای قانونی بیشتری برای زندگی بهتر برخوردار شدند.

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال ۱۳۵۷، به دعوت حضرت امام خمینی همه‌پرسی حکومت جمهوری اسلامی ایران در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸ در سراسر کشور برگزار شد و ۹۸٫۲ واجدین شرکت در همه‌پرسی با دادن رای آری»، با برقراری حکومت جمهوری اسلامی در ایران موافقت کردند.

در چنین روزی ایرانیان ارمنی ، قانون اساسی نظام انقلاب اسلامی را به صورت رسمی و قانونی قبول کردند. در این جمعیت 98 درصدی شرکت کننده و تایید کننده قانون اساسی ، ایرانیان ارامنه حضور موثری را از خود به جا گذاشتند.

 در قانون اساسی کشورمان حمایت های منحصر به فردی از اقلیت های مدهبی کشور بعمل آمده است. اهمیت این موضوع به قدری است که در اصول اولیه قانون اساسی کشور به تبیین و تعیین اقلیت های دینی پرداخته است. 

در اصل سیزدهم قانون اساسی آمده است:

ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت‌های دینی شناخته می‌شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل می‌کنند.

با اجرای قانون اساسی در نظام انقلاب اسلامی از سال 1358 تا کنون، ارامنه ایرانی در کمال آسایش با حفظ عقاید و باور های مذهبی خود، به زندگی روز مره خود در کشور ادامه داده و به راحتی مراسم های رسمی و سنتی خود را در اماکن عبادی شناخته شده اجرا می کنند. به اذعان بزرگان ارامنه اوضاع این بخش از جامعه ایرانی نسبت به رژیم پهلوی بسیار مناسب است. چنانکه به ازای هر 400 نفر از این اقلیت یک لیسا در کشور وجود دارد.

 علاوه بر این، در ساختار ی و تصمیم گیری کشور ، اقلیت های دینی (ارامنه) از جایگاه مشخص و تأثیر گذار برخوردار هستند.

طبق اصل 64 قانون اساسی ، عده نمایندگان مجلس شورای اسلامی دویست و هفتاد نفر است و از تاریخ همه پرسی سال یک هزار و سیصد و شصت و هشت هجری شمسی پس از هر ده سال، با در نظر گرفتن عوامل انسانی، ی، جغرافیایی و نظایر آنها حداکثر بیست نفر نماینده می تواند اضافه شود.

زرتشتیان و کلیمیان هر کدام یک نماینده و مسیحیان آشوری و کلدانی مجموعاً یک نماینده و مسیحیان ارمنی جنوب و شمال هرکدام یک نماینده انتخاب می کنند. محدوده حوزه های انتخابیه و تعداد نمایندگان را قانون معین می‌کند.

 در سایر قوانین داخلی کشوردر راستای حفظ اعتقادات و باور های مذهبی ارامنه ، تکالیف و حقوق آنان همانند مسلمانان مورد توجه قانونگذار قرار گرفته است و هیچ تفاوتی از نظر حقوقی و قانونی میان مسلمانان و ارامنه مشاهده نمی شود بلکه در مواردی هم مشاهده می شود که قانونگذار امتیازات بیشتری را هم برای آنان قائل شده است کهبه خاطر وسعت موضوع ، در این مجال نمی گنجد.  

 جمعیت ارامنه به عنوان یکی از شاخه های  اقلیت های رسمی شناخته  در کشور همواره از حامیان  انقلاب اسلامی هستند. از همان روز های آغازین اجرای رسمی قانون اساسی کشور ، مشارکت هماهنگی بسیار عمیقی با مسلمانان داشته ودر طول این 41 سال از انقلاب سال 57 تا کنون ، شاهد گسترش همبستگی ملی میان مسلمانان و ارامنه در داخل کشور هستیم.

در آخر ،کلام مان را با فرمایشات مقام معظم رهبری در خصوص ارامنه  به پایان می بریم:

ارامنه ارامنه و مسیحیان در جمهوری اسلامی ایران بیگانه نیستند و جزیی از ملت بزرگ ایران محسوب می‌شوند و اینجانب نیز احساس خوبی از همشهریهای ارمنی دارم . دولت اسلامی هم نسبت به آنها به عنوان شهروندان ایرانی دارای وظایفی است که این وظایف را باید انجام دهد و انجام هم می‌دهد". (سخنرانی مقام  معظم رهبری مورخ 30/4/1376 و 19/4/1379)



رهپویان هدایت: هدف از ایجاد فرقه ضاله بهائیت نفوذ جریان صهیونیزم در جوامع مختلف بوده است. شواهد بسیار زیادی تایید کننده این امر می باشد که اغلب آن ها نیز غیر قابل انکار می باشد. نوع فعالیت بهائیان به صورت تشکیلاتی و همچنین دستور بیت العدل واقع در اسرائیل مبنی بر رخنه در بسترهای اجتماعی با هدف کادرسازی، این جریان را در صف محاربان قرار داده است.

تشکیلات بهائیت، مانند لژ های فراماسونری این طور عنوان می کنند که فرد نباید خود را مم به ملیت و میهن ببیند چراکه عضویت وی مشروط به بی وطنی است. در حقیقت حس بی وطنی موجب می شود تا اعضا به صورت کامل در راستای اهداف تشکیلات باشند و حس وطن دوستی مانعی برای فعالیت های ضد انسانی آن ها نگردد.

جریان صهیونیزم که متشکل از سه ضلع تورات، سرزمین موعود و قومیت است با ساخت فرقه هایی که به نفی این امور می پردازند می خواهد بحث قومیت و سرزمین موعود منحصر به خود یهود باقی بماند و سایر جوامع هیچ هویت وطنی و قومیتی نداشته باشند. خودخواهی، تکبر، خودبرتر بینی قومی و استکبار جریان صهیونیزم عامل اصلی راه اندازی فرقه هایی مانند بهائیت و جریان فراماسونری بوده است.

با این وصف تشکیلات بهائیت موظف شد تا با رخنه در بین جوامع گوناگون مخصوصا ملل اسلامی مباحثی چون بی وطنی و را ترویج دهد. در یکی از پیام های بیت العدل که در سال  1980منتشر شده چنین آمده است:

بنابراین نیازی نیست که احبای ایرانی در یک محلّ گرد آیند . غالبا  چنین گردهمایی ها مشکل آفرین هستند . برای مثال ، اگر تعداد ایرانیان ، در یک محل، از تعداد بهائیان محلّی بیشتر شود ، یکی از مشکلات احتمالی اینست که دیگران خواهند گفت این آیین خاص ایرانیان است ، و این موضوع ممکن است به پیشرفت امرالله و توفیقات جهانی آن لطمه وارد کند . رفع این سوء تفاهم برای بهائیان وغیر بهائیان، وقت گیر و اسباب زحمت است . در چنین شرایطی ، احبای عزیز ایرانی نه از اقامت در آن محل لذت میبرند ، و نه میتوانند بطرز مطلوبی به خدمت امر بپردازند . لذا ، قاطعانه امیدواریم که تا حد امکان ، احبای ایرانی ، تنها در شهرها و روستاهایی که اهداف مهاجرتی بهائی محسوب میشوند ، ساکن گردند ، تا از طریق حضور آنها ، پایه های امر استحکام یابد!

در پیام فوق به بهائیان دستور داده شده تا در مناطقی که تشکیلات برای آن ها تعیین می کند ساکن گردند چراکه نباید این طور به نظر برسد که تشکیلات این فرقه ضاله تنها برای ایرانیان برنامه ریزی شده است. در حقیقت تشکیلات این فرقه ضاله می خواهد با ممزوج کردن قومیت های مختلف و اسکان آن ها در یک مکان هویت ملی و وطنی افراد را از بین برده و جامعه سازی تشکیلاتی را سازماندهی نماید.


انجمن رهپویان هدایت: یکی از مهره‌های دست چندم جریان تبشیر اخیرا اظهاراتی مطرح کرده که نقاب صلح طلبی تبشیری‌ها را برانداخته و به خوبی ماهیت جنگ طلبانه این جریان را نمایان می‌سازد.

این عنصر که تربیت یافته کلیسای جماعت ربانی است و مطابق باورهای خود ساخته این کلیسا به جنگ آرماگدون و نبرد کتاب مقدسی بین ایران، رژیم اشغالگر قدس و چند کشور دیگر مانند روسیه اعتقاد دارد، از وقوع جنگ میان ایران و رژیم صهیونیستی استقبال کرده و آن را فرصتی بی نظیر برای تبشیر بر شمرده است.

لازاروس یقنظر فرزند ست یقنظر، بنیان گذار کلیسای جماعت ربانی ضمن بیان این سخنان در گفت و گو با رومه کریستینیتی پست می‌گوید:

"اگر میان ایران و اسرائیل[رژیم صهیونیستی] جنگ شود ده ها هزار ایرانی از کشور فرار می کنند و به کشورهای ارمنستان، ترکیه و جمهوری آذربایجان می رسند و به این ترتیب بزرگترین فرصت تبشیری برای ما ایجاد خواهد شد."

وی در ادامه اظهارات جنگ طلبانه خود می‌افزاید:

فعالیت‌های نظام جمهوری اسلامی ایران موجب درگیری و خشونت در منطقه خاورمیانه است، وقتی بمب های کنار جاده ای در عراق منفجر شدند، من گفتم "این ها از ایران آمده است." اکنون هم جنگ یمن و جنگ در سوریه که همه اینها کار ایران است. آنها نمی توانند در صلح زندگی کنند. از روز اول، آنها با جهان در جنگ بوده اند.

گفتنی است کلیساهای پنطیکاستی که جماعت ربانی نیز جزو این دسته محسوب می‌شوند مطابق دکترین آرماگدون بر این باورند که باید پشت اسرائیل بایستند و از آن حمایت کنند و معتقدند عرب‌ها هرگز قادر به از بین بردن اسرائیل نیستند.

این حمایت‌ها به جایی رسید که پنطیکاستی‌ها به جمع‌آوری پول و فرستادن آن برای لابی‌گری با امریکا پرداختند تا سفارت خود را در اسرائیل مستقر کند و ادعای اسرائیل در رابطه با اراضی اشغالی را به رسمیت بشناسد.

جنبش پنطیکاستی نسبت به مسلمانان و اقوام دیگر حس قرابتی ندارد، از تخریب اماکن مقدس مسلمانان ابراز خرسندی می‌کنند و معتقدند طبق پیش‌گویی‌ها، یهودیان به ارض موعود برمی‌گردند و اعراب به سرزمین‌های خدادادی یهودیان دست‌درازی کرده اند؛ بنابراین مستوجب این مکافات هستند.

این باور پنطیکاستی موجب شده است فعالیت‌های تبشیری گسترده‌ای در منطقه خاورمیانه و ممالک اسلامی داشته باشند و مدام در همایش‌ها، برنامه های تلویزیونی و حتی رسانه های خود برای نابودی اسلام و ایران اسلامی دعا می‌کنند.

آنها در ایران ستیزی پا را فراتر گذاشته و تئورسین ها و استراتژیست‌های این جریان مدام ایران را به عنوان خطری برای آمریکا و اسرائیل مطرح کرده و برای حمله نظامی به ایران برنامه‌های مختلف ارائه می‌کنند.

در واقع آنها می‌کوشند مقدمات ایجاد یک جنگ جهانی علیه ایران را بر مبنای آموزه‌های انجیلی فراهم کنند و از نگاه آنها ایران تنها به این علت باید مورد حمله قرار گیرد که در مقابل حکومت اسرائیل ایستاده است. به همین دلیل ایران محور شرارت و شایستة یک حمله گسترده نظامی است.



رهپویان هدایت: عملکرد مهره های فرقه ضاله بهائیت نشان می دهد که آنان در مواجهه با سوالات از ظرفیت بسیار پایینی برخوردار هستند و با کوچکترین طرح بحثی برآشفته می گردند. در واقع بهائیان به دلیل نقص و ضعف شدید در باورهای فرقه ای دچار چنین رفتارهایی شده اند چراکه برای نمونه مشخص نیست بها، سرکرده این فرقه ضاله دقیقا چه عنوانی را دارا می باشد. بها در نوشته هایش خود را خدا، رب، پیامبر و حتی غلام معرفی کرده  که  با این وصف مشخص است بهائیان با ابهام شدیدی در مسئله باورها مواجه شده اند. پرسش و کنکاش در این امر که در نهایت بها مدعی چه بوده پوچی بافته های سرکردگان این فرقه ضاله را نشان می دهد و عصبانیت و تندخویی بهائیان نیز به هنگام طرح این مباحث به همین علت باز می گردد.

جالب است که خود بها نیز به هنگام مواجهه با پرسش ها، مشوش گشته و با تندی به سوال کننده پاسخ می داد و به جای جواب، به فحاشی و تکفیرگری روی می آورد. روزی فردی از بها پرسید بهشت کجاست؟ وی با ناراحتی و عصبانیت جواب داد: قال این الجنه و النار قل الاولی لقایی و الاخری  نفسک ایها المشرک المرتاب گفت بهشت و دوزخ کجا است به او بگو بهشت لقا و دیدار من و جهنم وجود تو است ای مشرک و شکاک»(26 تاریخ صدور الصدور.)

این است ادب خدای خودخوانده بهائیان که به هنگام سوال از در مخاصمه وارد می شود و با تکفیرگری در صدد فراز از جواب برمی آید. این رویه باطل امروزه توسط تشکیلات و مهره های این فرقه ضاله دنبال می گردد و با طرح کوچکترین انتقادی به بدترین نحو ممکن واکنش نشان می دهند. اگر فردی از یک مهره بهائی درباره عقائد وی سوال کند و پس از آن به مهره ای دیگر از اعضای این فرقه رجوع کند و سوال هایی که از نفر اول پرسیده را از وی نیز بپرسد، خواهد دید که اختلاف پاسخ ها چقدر زیاد است و در حقیقت برای خود آن ها هم مبهم است که به چه چیزی باور دارند.

نکته قابل توجه اینجاست تنها چیزی که هیچیک از بهائیان درباره آن اختلاف و ابهامی ندارد تبعیت محض از تشکیلات اداری جاسوسی این فرقه ضاله می باشد. با این وصف مشخص است که اصل و جوهر این فرقه ضاله بر جاسوسی بنا شده و از این رو باور به ادعاهای موهوم و مبهم سرکردگان فرقه نیز برای تشکیلات از اهمیت چندانی برخوردار نیست.



رهپویان هدایت: از مهمترین شبهاتی که در حوزه دین به افراد متدین و دین دار وارد می شود، شبهه چرایی تقلید و مقلد بودن است! این موضوع و شبهه با ارجاع افراد به نگاه منطقی و اینکه انسان ذاتا برای هر کاری به متخصص رجوع می کند، رفع می شود. چرا که هر فرد برای امورات مختلف خود به متخصصان و افراد دارای علم و اطلاعات رجوع می کند و در حوزه دین که بسیار تخصصی و وسیع است لاجرم باید افرادی باشند تا محل رجوع مردم قرار گیرند.

حال باید پرسید تقلید از افراد غیر متخصص و غیر آشنا با مباحث معنوی امری جایز است؟ چرا عده‌ای کاملا بدون منطق و بررسی علمی به تقلید از برخی افراد غیرمتخصص می پردازند!؟

این مهم امروزه در جامعه ما بسیار پررنگ است و افراد بسیاری به آن گرایش دارند. در واقع یکی از عوامل ترویج برخی نوشته‌ها در حوزه شبه‌معنویت‌ها و عرفان‌های بدلی، تشویق و تبلیغ این مکتوبات و آثار توسط افرادی است که در فضای حقیقی و مجازی بدون علم، برخی را به دنبال خود کشانده‌اند.

تقریبا تمامی این افراد که به دنبال جذب دنبال کننده در محیط های مجازی هستند، کاملا با مباحث علوم انسانی در ابتدا و در مرتبه ای بالاتر با مفاهیم دینی و اعتقادی به هیچ عنوان آشنایی ندارند.

 هر چند وقت یکبار در فضای مجازی و صفحات مجازی می توانید ببینید که مثلا یک کتاب از آثار نویسندگان غربی در موضوع شبه‌معنوی را یک سلبریتی و یا یک فرد چهره شده در بسترهای مجازی! معرفی می‌کند.

این رفتار در وهله اول بیشتر به بحث پرستیژ اجتماعی برای این افراد چهره شده برمی گردد. به این معنی که گرایش های شبه معنوی برای برخی ها تبدیل به یک پرستیژ و کلاس شده و نمی خواهند خود را از دایره افراد اهل مطالعه و علم! دور نگه دارند.

 مثلا گاهی خبری می آید که فلان هنرمند باشگاه یوگا تاسیس کرده‌ و یا در فلان متد عرفان های دروغین حضور پیدا کرده است و امثال این موارد تا معرفی کتب.

این رفتار علل دیگری نیز دارد و علاوه بر مورد ابتداییِ حفظ پرستیژ باید با نگاه روانشناختی هم برررسی کرد که خلأ معنویتی که در بین افراد چهره شده بوجود آمده است آنان را به ناچار به سمت و سوی معنویتی( در واقع شبه معنویتی) دم دستی، ساده، بی محتوا و بی پایه می کشاند.

واقعیت این است که وقتی شخصیت های که بیشتر برای مردم دیده می شوند و دارای امکانات  هستند، اینگونه وارد عرصه ای می شوند آحاد جامعه نیز برای اینکه از این میدان عقب نمانند از همین مسیر پیروی می کنند.

در چنین اتفاقات ناهنجاری نقش کاوش منطقی و عقلی مشخص می شود زیراکه اگر افرادی که چهره ها را دنبال می کنند به تخصص آن ها و طح سواد آنان به صورت عقلی و نه احساسی بنگرند! دیگر از آنان به عنوان یک الگو برای مفاهیم و آموزه های معنوی بهره نخواهند گرفت.


 

رهپویان هدایت: امروز همه  ادیان الهی به یک منجی موعود  اعتقاد راسخ دارند که دنیا را از شر ظلم و جور پاک می‌کند و عدالت را بر زمین جاری می‌کند. مسلمانان نیز مانند دیگر ادیان الهی، منتظر ظهور منجی عالم بشریت حضرت بقیة الله الأعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند و در کتب معتبر شیعیان وحتی اهل تسنن  روایات زیادی در حد تواتر از ظهور آن حضرت خبر داده‌اند.

 به عنوان نمونه یک روایت در کتاب کمال الدین و تمام النعمة مرحوم ابن بابویه   به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است : اَلْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اِسْمُهُ اِسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ هُوَ اَشْبَهُ النَّاسِ بِی خَلْقاً وَ خُلْقاً تَکُونُ لَهُ غَیْبَۀٌ وَ حَیْرَۀٌ فِی الْاُمَمِ حَتَّی تَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ اَدْیَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقْبَلُ کَالشَّهَابِ الثَّاقِبِ یَأتِی بِذَخِیرَۀِ الاَنْبِیَاءِ(ع) فَیَمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما

مهدی(عج) از فرزندان من است، اسم او اسم من است و کنیه او کنیه من می‌باشد، او از حیث آفرینش و اخلاق شبیه‌ترین مردم به من است، او غائب خواهد شد و مردم دربارۀ دین‌شان سرگردان می‌شوند، در این هنگام مهدی (عج) مانند تیر شهاب با ذخیرۀ انبیاء خواهد آمد پس زمین را پر از عدل و داد می‌کند کما این‌که پر از ستمگر و ظلم شده است.

در حالی که اکثر مسلمانان جهان اعتقاد به زنده بودن آن حضرت دارند و منتظر ظهور آن حضرت هستند

  بانگاهی به باور های انحرافی فرقه های صوفیه مشاهده می شود که در میان مریدان جاهل شان ، صحبت از مرگ حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف)  می کنند .

 مانند علاء الدوله سمنانی قطب هفدهم فرقه ذهبیه در یکی از مکتوباتش آورده است: خدا می‌داند آن‌گاه او(حضرت مهدی) غایب شده بود در طبقه اولیاء  درآمده و هم‌چنان عمر یافت تا قطب اولیاء شد و نوزده سال قطب بود و خدای می‌داند که او مرده است و او را در مدینةالرسول دفن کردند و شبهه در این نیست.

هم‌چنین در مورد حلاج هم این حرف ثابت می‌شود چون حلاج هم معتقد به مرگ حضرت بوده است هم‌چنان‌که در کتب معتبر شیعی آمده است که: حلاج در آغاز خود را رسول امام غایب و دلیل و باب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) معرفی می‌کرد ولی چون کثرت یاران و پیروان خود را مشاهده کرد، ادعا کرد که امام دوازدهم(مهدی موعود) بدرود حیات گفته و امامی ظاهر نخواهد شد.

برای رد اینگونه جعلیات ساختگی فرقه های صوفیه ، روایتی از امام رضا (علیه السلام) آمده است : لَوْخَلَتِ الاْرْض طَرْفَهَ عَیْن مِنْ حُجَّه لَساخَتْ بِأهْلِها. اگر زمین لحظه ای خالی از حجّت خداوند باشد، اهل خود را در خود فرو می‌برد .

 چطور بعضی از اقطاب صوفیه به راحتی با  صراحت قائل به مرگ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌شوند، آیا جز این است که حضرت را مانعی برای تحقق اهداف فرقه ای و انحرافی خود می دانند؟

اقطاب فرقه‌های صوفیه در سخنان خود با قطب خواندن حضرت می‌خواهند بگویند قطب همان امام است و بعد از قائل شدن به مرگ حضرت می‌خواهند در ذهن مریدان فرقه این‌ گونه القاء کنند که حضرت حجت (عج) از دنیا رفته پس خودشان امام و حجة خداوند بر روی زمین هستند.



رهپویان هدایت: گرایش افراد به فرقه های شبه معنوی و انحرافی دلایل مختلفی را به دنبال دارد. یکی از مهمترین عوامل جذب به عرفان های بدلی که اتفاقا در بین جوانان نیز بسیار بیشتر است، لذت گرایی نهفته شده در متون این نوعرفان های تقلبی است.

البته ابتدا باید اشاره کرد که بر خلاف تصور رایج برخی از افراد ناآگاه به آموزه های دینی که جایگاهی برای نشاط و سرزندگی در منظومه معارف دینی قائل نیستند، دینداری واقعی، تلازم و تناسب بالایی با نشاط و لذت حقیقی دارد. امام علی(ع) می‌فرماید: الدِّینُ حُبُورٌ (غررالحکم/762) یعنی دین سرور است. انتظار نشاط و لذت از دین امری طبیعی است.

امام باقر‌ علیه السلام می‌فرماید: کسی که در زندگی دنیایی خودش کسالت داشته باشد، در ارتباط با امر آخرت و کارهای بندگی خدا کسالتش بیشتر است! و یعنی اینکه تو که حالِ زندگی کردن نداری، ‌چطور می‌خواهی حال بندگی پیدا کنی؟!

 این یک نکته مهم درباره معنویت حقیقی و عرفان واقعی است، به این معنا که انسان خداخواه و جویای معنویت یقینا فردی بانشاط و دارای رضایتمندی کامل از ندگی خواهد بود.

 اگر کسی در زندگی‌اش حال و نشاط نداشته باشد مطمئن باشید نماز خوبی هم ندارد بلکه نمازش خراب‌تر از زندگی‌اش است! اگر بخواهید نماز باحال بخوانید، حتماً باید دو برابر آن زندگی پر نشاط و خوبی را داشته باشید! و در واقع باید گفت که: تو در برون چه کردی که درون خانه‌ آیی؟

 اگر انسان طالب معنویت در زندگی‌ حال و نشاط نداشته باشد، وقتی سر سجادۀ نماز می‌رود و موقع عبادت هم دلش با خدا صاف نمی‌شود و لذت نمی برد.

حال باید گفت این روش عرفان های جعلی که از لذت دم می زنند و به طور معمول افرادی را به شبه معنویت های این چنینی جذب می کنند، عمدتا به دنبال معنویت نبوده و نیستند و اساس کارشان لذت جویی و لذت طلبی است و به دنبال لذت هایی هستند که خارج از چارچوب بوده و باب میل افراد مخاطب خود باشد.

از این رو اگر نگاهی به جامعه جذب شده به فرقه ها بیندازید این مسئله به وضوح هویداست که قاطبه افراد و کسانی که برای کسب معنویت در دام عرفان های دروغین افتاده اند افرادی هستند که  به دنبال لذت های خود از طریق و روش آنان هستند.

این یکی از مهمترین انحرافات در متدهای شبه عرفانی جدید است و چون با لذت جویی حقیقی افراد کاری ندارند و آن را آزاد گذاشته اند، جوان و نوجوان خالی از مبانی دینی، از این گونه رفتار ها خوشش می آید و خود به خود گرایش به آن ها در جوامع مختلف زیاد می شود.



رهپویان هدایت: مهره های فرقه ضاله بهائیت در مواجهه با افراد بی اطلاع عنوان می کنند که یکی از محورهای تشکیلات آن ها مسئله صلح جهانی می باشد و سرکردگان آن ها اولین بار چنین مطلبی را مطرح کرده اند. جالب است که اگر کسی از حیث تاریخی نوشته های سرکردگان بهائیت را بررسی کند خواهد دید که آن ها هیچ جمله یا حتی حرف درخور تاملی نزده اند و تنها هنر شان این بوده که از کتب ادیان الهی مطالبی را نقل کرده و به خود نسبت دهند. در حقیقت سرکردگان بهائیت با سرقت الفاظ و نسبت دادن آن ها به خود در صدد اغفال خلق بر آمدند و مدعی شدند تشکیلات جاسوسی که آن ها پایه ریزی کرده اند شعار صلح جهانی دارد.

اگر کمی درباره الفاظ صلح جهانی تحقیق کنیم خواهیم دید که ریشه طرح بحث آن به سال هایی بسیار دور می رسد و در واقع سرکردگان فرقه ضاله بهائیت تنها جاعل آن می باشند. با این وصف مشخص شد که اصل بحث صلح جهانی بسیار پیش از بهائیان مطرح شده و اتفاقا تفسیر آن ها از این لفظ چیزی جز جنگ طلبی و تقویت رژیم های غاصبی مانند اسرائیل نیست. برای نمونه در بخشی از بیانیه عتشکیلات این فرقه ضاله آمده است:

تحریم سلاح‌های اتمی و منع گازهای سمی و غیر قانونی ساختن جنگ‌های میکربی، ریشهء علل جنگ را در جهان خشک نمی‌کند و هر چند این اقدامات عاملی از عوامل مهم استقرار صلح محسوب است، باز به خودی خود سطحی‌تر از آن‌ است که بتواند نفوذی عمیق و پایدار داشته باشد. بلکه یک شالودهء صحیح و موثق بین‌المللی باید یافت تا چارهء کار گردد. ( بیانیۀ وعدۀ صلح جهانی )

این بیانیه تشکیلات بهائیت با توجه به رویکرد آن ها بسیار قابل تامل می باشد چراکه مرکز این فرقه ضاله در اسرائیل بوده و از این رو طرح بحث هایی چون تحریم سلاح های اتمی خوشایند آنان نمی باشد. در مجموع طرح بحث صلح جهانی از دید تشکیلات بهائیت به معنای تضعیف و خلع سلاح کشورهای دشمن صهیونیزم می باشد و از این رو آنان از بیان این نکته که کشورهای دارای سلاح های اتمی و می باید خلع سلاح گردند، ابا می کنند.



رهپویان هدایت: شیوع بیماری همه گیر کرونا ویروس در آمریکا و اروپا بار دیگر مباحث آخرامانی و آرماگدونی را بر سر زبان‌ها انداخت و مسیحیان صهیونیست به عنوان باورمندان آرماگدون نظریات خود را ارائه کردند. عمده این نظرات نشان می‌دهد در باور انجیلی ‌ها آرماگدون نزدیک است.

گویا بار دیگر جریان اوانجلیست دنبال این است تا تجربه پیشگویی‌های مربوط به سال 2012 را تکرار کند. این بار وجود ویروس کرونا هم به کمک آنها آمده تا مصداقی بر ادعاهای خود داشته باشند.

آنچه در حال وقوع است برای پیروان کلیساهای اونجلیکال و نشانه و بلکه بشارت دهنده نزدیکی فرود آمدن عیسی مسیح محسوب می‌شود که جهان جدیدی خواهد ساخت و با کمال تعجّب بسیاری از آنها از چنین پیش‌آمدی خوشحال هستند هر چند با شیوع ویروس در آمریکا به خاطر واهمه از واکنش اجتماع مسیحیت زده آمریکا تا کنون این خوشحالی را بروز نداده‌اند.

اما سئوال اینجاست که واقعا میان آرماگدون و کرونا ویروس چه رابطه‌ای وجود دارد که تا این اندازه جریان انجیلی را به تکاپو وداشته است و در رسانه‌هایشان مدام حرف از End Time  می‌زنند.

پاسخ این سئوال را می‌توان در قدرت یهود جهانی و رسانه‌های آن یافت. زندگی مدرن و غیرمذهبی آمریکایی که عمدتا از طریق همین رسانه‌ها تبلیغ می‌شود مملو از دیدگاه‌های آخرامانی است. فیلم‌ها و نمایش‌های تلویزیونی، تمدن را در آستانه انقراض نشان می‌دهند. "مردگان در حال راه رفتن" زندگی را در میان آخرامان زامبی واکاوی می‌کند. درگیری و بلایای زیست‌محیطی بسیاری از جهان را نابود کرده و آینده‌ای ساکن را نشان می‌دهد.

در این خصوص اما همیشه نقش کشورهای شرقی و اسلامی پر رنگ‌تر نشان داده می‌شود و آنها هستند که مردم جهان را به ویروسی کشنده و مرگبار مبتلا می‌کنند. ویروسی که گاه در شکل بیماری مروز خود را نشان می‌دهد و گاه در قامت ویروسی که مردم را به شکل زامبی درمی‌آورد و قهرمان دنیا که اتفاقا آمریکایی است به عنوان منجی بشر را از دست این ویروس و سازنده آن نجات می‌دهد.

این بار نیز نه در صحنه فیلم‌ها که در واقعیت ویروسی به وجود امده که رسانه‌های اوانجلیست بی‌هیچ سند و مدرکی آن را به کشورهای شرقی و روسیه که مطابق مکاشفه در نبرد آرماگدون جبهه متحدی علیه مسیح خواهند داشت، نسبت می‌دهند و قرار است تا قهرمان این مبارزه نه به شکل انسان بلکه در هیبت واکسنی درمانی از آمریکا یا اسرائیل به نجات بشریت بیاید.

این خبری است که در آینده‌ای نزدیک رسانه‌های اوانجلیست آن را بر روی خروجی های خود قرار خواهند داد و کشیشان انجیلی آن را دلیلی بر پیروزی نهایی مسیحیت یهودی شده بر اسلام در نبرد آرماگدون معرفی خواهند کرد.

بنابراین مشخص می‌شود که این ویروس قراراست در خدمت ترویج عقاید آخرامانی جریانی خاص قرار گیرد و این رابطه مستقیم کرونا ویروس و آرماگدون محسوب می‌شود.


در روزی که بهائیان تحت عنوان عید رضوان می نامند، بها از ایران فراری داده شده بود و محیای سفر به مناطق فلسطین اشغالی بود که ادعاهای دروغین خود را علنی کرد.

رهپویان هدایت: ساخت تقویم مجعول و مناسبت سازی از ویژگی های فرقه ضاله بهائیت می باشد و آنان می خواهند روزهایی که سرکردگان شان در آن مدعی خدایی و الوهیت شده اند جشن گرفته شود. ایام نحسی که آن سرکردگان بهائیت بافته های شان را علنی کرده و حتی خود را بالاتر از خدا معرفی کرده اند، امروزه توسط بهائیان تحت عنوان عید رضوان و امثالهم جشن گرفته می شود.

تشکیلات فرقه ضاله بهائیت به مهره های خود دستور داده تا با تعطیل کردن مملوکاتی مانند مغازه و . که در اختیار دارند این اعیاد ساختگی و در واقع این ایام نحس را برجسته کنند. در حقیقت تشکیلات بهائیت می کوشد تا با این اقدام بستری برای اشاعه باورهای فرقه ای خود پیدا کند و با راه اندازی نوعی اعتصاب فرقه ای، اهدف تشکیلاتی خود را دنبال نماید.

روزی که بهائیان تحت عنوان عید رضوان می نامند، بها از ایران فراری داده شده بود و محیای سفر به مناطق فلسطین اشغالی بود که ادعاهای دروغین خود را علنی کرد. جالب است که وی مدعی شد کسی است که باب خبر آمدن وی را داده درحالی که بها خود دوسال از باب بزرگتر بود و همچنین باب زمانی  نزدیک به 500 سال بعد از خود را برای آمدن چنین شیادی مشخص کرده بود.

نکته قابل توجه اینجاست که حتی امروزه مهره های فرقه ضاله بهائیت خودت نمی دانند که بها در روزی که آن ها رضوان می نامند چه ادعایی کرده و دقیقا مدعی چه شده است. ابهامی که بهائیان در این خصوص دارند به این دلیل است که بها به فراخور شرایط مدعی امور معنوی می شد و از این رو گاهی خود را خدا، گاهی پیامبر و در برخی نوشته ها نیز غلام معرفی کرده است.

امروزه اگر کسی از مهره های فرقه ضاله بهائیت بخواهد که برای وی توضیح دهد بها کیست خواهد دید که چنین مسئله ای برای وی کاملا مبهم و نا معلوم می باشد و در واقع بهائیان خود نیز نمی دانند به چیزی باور دارند.


رهپویان هدایت: همه گیری جهانی ویروس منحوس کرونا، میزانی برای سنجش ایده ها و بروز کردن ویژگی های اصلی سبک های زندگی در مکتب های مختلف و متفاوت بود، روش هایی که امروزه برای انسان خود را دارای برنامه می دانند. همانطور که این روزها در خبرهای داخلی و خارجی می بینیم و می شنویم، غربی ها که خود را اهل فرهنگ و انسان هایی متمایز از دیگران می دانستند به خوبی کنه و حقیقت خود را در این بحران نشان دادند.

این اتفاقات یکماهه اخیر همچون؛ ی ماسک از هوا و زمین و دریا، هجوم و دعوا برای خالی کردن فروشگاه ها، صف های طولانی برای خرید اسلحه! دعواهای فراوان خانوادگی و تا تحریم ماسک برای ایران! در کشورهای غربی، چیزی نیست جر آنچه سالیان سال برای بزک کردن آن تلاش کرده اند؛ یعنی سبک زندگی غربی و سبک زندگی امریکایی!

در سبک زندگی غربی به این دلیل که تمامی فرصت های انسان برای زندگی و کسب موفقیت! به همین دنیا ختم می شود برای رسیدن به هدف، انجام دادن هر کاری مجاز است و انسان در این نوع از سبک زندگی به شدت به هوا پرستی و منفعت طلبی دعوت می شود.

آنچه در فرهنگ غرب اهمیت دارد هوس‌رانی است و در این شیوه از زندگی انسان برای رسیدن به خواسته های خود مجاز به انجام هر کاری و فداکردن هر شخصی است. حتی در این نوع از سبک زندگی کشتن سایر انسان ها برای رسیدن به اهداف امری طبیعی است چون به شما این نکات شیطانی را تفهیم کرده اند که فقط خودت مهم هستی! انسان اهمیت دارد و لاغیر! و لذا این روزها بیش از صف های کمک به نیازمندان و صف هایی برای فعالیت های خداپسندانه جهادی( مانند آنچه در ایران اسلامی انجام می شود) بیشتر در غرب شاهد شکل گیری صف های خرید اسلحه هستیم.

و اما مسئله دیگری که باز هم نشان دهنده روی حقیقی سبک زندگی غربی است و متاسفانه برخی در این سال ها از آن برای مردمان این سرزمین، یک زندگی ایده آل و بانشاط و آرامش ترسیم کرده بودند، ظهور و بروز خوی غیرانسانی فراوان است.

کشمکش های زن و شوهرها و افراد ( به علت اینکه عملا در غرب نهاد و کانون خانواده، به معنای حقیقی کلمه رو به نابودی است از کلمه خانواده استفاده نشده است) در غرب بیش از قبل خودنمایی می کند. این روزها در سراسر اروپا و مخصوصا امریکا خبرها حاکی از افزایش گسترده برخوردها، دعواها و اختلافات خانوادگی بی رحمی به بزرگترها و سالمندان و. است.

آنان به راحتی از جان سالمندان گذشته اند و حاضر به درمان افراد مسن نیستند، در برخی کشورها سالمندانِ آسایشگاه ها را به حال خود رها کرده اند و یا در امریکا آمار نشان می دهد سالمندان و سیاهپوستان با بی رحمی مواجه می شوند.


رهپویان هدایت: دراویش فرقه نعمت الهیه، نورعلی تابنده قطب پیشین فرقه را به‌عنوان یک حقوقدان قبول دارند و به‌دروغ وی را با لقب متحول کننده حقوق ایران در فضای مجازی مطرح می‌کنند.

با نگاهی به مکتوبات به‌جامانده از نورعلی تابنده، هیچ نظریه و راهکار مؤثری برای اجرای حق و عدالت از سوی وی مشاهده نمی‌شود و بلکه می‌توانیم بگوییم قطب حقوقدان فرقه نعمت الهیه از ناقضان مشهور حقوق در کشور شناخته می‌شود.

 وی دریکی از مکتوبات خود آورده است: قانون اساسی کشور تبلور خون شهدای تاریخ است فریاد هل من ناصر ینصرنی بر می آورد. آن را بشنوید که فریاد می‌زند استحکام مرا به خاطر قدرت‌طلبی و بهانه حفظ وحدت درهم مشکنید.

در ادامه همان مطلب،  به این اصل قانون اساسی اشاره می کند: طبق اصل 36 قانون اساسی که مقرر می‌دارد حکم به مجازات و اجرا آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به‌موجب قانون باشد در مقام تأیید این اصل در مکتوباتش نوشته است: بنابراین فقط قانون است که می تواند اعمال مجازی را تحریم کرده ، به آن عنوان جرم اعطا کند و مجازات تعیین نماید.

 اما در حقیقیت و عمل مشاهده می شود نورعلی تابنده در اواخر عمرش، نه تنها به گفته های خود پایبند نبود بلکه کاملا بر خلاف آنها عمل کرد.

پس از دستگیری دراویش داعشی در غائله گلستان هفتم، بار ها در سخنرانی های خود در جمع دروایش، به صراحت از رفتار های وحشیانه دراویش حمایت کرد. 

 وی علی رغم اشراف کامل به مجازات جرایم ارتکابی دراویش داعشی، نسبت به احکام مستدل و مستندی که براساس قانون اساسی، قوانین جزایی و کیفری توسط قضات قوه قضاییه صادر شده بود  اعتراض داشت و آن را ناعادلانه و مغرضانه خواند.

دراویش فرقه نعمت الهیه، برای اجرای نمایش مظلوم نمایی قطب فرقه در اذهان مریدان بیچاره، مساله حصر را مطرح کردند. ادعای دروغین حصر خانگی نور علی تابنده  با ملاقات های هفتگی مریدان در دولتسرا ، برگزاری مراسم های خانقاهی،رفت و آمد های بدون ممانعت، کاملا افشا شد.

اما جالب است بدانید که قطب حقوقدان فرقه نعمت الهیه، علی رغم اینکه هیچگونه محدویت و ممنوعیت قانونی نداشت، مساله دروغین حصر را باور کرده بود و بارها در میان دراویش ، از حصر و مشکلات آن صحبت می کرد.

بعد از گذشت یک سال از غائله گلستان هفتم ،تعدادی از دراویش پیش از اتمام محکومیت شان براساس رأفت نظام انقلاب اسلامی از زندان آزاد شدند. بعد از چندر روز  نورعلی تابنده با بی گناه و مظلوم خواندن دراویش زندانی،  از مسئولین کشور ، آزادی همه زندانیان را طلبکار شده بود.

 این قبیل رفتارهای غیرقانونی از سوی نورعلی تابنده  به شدت مشاهده می شود که مجال ارائه تمام آنها نیست، اما آنچه که می توان نتیجه گرفت این است  قطب حقوقدان فرقه نعمت الهیه ، به هیچ یک از آراء و نظرات حقوقی خود اعتقادی نداشت و عملکرد خصمانه وی عاری از هرگونه شاخصه های حقوقی و قانونی است و به راحتی حقوق انسانی شهروندان این ملت را زیر پا گذاشته است.


دراویش فرقه نعمت الهیه در حال حاضر از دو طیف فکری و فرقه ای  مجزا از هم برخوردار است که هرکدام شان ، خودسرانه مسیر دلخواهی برای فرقه ترسیم کرده و آن را طی می کنند و تنها به فکر تأمین منافع مادی و تحقق اهداف نامشروع خود هستند.

 طیف اول شامل دراویش افراطی هستند که با قطبیت علیرضا جذبی بعد از مرگ نور علی تابنده،  با صراحت اعلام مخالفت نمودند. آنان روسای فعلی فرقه را با زبان تمسخر ، توهین  خطاب می کنند و  مغرضانه آنان را مورد نقد و انتقاد قرار می دهند.

 طیف دوم ، دراویش سنتی هستند که مدتی است که سکوت اختیار کرده و خود را سرگرم نصیحت ها و توصیه های  اقطاب و مشایخ  فرقه کرده و هیچ گونه واکنشی به تحرکات دراویش افراطی از  خود نشان نمی دهند.

 فضای مجازی متعلق به طیف افراطیون در این روزها، علاوه بر انتشار اخبار جعلی و دروغین ، فضای درون فرقه ای را آشفته و ملتهب نشان می دهد و برعکس، صفحات فضای مجازی وابسته به طیف دراویش سنتی، یک فضای آرام و آسوده را می خواهد به نمایش بگذارد.

دراویش افراطی با محوریت مصطفی آزمایش، نمایندگان فرقه را به عنوان مقصر اصلی فوت نور علی تابنده مطرح می کند. در حال حاضر سناریوهای  ساختگی مأذون خارج نشین توسط دراویش مارکسیستی در جامعه فقری اجرا می شود.

 علیرضا جذبی ، قطب جدید فرقه نعمت الهیه برخلاف نور علی تابنده ، سعی می کند با سکوت عامدانه خود، از شدت و حدت تفرقه و درگیری میان دراویش بکاهد تا بتواند با حفظ آرامش و کنترل دراویش،  در یک فرصت مناسب بهره برداری فرقه ای خود را بکند. 

خبر گذاری های وابسته به دراویش سنتی،  فقط به شرح مکتوبات اقطاب و مشایخ  پیشین فرقه بسنده کرده و  با بارگذاری فایل های صوتی ، مریدان خود را مشغول شنیدن نصیحت های تاریخ گذشته کرده است.  

  قطب فعلی فرقه نعمت الهیه ، در برابر مدعیان قطبیت که از ریشه و اساس ، مسلک فرقه را زیر سوال برده  سکوت  کرده است . مدعیان با انتشار دست نوشته های جعلی ، خود رادر میان دروایش به  عنوان جانشین نور علی تابنده معرفی می کنند. در این کارزار درون فرقه ای ، هیچ عکس العملی درقالب نامه ، بیانیه و غیره به نفع مریدان از سوی علیرضا جذبی صادر نشده است.

دراویش، راه انتخاب خود را گم کرده و نمی دانند آیا به سیاه نمایی های پوشالی افراطیون توجه کنند یا سکوت معنا دار دراویش سنتی را باور کنند آنها قدرت تشخیص سره از ناسره را ازدست داده اند که این امر، یک قدم فرقه نعمت الهیه  را به زوال و نابودی نزدیک می کند.


 

رهپویان هدایت: فرقه های تشکیلاتی مانند بهائیت به دنبال مهره سازی می باشند و از این رو خروج فرد از ساختار فرقه عواقبی را برای وی در پی خواهد داشت. تشکیلات بهائیت تا آنجا پیش می رود که در حریم کاملا خصوصی شویی افراد ورود می کند و اگر زن یا مرد قصد خروج از فرقه را داشته باشند با تحریم عاطفی و طرد خانودگی در صدد کنترل آن ها بر می آید.

مهشید رضایی، بهائی هدایت یافته به اسلام در این خصوص می نویسد: جدایی من به این صورت بود که وقتی در ضیافت، نامه دادیم، هیأتی به نام هیأت حل اختلاف تشکیل دادند. سه نفر به علاوه همسرم، مرا دوره کردند و به من اجازه صحبت ندادند. تربص نامه، نامه‌ای است که بین دو طرف نوشته می‌شود که مفاد زیادی دارد. البته از خودشان در آورده‌اند و قانونی نیست. من هرچه سعی کردم کپی این تربص نامه را داشته باشم که مربوط به من هم می‌شود، اما آن کپی را به من ندادند.

در آنجا مفاد زیادی ذکر شده بود. تربص به معنی انتظار است. یعنی زن و شوهر به مدت یک سال دور از یکدیگر زندگی می‌کنند و ارتباطی نباید بین آن‌ها باشد، اما خرج و هزینه زندگی و هزینه‌های درمان را زوج باید به زوجه بدهد. متاسفانه در همان شهریور ۹۴ بود که من به طور وحشتناکی کیسه صفرایم پاره شد. به اعضای آن هیأت حل اختلاف زنگ زدم. چون باید مشکلات من را به عنوان یک زن تنها حل می‌کردند، اما هیچکدام ترتیب اثر ندادند.

شوهر سابقم هم به دیدنم نیامد و حتی اجازه نداد فرزندانم به دیدارم بیایند. این‌ها متوجه بودند که من در تشکیلات شرکت نمی‌کردم. به این جهت بود که از همان موقع اذیت و آزارهایشان را شروع کردند تا مرا تحت فشار قرار دهند و من برگردم.

در حقیقت تشکیلات فرقه ضاله بهائیت تمام توان خود را به کار می گیرد تا پس از خروج فرد از ساختار فرقه، تمام داشته های وی را سلب نماید. جالب است که تمام هدایت یافتگان از این فرقه ضاله به ماهیت خشن و ضد انسانی آن اذعان می کنند و معترف هستند بهائیت تنها یک ساختار جاسوسی می باشد.


به گزارش انجمن رهپویان هدایت فساد ریشه دار جریان تبشیر موجب شده تا  هر روز مسیحیان تبشیری علیه یکدیگر موضع گیری کرده و به افشا گری درباره کلیساها، شبکه‌ها، سازمان‌ها و کشیشان وابسته به این جریان دست بزنند.

در همین راستا یکی از اعضای این فرقه اعلام کرده متاسفانه اهرم‌های فساد که به چشمه های قدرت متصل هستند سخت بر گرده ی کلیسای ایرانی فشار وارد می کنند. از الهیات لیبرال بومی شده گرفته تا معلمین و واعظین و شومن ها و شکسته بندهایی که در انحراف از هم در حال پیشه گرفتن هستند؛ آن هم با ژست روشنفکری اتحاد با بدعتهای کُهن.

این فرد ادامه می‌دهد: امروز شمارِ این دیوانگان (شبانان، واعظین، معلمین و خادمانِ) خودخوانده در کلیساها، سازمانها و تلویزیون های مسیحی رو به افزایش است. استفاده از ترکیب هایی چون (کارتل ها و مافیای مسیحی) در کلیسای پارسی دیگر چیز نامأنوس و غریبی نیست.

پس از انتشار این پیام یکی دیگر از اعضای جریان تبشیر نیز بر وجود انحرافات در این کلیساها مهر تایید گذاشته و ضمن دلقک خواندن کشیشان تبشیری اذعان کرد: حقیقت است که امروزه دلقکهای کلیسایی روز به روز بر تعدادشان افزوده می شوند و حتی مردم از کلیساها متواری می شوند !این حقیقت را نمی توانیم انکار کنیم که دلقکها و معلمین دروغین بدجور در کلیساها رخنه کرده اند و تنها دلیل آن سکوت ماست.

عضوی دیگر نیز تاکید می‌کند که: تلخه اما حقیقت داره. یک سری تاجر در پوشش کلیسا دارن مسیحیت رو لکه دار میکنند. در ساختمان هایی که اسم آن را کلیسا گذاشته اند اما در حقیقت مکانی است برای جذب اسپانسر چه ها که نمیگذرد برای یک برگه تعمید نامه. الان همین برگه شده حکایت سود جویی بسیاری.

 یکی دیگر از اعضای این جریان که خود گرفتار همین دلقکها شده می‌نویسد: دلقک‌ها، بزها رو سرگرم خواهند کرد حقیقت به شخصه شاهد این دلقک بازی های بعضی شبان ها بودم واقعا باید نشان دلقک بودن رو بهشون بدن

دیگر عضو جریان اوضاع آشفته کلیساهای تبشیری را حاصل فساد مافیایی سازمان‌های میسیونری دانسته و می‌گوید:  تعداد معلمین و خادمین دروغین در بین مسیحیان ایرانی زیاد شده و سازمانهای بزرگ مسیونری مسیحی با مافیای قدرتی که دارند باعث منزوی شدن برخی‌ها می‌شوند ، زیرا اگر آنها را در بازی خود وارد کنند باعث افشای ماهیت کثیفشان خواهد شد.

این تنها بخشی از آشفته‌بازار کلیساهای تبشیری است که از زبان اعضا در فضای مجازی مطرح می‌شود و پشت پرده این جریان آنچنان آغشته به فساد و تباهی است که اگر کمی از آن افشا شود دیگر هیچ عقل سلیمی سراغ این فرقه مافیایی نخواهد رفت.

گفتنی است در همین راستا ابتدای سال 2020 یکی از وابستگان به این جریان به صراحت اعتراف کرد: فساد در کلیساها و کشیشان روزبه‌روز بیشتر می شود. من خودم شخصا شاهد گریه های نی بودم که توسط کشیشان فارسی زبان مورد تعرض و قرار گرفتنه اند.

 

این قصه سر دراز دارد.


رهپویان هدایت: در تفکر فرقه ضاله بهائیت شخصی که از فرقه خارج شود به عنوان مطرود شناخته شده و مطابق با قانون فرقه مورد بدترین برخوردها و رفتارها قرار می‌گیرد.

اما بحث بدینجا ختم نمی شود بلکه شخص بازگشته از فرقه ضاله علاوه بر طرد از نظر خانوادگی نیز با مشکلاتی متعدد مواجه شده و در بیشتر مواقع زندگی مشترک خود را از دست می‌دهد که این نشان دهنده رفتار سیستماتیک این فرقه ضاله برای از هم پاشیدن کانون خانواده است.

به این مورد توجه کنید که اگر فردی از جانب بیت العدل یا محافل فرقه، به‌عنوان ناقض عهد و میثاق اعلام شود، آن‌وقت همسرش هم به‌عنوان تماس و رابطه با چنین فردی در معرض طرد و تکفیر قرار دارد، همچنین بسیاری از بستگان و آشنایان نزدیک نیز با همین خطر مواجه هستند.

به این ترتیب زن یا مرد باید یا زندگی مشترک را انتخاب کند و یا سایر بستگان  و ادامه حضور در فرقه را. بدین شکل تحت فشار مضاعف قرار می‌گیرد و در بیشتر مواقع هر چند به هیچ وجه قصد طلاق و جدایی در میان نیست اما خود به خود مجبور به جدایی می‌شود چرا که خواهرش هم اگر به ارتباط با این خانواده ادامه دهد او نیز به همراه همسر و فرزندانش به طور اتوماتیک، به عنوان ناقضین عهد معرفی شده و بسیاری از دوستان نزدیک فرد هم، به اتهام ارتباط با وی به عنوان فرد مرتد و کافر شناخته می شوند.

تمام این داستان بحث پوچ و قرون وسطایی است. ولی واقعیت همین است! و چه‌طور می‌توان عضو سازمان و تشکیلاتی بود که تا این حد می‌تواند علیه فردیت و آزادی انتخاب خشن و ظالمانه تصمیم بگیرد؟ در واقع جامعه بهائی، به لحاظ معنوی و دچار بیماری و انحطاط گردیده و با در پیش گرفتن چنین روشی تمام تلاش خود را برای فرار از فروپاشی در پیش گرفته است.


 

رهپویان هدایت: فرقه ضاله بهائیت به دلیل نوع فعالیت تشکیلاتی جاسوسی که دارد نتوانسته جایگاهی در بین جوامع مدنی پیدا کند و از این رو به اغفال قبائل بدوی و محروم مانند قبیله هایی آفرقایی روی آورده است. نیروی انسانی برای فرقه هایی مانند بهائیت که برای اهداف ی و جاسوسی ساخته شده اند از اهمیت بالایی برخوردار است چراکه تکثر اعضا این امکان را به تشکیلات می دهد تا نهادهای حقوق بشری ضد ایرانی را با خود همراه کنند.

اما واقعیت این است که  بهائیان مهره های نهادهای به ظاهر حقوق بشری استعمار هستند که وظیفه دارند با رخنه در لایه های اجتماعی، اقتصادی، ی و امثالهم بستر را برای مداخلات دشمنان کشور فراهم کنند. بهائیان هویت فرقه ای را  برای نیل به مقاصد شوم خود برگزیده اند تا با مظلوم نمایی و فرافکنی از حمایت های نهادهای به ظاهر حقوق بشری استفاده کنند و همچنین سعی کنند تا کم بود اعضای خود را با اقداماتی چون اغفال مردم مناطق محروم و بدوی جبران کنند.  

در گزارش سفارت آمریکا به وزارت امور خارجه، در ژوئن 1979 میلادی (1358شمسی)آمده است: یکی از 9 نفر مردان متفکر جامعه بهائیت (روسای محفل بهائیان) گفت که جامعه بهائی احساس می کند از جهات اداری،اجتماعی و مالی در حال مرگ است و با بدترین بحران در تاریخ 128 ساله اش مواجه است.(اسناد لانه جاسوسی شماره 37 ص 12)

صبحی در خاطرات خود نکته ای را یادآوری می کند که نشان می دهد عجز بهائیان برای جذب عضو مسبوق به سابقه بوده و از ابتدا سرکردگان این فرقه برای ترویج انحرافات شان ناکام بوده اند. صبحی در این خصوص می نویسد: در حیفا و عکا نزدیک پنجاه خانواده بهائی بودند و همه از مردم ایران بودند. از مردم آن سرزمین(فلسطین) یک نفر هم بهائی نشده بودند مگر نیرنگ بازی به اسم جمیل که به گویش فارسی سخن می گفت و دانسته نشد که از چه نژادی است. در روزگار جنگ جهانی دوم به ایران آمد و به دستیاری جهودان بهائی شده در آن روزگار آشفته از راه نادرستی و ی سودها برد.

در مجموع می توان دریافت که تشکیلات فرقه ضاله بهائیت علی رغم هزینه های گزافی که برای جذب عضو به هدر داده نتوانسته نتیجه ای مهم به دست آورد و این سرخوردگی موجب شده تا هجمه های رسانه ای آنان نسبت به ایرانیان و مسلمانان در سال های اخیر با شدت بسیار بیشتری انجام گردد.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها